فیلمهایی چون «بخارست» را میتوان زاییده سیطره نظام فیلمهای کابارهای دانست که به شکل تازهای به گیشه سینمای ایران بازگشتهاند. آثاری از این دست که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی درمینوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع سینمای کشور.
پایگاه خبری هیچ یک ، گروه سینما: فیلم کمدی «بخارست» که این روزها در شبکه نمایش خانگی در حال نمایش است از ۲۴ آبان سال گذشته اکران خود را در سینماهای کشور آغاز کرد و توانست به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال ۱۴۰۱ تبدیل شود تا بار دیگر ثابت شود در سینمای ایران فیلمهای کمدی مبتذل و شبه فیلمفارسیها همچنان میفروشند.
صادق کوشکی_ منتقد سینما_ در این خصوص میگوید: «میشود در کمدی ارزشهای اخلاقی را رعایت کرد، کما اینکه در کارهای چارلی چاپلین ارزشهای اخلاقی و انسانی رعایت شده است و فیلمهایی هستند که بعد از خنده، ما را به فکر فرو میبرند. اما کمدی سازان ما چون فاقد تفکر و خلاقیت هستند، متوسل به لودگی و سخافت میشوند برای فروش و متاسفانه چون فیلم کمدی هم کم داریم، با استقبال هم روبه رو میشوند.»
در دهه گذشته فیلمهای کمدی همواره از فروش قابل توجهی برخوردار بودهاند، از «رحمان1400»، «خوب، بد، جلف» و «هزارپا» گرفته تا «سگ بند»، «انفرادی» و «بخارست»، همه این آثار با وجود فروش بالا، در یک چیز مشترک هستند آن هم فقدان ارزشهای فرهنگی هنری، حرکت در مسیر ابتذال، سطحی نگری و نگاه ساده انگارانه به کمدی و طنز.
در این گزارش تلاش خواهد شد ابعاد مخرب این فیلم بررسی و تحلیل شود.
*«بخارست»؛ همان سبک و سیاق همیشه
«بخارست» با همان سبک و سیاق فیلمسازی مسعود اطیابی ساخته شده است. مضمون این فیلم همچون «تگزاس» و حتی «انفرادی» بر پایه کل کل و دعواهای لفظی دو شخصیت اصلی داستان یعنی جلیل (پژمان جمشیدی) و جلال ( حسین یاری) میگذرد با این تفاوت که اینبار این دعواها و رد و بدل شدن کلمات زشت و سخیف نه بین دو دوست بلکه بین دو برادر شکل میگیرد و فیلمساز تنها دستاوردش برای کمدیشدن داستان، تحقیر، تمسخر و توهین این دو برادر به یکدیگر است.
در این جا نیز اطیابی با استفاده از فرمول فیلمهای قبلیاش، مجموعه سکانسهای بیربط و بداهه گوییهای شخصیتهایش را در کنار هم قرار میدهد تا بلکه بتواند مخاطب را بخنداند. اما مشکل این جاست که «بخارست» در این حداقل کار هم ناتوان است و تماشاگر زمانی که این اثر سینمایی را میبیند، به خودش میگوید: «این چه مهملی بود که من دیدم!»
در دهه گذشته فیلمهای کمدی همواره از فروش قابل توجهی برخوردار بودهاند، از «رحمان1400»، «خوب، بد، جلف» و «هزارپا» گرفته تا «سگ بند»، «انفرادی» و «بخارست»، همه این آثار با وجود فروش بالا، در یک چیز مشترک هستند آن هم فقدان ارزشهای فرهنگی هنری، حرکت در مسیر ابتذال، سطحی نگری و نگاه ساده انگارانه به کمدی و طنز
در نقد فیلم «بخارست» آمده است: «فیلم بخارست یک فیلم شلخته و شلوغ است که بعد از اواسط فیلم مخاطب را خسته میکند. رویدادهای بیمنطقی که پی در پی روی میدهند و همه چیز حتی ساختار را فدای شوخیهای بی مزه خود میکند بلکه بتواند از مخاطب خنده بگیرد اما اصلا این شوخیها موفق عمل نمیکنند.
با این همه مسعود اطیابی در مقام کارگردان معتقد است: «من در جایگاه فیلمساز اگر بتوانم دو ساعت مردم را شاد کنم، گام بزرگی برداشتهام. خانوادههای پرمشغله امروزی را دو ساعت کنار هم نشاندن به خودی خود دستاورد مثبتی است و اگر چنین اتفاقی محقق شد در مرحله بعد میتوان به مفاهیمی که یک فیلم باید به مخاطب ارائه دهد، فکر کرد.»
با این همه به نطر میرسد این کارگردان هیچ درک درستی از جایگاه مخاطب ندارد. به همین دلیل هم هست که مخاطب را دست کم گرفته و حتی حقوق اولیه آن را کاملا نادیده میگیرد.
«بخارست» چنان فیلم ضعیفی است که نمیشود حتی از یک نمای آن لذت برد و خندید چه برسد به آنکه بخواهد مفهومی را به مخاطب ارائه دهد؛ چراکه این فیلم همچون فیلم «انفرادی» و ساختههای قبلی اطیابی، یک فرمول تکراری دارد که برگ برنده این فیلمساز در سالهای اخیر بوده و آن لوده بازی حداکثری در طول فیلم است.
*بیخاصیت و تحقیر آمیز
در این جا البته فیلمساز سعی کرده با اشاره به برخی از تجربیات تلخ اجتماعی مانند چالشهای مضحک و آسیب زای فضای مجازی بخصوص اینستاگرام، هشداری به مخاطب بدهد و یا به نقد فساد در دستگاههای حکومتی و آقازادهها بپردازد اما مانند تمام کمدیهای سطحی چند سال اخیر، صرفاً از یک اشاره فراتر نمیرود و به بیخاصیتترین شکل ممکن این کنایههای سیاسی و اجتماعی را مطرح میکند. در واقع «بخارست» نه تنها هیچ دغدغه ای را پیش نمیکشد، حتی زمانهایی که سراغ موضوعاتی چون، فساد و آسیبهای اجتماعی میرود آن را از معنا تهی میکند.
در واقع باید گفت گرچه طرح فساد اقتصادی برخی مدیران اجرایی، دل مخاطبان را خنک میکند اما شبهکمدیها در این سالها بسیار از این موضوع وام گرفته و با روایتهای سینمایی دمدستی و تکراری، کل مطالبهگری مردم را لوث کردهاند.
یکی دیگر از عوامل جدی نگرفتن این ارجاعات و انتقادات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فیلم «بخارست» فضای کارتونی داستان است. در جغرافیای فیلم آدمهای تبهکاری چون تیم هادی کاظمی با آن ماشینهای تابلوی قدیمی آمریکایی خود آزادانه و رها اسلحه بدست در شهر میچرخند بدون آنکه پلیس برخوردی با آنها داشته باشد.
سکانسهای پایانی فیلم که حامد_ پسر وزیر_ خیلی جدی در دادگاه در حال ارائه مستندات قانونی خود و به اصطلاح افشاگری است همچون وصلهای ناجور به فیلم سنجاق شدهاند و هیچ سنخیتی با فضای ولنگار داستان ندارند و شاید تنها تمهیدی از سوی اطیابی برای گرفتن مجوز براب چنین فیلمنامه ضعیفی بوده است.
*تحریب نهاد خانواده
«بخارست» همانند اکثر فیلمهای کمدی این سالها نه تنها از داستان عمیق و پر محتوایی برخوردار نیست بلکه تصویری مخرب از یک خانواده ایرانی نشان میدهد. از جلال و جلیل و توهین کردنهایشان به یکدیگر که بگذریم، پدر آنها هم مردی منفعتطلب، بی قید و خودخواه است که حاضر است بخاطر چند سیخ کباب تمام زندگی پسرانش را برباد دهد.
طنز میبایست زبان گویای جامعه باشد، میبایست بتواند از مسیری تازه به دل مفاهیم و موضوعات رسوخ کند، اما در فیلمی چون «بخارست» همه چیز در سطح میگذرد و آنقدر برخی از دیالوگهایش زننده است که حتی بازگو کردن آنها شرمآور است
خانواده در «بخارست» جنون محض است، هر بیقانونی و ابتذالی که فکر کنید در آن اتفاق میافتد، توهین برادر کوچکتر به برادر بزرگتر، توهین عروس به پدر همسر و…(همسر جلال در جمع و پیش چشم پدر شوهرش به او میگوید: «گوسفند جد و آبادته»؛ که با واکنش پدر روبرو میشود که در جواب میگوید «جدآبادش منم».
در واقع توهین به مخاطب هم در متن و دیالوگها اتفاق میافتد و هم در فرم و ساختار؛ از منظر ساختاری توضیح بیش از اندازه موضوعات به مخاطب، دست کم گرفتن او و شکلی از توهین است. مثلا توجه کنید به لحظهای که برادر بزرگتر (جلال) با پسر وزیر روبرو میشود. استفاده از فلاش بک (بازگشت به گذشته) برای چنین سکانسی جز دست کم گرفتن و توضیح واضحات چه چیزی میتواند باشد. در همان سکانس، جلال به جلیل میگوید این فلانی پسر «وزیر سابق» است؛ با اینکه در بخش پایانی، «وزیر» به خاطر قصورات خود، از سمتش استعفا میدهد. تا این حد شعور مخاطب را دست کم گرفتن را در کمتر فیلمی میتوان مشاهده کرد.
*بازنمایی تصویری کلیشهای و مبتذل از زنان
در این بلبشوی بیسر و ته، زنان هم مانند اغلب ساختههای اطیابی، موجوداتی خرافاتیاند که یا در حال جراحی نقاط مختلف بدن خود هستند و توسط مردان به تمسخر گرفته میشوند همچون خاور_ همسر جلال _ و یا در نگاه اول عاشق و دلباخته مردان میشوند و به طور مشخص، هویت مستقلی ندارند؛ دقیقا همانند لاله که باوجود ثروت فراوان در همان برخورد اول عاشق جلیل که کاراکتری خنگ و دست و پاجلفتی دارد میشود.
شخصیتهای زن در «بخارست» به طور مشخص تاثیری در روند قصه ندارند بجز استفاده ابزاری و اطیابی تنها به ارائه تصویری کلیشهای و مبتذل از آنان بسنده میکند.
*تحلیل آخر
به نظر میرسد فیلم هایی چون «بخارست» نه تنها نسبتی با سینمای کمدی ندارند، حتی میتوان آنها را به عنوان یک آسیب اجتماعی در نظر گرفت. وقتی در فیلمی کلکسیون فحش، و انواع توهینها یافت میشود چه نامی بر آن میتوان گذاشت؟
طنز میبایست زبان گویای جامعه باشد، میبایست بتواند از مسیری تازه به دل مفاهیم و موضوعات رسوخ کند، اما در فیلمی چون «بخارست» همه چیز در سطح میگذرد و آنقدر برخی از دیالوگهایش زننده است که حتی بازگو کردن آنها شرمآور است.
کافی است فیلم «بخارست» را به عنوان یک نمونه «مورد مطالعه»، در نظر گرفت تا به روشنی هم شاهد افول مفاهیم سینمایی بود و هم به نظاره این موضوع نشست که چطور موضوعات مهمی چون «طبقات کم برخودار جامعه» ،«زنان» ،«خانواده» و حتی «فساد» از معنا تهی شده و به سخره گرفته میشوند.
به عنوان مثال جلال بازیگر اصلی فیلم «بخارست»، وقتی در حال انتقال جنازه (پسر وزیر که قصد افشای فساد را دارد) است، چندین بار در گفتگو با برادر بزرگترش (راننده تاکسی است)، او را تحقیر میکند و این جمله را به زبان میآرود که جسد این آقازاده هم از زنده ما (بخوانید قشر کم برخوردار) خوشبوتر است. به کار بردن دیالوگهایی چون «ما نمره بوی سگ میدیم»/«هنوز تو نمردی از این بوی بدتری میدی» شرم آور است و سطح دیدگاه کارگردان فیلم را نشان میدهد.
فیلمهایی چون «بخارست» را میتوان زاییده سیطره نظام فیلمهای کابارهای دانست که به شکل تازهای به گیشه سینمای ایران بازگشتهاند. این آثار که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی در مینوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع از سینمای کشور
در فیلمهای کمدی بیش از فیلمهای اجتماعی و درام میتوان به مسائل مهم و روز جامعه پرداخت و آسیبهای اجتماعی را واکاوی کرد؛ اما با بررسی آثار فیلمسازانی چون مسعود اطیابی مشخص است آنها نه تنها چنین هدفی از ساخت فیلمهایشان دنبال نمیکنند، بلکه صرفا سینما را کالایی برای کسب درآمد میدانند و در این راه از هر ابزاری از شوخیهای جنسی گرفته تا توهین و تحقیر و خشونتهای کلامی و فیزیکی و حتی تخریب نهاد خانواده استفاده میکنند و با سوء استفاده از عدم نظارت درست و اصولی بر تولیدات سینمایی فیلمی پرفروش میسازند و به عبارتی گیشه را فتح میکنند!
در صحنهای از «بخارست» 5 شخصیت فیلم در حال فرار سر از میهمانی بیمعنای لاتهای شهر درمیآورند، در این میهمانی (که در یک تالار لوکس امروزی اتفاق میافتد)، لشگر داش مشتیها با سبیلهای چخماقی، کلاه شاپو، دستمال یزدی و تیزی در حال باباکرم رقصیدن هستند. این سکانس از یک سو استعارهای از ماهیت فیلم و از سوی دیگر ادای دینی به فیلمفارسیهای دوران طاغوت است. از این رو است که فیلمهایی چون «بخارست» را میتوان زاییده سیطره نظام فیلمهای کابارهای دانست که به شکل تازهای به گیشه سینمای ایران بازگشتهاند. آثاری از این دست که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی در مینوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع از سینمای کشور.
حرف آخر اینکه آشکارا این رویکرد امروز در حال رسوخ به پیکره سینماست و نیاز به ورود کارشناسان برای آسیب شناسی و دخالت مدیران ارشد برای اصلاح، بشدت حس میشود. این موج جدید از فیلمهای به اصطلاح کمدی که در سینمای ایران به راه افتاده است میتواند ضربه مهلکی به بدنه سینما وارد کند سینمایی که خالی از فکر و اندیشه است و میتواند به مرور زمان منجر به فروپاشیهای اخلاقی و فرهنگی در جامعه شود.