در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای هوشنگ ابتهاج با تخلص ه.ا.سایه را آماده کرده ایم.
اشعار هوشنگ ابتهاج
تک بیت های ناب هوشنگ ابتهاج
داغ ماتم هاست بر جانم بسی
در دلم آهسته می گرید کسی …
زیباترین اشعار ابتهاج
من آن ابرم که میخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمیداند کجا سر میگذارد …
اشعار عارفانه هوشنگ ابتهاج
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم…
مصرع های ناب سایه
از پیش و پس قافلهٔ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
اشعار خاص سایه
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست
این ره، تو به زهد و علم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست …
شعر عاشقانه و کوتاه ابتهاج
محتاج یک کرشمه ام ای مایهٔ امید
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
دوبیتی های سایه
یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس
صبـر پیمبـرانه ام آخر تمام شد!
ای آیت امیـد به فریــاد من برس
شعر نو از سایه
منظورِ من
که منظره افروز عالمی ست
چون برق خنده ای زد و
از منظرم گذشت …
اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج
هر نفس عشق می کشد ما را
همچنین عاشقیم تا نفسیست
آستین بر جهان برافشانم
گر به دامان دوست دسترسیست
متن صبح بخیر هوشنک ابتهاج
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز، سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غمِ هم پروازند …
متن غمگین از سایه
تا من بودم نیامدی، افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من
شعر ناب ه.ا.سایه
سحرگاه در چمن خوشرنگ شد گل
نگاهش کردم و دلتنگ شد گل
به دل گفتم که ناز است این، میندیش
چو دستی پیش بردم سنگ شد گل
متن رفاقتی از هوشنگ ابتهاج
ای دوست شاد باش که شادی سزای توست
این گنج مزد طاقت رنج آزمای توست
صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست
اشعار بلند و زیبای سایه
روزگارا قصد ایمانم مکن
زآنچه میگویم پشیمانم مکن
کبریای خوبی از خوبان مگیر
فضلِ محبوبی ز محبوبان مگیر
گم مکن از راه، پیشاهنگ را
دور دار از نامِ مردان، ننگ را
گر بدی گیرد جهان را سربهسر
از دلم امیّد خوبی را مبر
چون ترازویم به سنجش آوری
سنگ سودم را منه در داوری
*****
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که میگسارندم