دلم تنگ است، نمی توانم از محرم بگذرم. یک نفر لباس مشکی من را بیاورد تا از این دیرتر نشده. دیر شده، درست! اما دست خودم نیست؛ یک نفر اما باید دستم را بگیرد و به هیأت ببرد که من دیگر طاقت دوری از امام حسین(ع) را ندارم.
گروه جامعه هیچ یک _ نعیمه جاویدی: چند جمله بالا، حال و هوای جوانی است که شب گذشته دلش طاقت نیاورده که ماه محرم امسال، هیأت رفتن و سیاه پوشیدن را بیش از این کنار بگذارد و از خانواده اش خواسته تا او را راهی هیأت کنند. خودش را به یکی از خادمان هیئت محبان فاطمة الزهرا(س) در جنوب تهران رسانده که: «دارم دق می کنم. این چند شب که لج کردم و نیامدم یک عمر به من گذشت. نخندی ها حاجی! اما حس می کنم یک سال پیر شدم. من، دلِ دل کندن از مجالس این آقا را ندارم.»
حُر بودن به وقت محرم1445
درست سال 1402 هجری شمسی، یک ربع از قرن 21 میلادی گذشته و 1384 سال پس از واقعه عاشورای سال 61 هجری قمری، جوانی که فتنه زمانه چند روزی او را از امام حسین(ع) دور کرده، اینطور بیتاب است. حال او و امثالش فکر آدم را درگیر یک پرسش می کند که دشمن کی فکرش را می کرد، فتنه «مشکی نپوشیم» و «امسال محرم نداریم»، نتیجه اش بشود این همه حُر شدن و برگشتن؟! شب عاشورای سال 61 ه.ق اگر تا امام حسین(ع) چراغ های خیمه را خاموش کرد و خیلی ها رفتند، اینجا اما 1384 سال بعد، چه حُرهای پشیمانی که پس از چند روز دوری تا چراغ هیأت به وقت روضه خاموش شد، خودشان را به خیمه امام حسین(ع) رساندند و روایت احوالشان را اینجا می خوانیم.
از نطقی گویا تا سکوت اجباری!
امسال پویش های متعددی راه افتاده که می گویند مردم به خصوص جوانان نباید در مجالس عزای امام حسین(ع) شرکت کنند. مشکی نپوشند، غذای نذری نخورند و نپزند چون به کام حکومت تمام می شود. چند سال قبل هم همین گروه ها بهانه می آوردند که باید هزینه مجالس شادی یا عزای اهل بیت(ع) به خصوص ماه های محرم و صفر را به فقرا اختصاص داد. نباید به حج رفت و پول آن باید خرج محرومان شود. این گروه ها اما در آستانه ولنتاین یا سال نو میلادی نظری ندارند و معمولاً فقط سکوت پیشه می کنند. آنها امسال البته کمی عیان و بی نقاب تر به میدان آمده اند و می گویند که هرکس مشکی بپوشد و به هیأت برود مقابل آنها و دشمنشان است.
پویش مجازی یا خفقان مجازی؟!
ادعای گنگی نیست؟ اینکه اگر کسی بخواهد برای شهدای کربلا اقامه عزا کند، سیاه بپوشد و نذری بدهد، چرا باید دشمن محسوب شود؟ معتقدند که برای حق می جنگند اما چرا یک حق باید حقی دیرینه و عالم گیر را صدها سال است، زنده مانده و رهرو دارد را کمرنگ کند؟ هدفشان را مبارزه با ظلم و تلاش برای آزادی معرفی می کنند اما چیزی شبیه حکومت نظامی در فضای مجازی راه انداخته اند که حتی پست و استوری محرمی را هم ممنوع می داند! خفقانی با چهره عدالتخواهی که مخاطبانش به خصوص جوانان را در تنگنای عاطفی می گذارد تا از هیأت امام حسین(ع) بدزدشان. و حالا فقط خدا می داند که چند جوان حالشان مثل آن جوان نادم باشد؟
یارکشی و جَو راه انداخته اند!
پسر جوان نامش «میلاد» و دانشجوست. به واسطه تحصیل و اشتغال، ساعت های قابل توجهی از وقتش را در فضای مجازی می گذراند، تلفن همراهش را نشان پیرغلام اهل بیت(ع) می هد و می گوید: «قشنگ، جَو و یارکشی راه انداخته اند. حواست جمع نباشد، می بینی نصف دهه اول گذشت و تو شک داری هنوز که مشکی بپوشی و به مجلس عزای امام حسین(ع) بروی یا نه؟!» این «یا نه؟!» برایش گران تمام شده، صورتش خیس اشک می شود. پیرغلام، آغوش باز می کند و با همان نیم صدایی که دارد، برای جوانی که توی بغلش مثل بید می لرزد و گریه می کند، می خواند: «ارباب این عزادار جامونده ات را دریاب!…» گمانت تمام اشک های یک دهه عزاداری اینجا خرج می شود. مثل سِیلی که از چشمان پسری جوان و جامانده روی پیراهن مشکی پیرغلام حسینی جاری می شود.
دور شدند اما عاشق تر هم شدند
پیرغلام هیأت را صدا می زنند، همان که چند دقیقه پیش مداح هم شده بود. دست میلاد را می گیرد و می گوید: «بفرما جوان، به مجلس عزای آقایت خوش آمدی!» امسال هیأت ها در کشور کم شاهد این صحنه ها نیستند. پیرغلام «محمود» که هیچ یادش نمی آید اولین پیراهن مشکی عزای امام حسین(ع) را چند سالگی پوشیده، می گوید: «این ششمین جوانی است که توی این 2 روز گذشته به آغوش امام حسین(ع) برگشته. جای خالی بعضی ها هنوز به چشم می آید، مثلاً طبل زن هیأت و…» غم صدایش را پوشانده و می گوید: «چند نفر از جوان ها هم می آیند یک گوشه توی سیاهی کوچه می ایستند و از دور عزاداری را تماشا می کنند. می دانم که همین امروز و فرداست که طاقت نیاورند و خودشان بیایند مثل همه این سالها که خودشان می آمدند. فقط دشمن حساب کار خودش را بکند که عاشقی که طعم دوری را چشیده و دوباره به عشقش رسیده، محال است از آن دل بکند.»
امسال، سال آقا حُر است به نظرم
جمله پیرغلامی که او را «حاج محمود» صدا می کنند، وزن، مفهوم و عیار دارد. لبخند می زند و با گفتن جمله های بعدی، عیار حرفش را بالاتر می برد: «طنابی که پاره شود را گره می زنند. طناب از جایی که گره می خورد، محکم تر می شود و نمی توان به راحتی آن را پاره کرد. حالا ماجرای این غیبت های چند شب محرم و دوباره برگشتن، حکایت همان گره است.» غفلت را از جامعه و جوانان می داند و تقصیر را از دشمن: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. کسی هنوز نمی داند چرا بعد از 1400 سال این شور حسینی این همه زنده است آن هم هر سال قوی تر از قبل؟ حالا شاید چند جوان چند وقتی هم فریب این تبلیغ ها علیه دین را بخورند اما وقتی بر گردند کانّهُ «حر» برگشته اند. به نظرم امسال، سال آقا حُر است برای ما. اینکه جوان ما ببیند تا چه حد طاقت دوری از امام حسین(ع) را دارد؟»
نگو می روم روضه، بگو می روم کربلا
حاج محمود که میاندار است و صدایش هرچه به اواخر دهه اول نزدیک تر می شود، گرفته و دورگه، هورتی به نعلبکی آب داغی که خنک کرده، می کشد. نفس تازه کرده و می گوید: «آیت الله بهجت خدا بیامرزد، سفارش می کردند که هر وقت می خواهید بروید روضه و از شما می پرسند می خواهید کجا بروید؟ نگویید می رویم روضه. بگویید داریم می رویم کربلا. یعنی مجلس مولا را کربلا حساب کنید. منظورشان این بود که این مجالس همین قدر جدی و محل تمرین انتخاب خیر یا شر است؟ جوانی فقط بیاید روضه کجا و جوانی که اینجا را کربلا، تمرین و تکرار تاریخ ببیند کجا؟»
وقتی بالاخره دستشان رو شد
خادم صدا خسته امام حسین(ع) از «حامد»، پسر دیگری که تلفنی با حاجی حرف می زند و دوست دارد، دوباره به هیأت برگردد اما روی آمدن ندارد هم میگوید: «خدا نگذرد از این منافقان و فتنه گرها. مسلمان ها را به جان هم می اندازند و تفرقه پشت تفرقه. از آن طرف هم در برابر آتش زدن قرآن و این ماجراهای همجنس بازی و بی اخلاقی مثل مرده سکوت می کنند. حامد وقتی دیده که صاحب یکی از همین پیج ها که چند وقت است، تبلیغ میکند برای نه به محرم تا آزادی! یک پست در حمایت از مردان همجنس باز در غرب گذاشته، بیدار شده که ای دل غافل؛ کلاه گذاشتند سرِ ما!»
آدم بدون امام حسین(ع) دوام می آورد؟
به گفته پیرغلام حسینی آقا حامد حالا دلش می خواهد برگردد هیأت اما از تأخیر خودش خجالت می کشد و می گوید که کی شب پنجم، ششم سیاهپوش شده که من بشوم؟: «به او می گویم: لازم باشد، هر شب با هر کدام از شما که بخواهد برگردد همه اهل هیأت دوباره سیاهپوشان می گیریم. هر شب از نو سیاه می پوشیم. به او که برایم مثل پسر عزیز است، می گویم: آقا حامد، هیچ فکرش را می کردی، خبر داشتی انقدر دلت بند دل امام حسین(ع) باشد؟ فکرش را می کردی یک روز حال حر بن ریاحی را ذره ای هم که شده، بفهمی؟ آقا حامد، تو به من بگو! آدم بدون امام حسین(ع) دوام می آورد؟ هیچی دیگر! من حرف می زدم و صدای گریه او از پشت گوشی بند نمی آمد.»
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
یک خبرخوب هم از پیرغلام حسینی، کام آدم را حسابی شیرین می کند: «آقا حامد و دوستش گفته اند که نیت کرده اند، شب حضرت علی اصغر(ع) بیایند هیأت و خودشان را مثل یک بچه بیندازند به دامن آقا. راستش را بخواهید امسال حال حامد از همه ما خوشتر است، انقدر که او از این دوری و خجالت گریه می کند، ما توی روضه اشکمان نیامده. پسر، پاک عاشق شده انگار! می گوید: حاجی من تازه امسال مزه و معنی این شعر را با تمام وجودم چشیده ام: که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی حسین جان… خودش می خواند و خودش هم گریه می کند. کی فکرش را می کرد، دو روز دوری این همه عاشقی بیاورد؟!»