محمدکاظم کاظمی، شاعر فارسیزبان در سالگرد درگذشت سیدحسن حسینی از جلسه شاعرانهای که این شاعر فقید در مشهد بنا به دعوت وی شرکت کرده و خاطره خوشی از آن دیدار ندارد، بعد از 30 سال سخن میگوید.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری هیچ یک، برای نوزدهمین سالگرد درگذشت سیدحسن حسینی به عکسی از او و محمدکاظم کاظمی، شاعر افغانستانی مقیم ایران برخوردیم. عکس را برای آقای کاظمی ارسال کردم و گفتم درباره عکس برایمان سخن بگوید. او گفت: این سفر چند حکایت جالب دارد و برای شما میگویم. متنی که در ادامه میخوانید، روایتی از محمدکاظم کاظمی از سفر سیدحسن حسینی به مشهد است.
سیدحسن حسینی در مشهد و طرقبه
مرداد ۱۳۷۲ بود که یکی از دوستان ما از تهران تماس گرفت که سیدحسن حسینی برای یک سفر زیارتی ـ تفریحی با خانوادهاش قصد مشهد دارد و تو اگر بتوانی برای رزرو هتل برای ایشان کاری بکنی. در آن زمان به خصوص در تابستان، هتل در مشهد خیلی سخت گیر میآمد. البته آن رزرو هتل که منتفی شد چون خود ایشان جایی پیدا کرد، ولی به هر حال به همین بهانه همدیگر را دیدیم.
در همان زمان در طرقبه مشهد یک مرکز فرهنگی هنری تشکیل شده بود با عنوان «یاسین» که آقای علیاکبر ترابیان، داستاننویس و منتقد داستان و از فعالان ادبی مشهد در آن زمان، با آن مرکز همکاری داشت. خود آقای ترابیان هم به سبب روحیه انتقادی مرحوم حسن حسینی، به شعرهای ایشان خیلی علاقه داشت. ایشان پیشنهاد کرد که یک برنامه تفریحی برای مرحوم حسن حسینی در طرقبه بگذاریم با میزبانی همان مرکز یاسین و در ضمن آشنایی و گفتوگویی هم با ایشان انجام شود.
سیدتقی نیکوکار (روی پله نشسته است)، سیدحسن حسینی، محمدکاظم کاظمی، علیاکبر ترابیان
من این را با مرحوم حسینی مطرح کردم و به اتفاق ایشان رفتیم به طرقبه، در باغ ترابیان. حسن حسینی بود و همسرش و دو فرزندش و آقای ترابیان و بعضی دیگر از دوستان مرکز یاسین، از جمله آقای نیکوکار که در آن عکس هم دیده میشود. قدری گشت و گذار کردیم و برای بچهها به خصوص خیلی جالب بود. آنجا اتفاقی هم افتاد و آن این که روی نهر آبی، پلی با یک تنه درخت ساخته بودند. هنگام عبور از پل، این تنه درخت چرخید و حسن حسینی تمام قد داخل نهر آب افتاد و کاملاً خیس شد که این هم خاطرهای شد.
تا عصر در طرقبه بودیم و آقای ترابیان و دوستانش مصاحبه مفصلی درباره مسائل ادبیات و فرهنگ و مسائل سیاسی روز با حسن حسینی گرفتند که عکسی از آن صحنه را هم دارم همراه با عکسی که با خود مرحوم حسینی گرفتم. از آن روی که حسینی در آن سالها روی بعضی مسائل انتقادهایی داشت، این مصاحبه حاوی نکاتی بود. متأسفانه این مصاحبه در جایی منتشر نشد و بعدها هم که در پی نوار آن برآمدیم، نتوانستیم آن را پیدا کنیم. به هر حال سفر خاطرهانگیزی شد و در طول مسیر از مشهد تا طرقبه هم زمینه همکلامی بیشتر من با مرحوم حسینی فراهم شد. و در همین حال، فکر دیگری هم به نظرم رسید.
فکری که به نظرم آمد این بود که مرحوم حسینی را به جلسه شعر حوزه هنری هم دعوت کنم. ما پنجشنبهها در حوزه هنری مشهد جلسه شعری داشتیم که از جلسات خوب مشهد و حتی کشور به حساب میآمد. البته در آن زمان، میان حسن حسینی و حوزه هنری ارتباط کم بود بر سر مسائلی که چند سال پیش رخ داده بود و به بیرون رفتن حسین حسینی و قیصر امینپور و جمعی دیگر از حوزه هنری تهران منتهی شده بود. ولی گفتم خوب اینجا مشهد است و فضای تهران حاکم نیست. و گفتم که در آن جلسه من هستم و مصطفی محدثی است و دوستان مشهد علاقه دارند شما را ببینند. او هم قبول کرد. از قضا به آن جلسه مرحوم احمد زارعی هم آمده بود. یا شاید چون حسن حسینی را دعوت کرده بودیم، او را هم دعوت کردیم.
حسن حسینی، محمدکاظم کاظمی، علیاکبر ترابیان
ولی پیشبینی من خیلی خوب از کار درنیامد. مرحوم حسینی طبیعتاً در خلال صحبتهایش از بعضی نهادهای فرهنگی گله و شکایت کرد و میدانیم که در آن سالها یک مقدار کدورتهایی فیمابین ایشان و حوزه هنری و بعضی نهادهای دیگر وجود داشت. در مقابل هم بعضی از دوستان شاعر در جلسه، به پاسخگویی در برابر ایشان پرداختند.
سیدعبدالرضا موسوی و بعضی دوستان دیگر، سخنان مرحوم حسینی را نقد کردند و فضا یک مقدار پرتنش شد. در نهایت مرحوم احمد زارعی وارد بحث شد و او هم که طبیعتاً از نظر مواضع سیاسی در جهت مقابل مرحوم حسینی به حساب میآمد. بحث میان این دو تن بالا گرفت و حتی به مسائل اعتقادی ـ سیاسی کشید و در مجموع شاید برای مرحوم حسن حسینی خاطره خوشی از آن روز باقی نماند.
بازتاب این ماجرا را در کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» به انتخاب و توضیح حسن حسینی (سوره مهر، ۱۳۸۱) میتوانیم بیابیم؛ آنجا که حسن حسینی درباره مرحوم زارعی نظر میدهد. آنجا ایشان به جلسه شعر مشهد اشاره میکند و میتوان یقین کرد که به همین جلسه که من جریانش را نقل کردم، اشاره دارد چون جز این مورد، در آن سالها ایشان در جلسه شعر دیگری در مشهد حضور نیافت.
خوب است متن کامل مربوط احمد زارعی را از صفحه ۱۴۷ این کتاب نقل کنم. با توجه به این رویداد که من نقل کردم، سخنان حسن حسینی درباره احمد زارعی بهتر درک میشود: «زندهیاد احمد زارعی را میتوان گفت از ذوقمندانی بود که در جبهه میجنگید یا از جنگجویانی که در محفل شاعران نیز خودش نشان میداد. وجود امثال او به عنوان رابط میان قلم و اسلحه از یک سو غنیمت بود و از دیگر سو، خوی «دشمنیابی» و سنگربندی را شدیداً به عرصه فرهنگ و ادبیات سرایت میداد. دوستان محافل شعری مشهد شاید بتوانند به صحت این نکته بهتر از دیگران شهادت دهند. خلق و خوی آن شهید گرانقدر گاه چنان توفانی میشد که جلسات نقد و بررسی شعر را به جلسات تفتیش عقاید شاعران میهمان و محلی بدل میکرد. به هر حال روح آسمانی او تاب تحمل قفس تنگ خاک را نیاورد و در نهایت با شهادتی دردناک و تدریجی، به جوار شهیدانی چون جهانآرا نقل مکان کرد.»
روح این هر دو عزیز که اینک در میان ما نیستند شاد باشد و خداوند آقای علیاکبر ترابیان و دیگر دوستان عزیز را حفظ کند. امیدوارم که نوار آن مصاحبه که مفقود شده است یک روزی پیدا شود و بشود متن کامل آن را منتشر کرد.