دکتر ناصر عمادی پزشک بدون مرز و متخصص پوستی است که 17 سال از عمر خود را به مداوای بیماران آفریقایی پرداخته و وقتی هم مسؤولان کشورهای آفریقایی میخواستند از او تقدیر کنند درخواست کرد که نام امام حسین (ع) و امام رضا (ع) بر روی بیمارستانهای بزرگ مسیحی نشین این کشورها نصب شود.
گروه سلامت هیچ یک – محمد رضازاده: میگوید متولد قائم شهر است اما، سخت میشود متوجه لهجه مازندرانیاش شد. آهسته و با حسی خوشایند لب به سخن میگشاید؛ طوری که اگر ساعتها پای صحبتهایش بنشینی خسته نخواهی شد. میگوید از دوران کودکی به کارهای سخت عادت دارد. از آن زمان که به همراه پدر و برادرش گوسفندان را به چرا میبرد طعم سخت زندگی کردن را چشیده است. روستایشان خیلی محروم بود و مردم برای کوچکترین کارشان باید چند ده کیلومتر جاده خاکی را بهطرف شهر میرفتند؛ اما برای امثال او همین محرومیتها باعث رشد میشود تا برای عوض کردن شرایط تلاش کنند و حتی بجگند.
مرور خاطراتش مو بر تن آدم سیخ میکند، او با دستهای خودش، زخمهای همرزمانش را مداوا کرده؛ سراغ جانبازان سردشتی رفته و تا آخرین لحظههای زندگی کنارشان ماند و آخرین نفسهایشان را با دوربین فیلمبرداریاش خاطره کرد؛ در زلزله بم حضور یافت و چندین ماه به عنوان تنها پزشک متخصص پوست منطقه به مداوای بیماران پرداخت و ۱۷ سال در آفریقا بدون دریافت کوچکترین هزینهای زخمهای عفونی بیماران مبتلا به ایدز را شستشو داد؛ زخمهایی را که از شدت بوی تعفنشان، کسی حاضر نبود به آنها نزدیک شود. وقتی هم مسؤولان کشورهای آفریقایی میخواستند از او تقدیر کنند درخواست کرد که نام امام حسین (ع) و امام رضا (ع) بر روی بیمارستانهای مسیحی نشین این کشورها نصب شود.
شهید سلیمانی میگفت همیشه طبیب بمان نه سیاستمدار
میزبان دکتر ناصر عمادی متخصص پوست و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستیم، صحبتهایش با خاطرهای از ملاقات با شهید سردار حاج قاسم سلیمانی شروع میشود، از سفر حاج قاسم به آفریقا و ملاقات شورانگیزش با او میگوید: شهید سلیمانی در بازهای به آفریقا سفر کرده بود و ما با هم ملاقاتی داشتیم. حاج قاسم وقتی فهمید که ما در کنیا درمانگاه افتتاح کردهایم به من گفت آقای دکتر دوست دارم خاطرات حضورت در اینجا را از اول تا آخر برایم تعریف کنی، ما نماز خوانده بودیم و بعد از نماز برای حاج قاسم از خاطرات گفتم وقتی با شور و اشتیاق از خاطرات آفریق و درمان بیماران برای او تعریف میکردم به من گفت آقای دکتر دستت را به من بده، انگشتری به من هدیه داد و گفت: از تو میخواهم همیشه طبیب باقی بمانی، خودت را درگیر سیاست نکن. من را در آغوش گرفت و گفت دوست دارم کتاب خاطرات زندگیات را خودم بنویسم. صحبتهای حاج قاسم برای من بسیار دلگرمکننده بود، حاج قاسم میگفت اینکه شما اینجا در آفریقا توانستید پرچم امام حسین (ع) و پرچم ایران را نصب کنید کار بسیار بزرگی است. شهید سلیمانی به من گفت: حتی اگر در ایران با سختی و مشکلات مواجه شدی خم به ابرو نیاور و همیشه برای خدا و برای ایران کار کن.
آقای دکتر در ادامه به دلیل حضور ۱۷ سالهاش در آآفریقا اشاره میکند ادامه میدهد: برخی واقع با خودم فکر میکنم که در این دنیا میتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم و اتفاقاً این کارها سخت هم نیست. وقتی یک زمانی از دانشگاه علوم پزشکی تهران من را خواستند و اعلام کردند که شما یکباره به آفریقا سفر میکنی و دو ماه سه ماه سرکار حضور نداری، این کار درست است؟ در کشور خودت بمان و به بیماران ایرانی خدمت کن. به رئیس دانشگاه گفتم، بر فرض شما میخواهید لوگوی دانشگاه یا پرچم ایران یا نام ائمه اطهار را در منطقهای از کشور مسیحی نشین نصب کنید، چقدر باید از کار این افراد حمایت کنید؟ چقدر برای نصب پرچم ایران در بزرگترین نهاد دولتی یک کشور مسیحی نشین باید هزینه کنید؟ چقدر باید برای این کار برنامهریزی کنید؟
من برنامه زندگیام را طوری تنظیم کردهام که آخر اسفند تا اوایل اردیبهشت که کارها زیاد نیست و اغلب مردم در مسافرت هستند به آفریقا سفر کنم و به درمان نیازمندان آنجا بپردازم. من برای سفر به آفریقا هیچ هزینهای از دولت دریافت نمیکنم و حتی از مرخصی خودم استفاده میکنم، بعد از ۱۷ سال نتیجه کار من این بوده است که مسوولان کشور کنیا پرچم امام حسین (ع)، پرچم ایران و لوگوی دانشگاه علوم پزشکی تهران را در بزرگترین بیمارستان مسیحی نشین آنجا نصب کردهاند. در بیمارستانی در کشور بروندی هم تابلوی امام رضا (ع) و پرچم ایران نصب شده است که همین اتفاقات باعث دلگرمی من و خوشحالی مردم شده است. دولت این کشورها به پاس قدردانی از حضور ما به عنوان پزشکی بدون مرز این درخواست ما را پذیرفتند و حامی رسمی این اتفاقات وزارت خارجه این کشورها بوده است.
دکتر عمادی وضعیت زیرساختهای پزشکی در کشورهای آفریقایی بویژه کشورهای جنوب صحرا را نسبتا ضعیف و در بسیاری مواقع نیز بسیار ضعیف ارزیابی میکند و میگوید: وقتی به کنیا سفر کرده بودم، دیدم دانشجویان کشورهای دیگر به روستاهای آفریقا سفر میکنند و به آنها آموزش میدهند و توضیح میدهند که راه انتقال ایدز چیست؟ و برای اینکه از این موضوع پیشگیری کنیم باید چه اقداماتی انجام دهیم؟ از دانشجویان آلمانی که از دلیل حضور آنها در آفریقا سؤال میکردم میگفتند یکی از افتخارات ما این است که کار بشردوستانه در دوران تحصیل داشته باشیم. ما شش ماه در این کشور حضور داریم تا با زبان و فرهنگ آنها اشنا شویم. سپس یک سال در اینجا آموزش میدهیم تا نام کشور ما در اینجا جاودانه باشد. این موضوع نشان دهنده تدابیر این کشورها برای ارتقای مناسبات خودشان است. ما که در کشوری شیعه زندگی میکنیم باید توجه بیشتری به این موضوع داشته باشیم.
به آمریکاییها گفتم عاشق دین، مذهب و ایران هستم
مواجهه او با دیپلماتهای آمریکایی هم ماجرای جالبی دارد، آقای دکتر این داستان را اینگونه روایت میکند: چند سال قبل برای گذارندن دوره آموزشی مبارزه با ایدز تصمیم گرفتم از کنیا به آمریکا سفر کنم، وقتی به سفارت آمریکا مراجعه کردم به من اعلام شد که امکان سفر وجود ندارد و من متوجه شدم که من رد شدم. ده دقیقهای از خروج من از سفارت نگذشته بود که با من تماس گرفتند و گفتند که ما میخواهیم با شما در بیرون از سفارت ملاقات داشته باشیم. به ذهن من خطور کرد که قرار ملاقات را در بیمارستان HIV بگذارم تا آنها ببینند که من کجا مشغول به کار هستم. ساعت ده صبح وقتی در حال ویزیت بیماران بودم نماینده سفارت به بیمارستان آمد و حدود نیم ساعت منتظر ماند و دید که بیماران چه وضعیتی دارند و من به چه کاری مشغول هستم. پس از نیم ساعت که وارد اتاق من شد به من گفت من ۵ دقیقه با شما صحبت میکنم و سپس شما صحبت کنید. رو به من گفت ما از حضور چنیدن ساله شما در آفریقا مطلعیم و از ماجرای نصب پرچم ایران و امام حسین بر بزرگترین بیمارستان اینجا نیز آگاهی داریم و جزئیات بیشتری از حضور من در آفریقا توضیح داد.
در نهایت رو به من گفت، شما از روزی که به اینجا آمدی فارغ از هرگونه مسأله سیاسی اقدام به کارهای بشردوستانه کردید تصمیم گرفتیم جدای از سیاستمداران ما که با همه دشمنی دارند برای احترام به اقدامات شما به حضور رسیدیم تا ویزای شما را ببریم و چند ساعت دیگر پس از انجام کارهای اداری به مشا برگردانیم تا وقت شما در سفارت ما گرفته نشود. من رو به او گفتم، چقدر خوب که شما میدانید طبیبان ایرانی جز خدمت در اینجا کاری ندارد و اگر شما همه این تعارف و تمجیدها را از من دارید و تصور میکنید که با این تعریفها من به شما گرایش پیدا خواهم کرد در اشتباهید به دلیل اینکه من عاشق دین، مذهب و دولتم هستم و تا پای جان پای کشورم هستم. پس از گذشت چند ساعت از رفتن نماینده سفارت پاسپورت من به دستم رسید و من برای شرکت در کلاسها عازم آمریکا شدم و پس از یک ماه به کنیا بازگشتم.
با هزینه شخصی به آفریقا سفر میکنم
دکتر عمادی در ادامه به نحوه برقراری ارتباط با سایر فرهنگها اشاره میکند و توضیح میدهد: وقتی اطلاعات شما از یک مسأله مثل پزشکی کافی باشد میتوانید دقیق برای بیمار توضیح دهید که به چه درمانی نیاز دارد، یا اگر شما دانش کافی از هر علمی داشته باشید به راحتی میتوانید آن را به دیگران منتقل کنید جایگاه انتقال علم و فرهنگ ما به مراتب بهبود خواهد یافت. اگر ما در عرصه جهانی وارد شویم، کانتینر پول و دارو به کشور مقصد ببریم با تمام شدن منابع مادی دیگر جایی در آن کشور نخواهیم داشت.
صبر و بردباری مؤلفههایی است که باید داشته باشیم، من اولین کلاس آموزشی خودم را در مدرسه ابتدایی برگزار کردم و از خشکی پوست و بیماری گال که در کنیا خیلی شایع بود با زبان ساده صحبت کردم، بچهها و معلمها خیلی از این توضیحات خوششان آمد. پس از آن از من درخواست شد تا در مدرسه راهنمایی و دانشکده پرستاری هم کلاس برگزار کنم. پس از آن در دانشگاه پزشکی و سالن ویژه سخنرانان مطرح جهان کلاس برگزار کردم از تدریس در مدرسه تا سخنرانی در جایگاه ویژه شش سال زمان گذشت و شش سال من تلاش بیوقفه داشتم.
همه مسوولان ایرانی وعدهها را فراموش کردند
صحبت از وعدههای مسوؤولان ایرانی به میآید، از آقای دکتر میپرسم دولت هم از شما حمایت میکند؟ پاسخ میدهد من با هزینه شخصی به آفریقا سفر میکنم حتی وزیر بهداشت کنیا به من گفت که مسوولان ایرانی بارها به اینجا آمدند و وعده دادند که برای ما بیمارستان میسازند و در کشور ما سرمایهگذاری میکنند اما وقتی از اینجا رفتند همه حرفها یادشان رفت. تنها کسی که در این شش سال چند ماه در کشور ما ماند شما هستی و وجود شما برای ما ارزشمند است.
در کشور بروندی هم همین مسأله مطرح بود، من تا کنون جلسات مختلفی در دولتهای مختلف با مسؤولان وزارت خارجه داشتم اما این جلسات نتیجه نداشت و گوش شنوایی برای شنیدن فرصتهای ایران در آفریقا نیست و فقط از من سؤال میکردند چرا شما به آفریقا میروید و در ایران بمانید! در پاسخ به این افراد میگفتم من به این فکر میکنم اگر کشور من در دنیا شناخته شود بزرگترین سرمایه را به دست آوردهام. وقتی یک ایرانی به کنیا برود و مردم آنجا با شنیدن نام ایران حس خوبی داشته باشند این بزرگترین سرمایه است.
خانوادهای که نام فرزندش را «عمادی» گذاشتند
آنطور که آقای دکتر برام تعریف میکند محبوبیت زیادی بین مردم کشورهای آفریقایی کسب کرده است، دکتر عمادی میگوید: دختر جوان آفریقایی سال ۲۰۰۹ در یکی از روستاهای غنا به من مراجعه کرد، در آن زمان خودم به بیماری مالاریا مبتلا شده بودم اما اقدام به درمان این دختر کردم. دختر جوان مبتلا به زخم پای شدید بود که چند روز درمان او طول کشید. چند سال بعد همین دختر جوان در تلویزیون غنا حاضر شد و خاطره درمانش را تعریف کرد و گفت که ازدواج کرده، صاحب فرزند شده و نام فرزند پسر را «عمادی» گذاشته است. این دختر جوان میگفت در اداره ثبت شناسنامه به من اعلام شده بود که در غنا اصلاً نام عمادی وجود ندارد و وقتی من خاطره را برای کارمندان آنجا تعریف کردم تحت تأثیر قرار گرفتند و درخواست من را پذیرفتند.
دکتر عمادی معتقد است که به جای اینکه فقط به دنبال منفعت خودمان باشیم باید به فکر منافع همه مردم و کشور باشیم و شاید همین تفکر باعث شده که به دنبال تزریق ژل و بوتاکس و درآمدهای میلیاردی نباشد و عمر خود را صرف درمان نیازمندان و انتقال فرهنگ ایرانی – اسلامی به کشورهای دیگر باشد. او ادامه میدهد: همیشه تلاش کردم جایگاه آبرومند که باعث اعتلای ایران باشد در کشورهای آفریقایی بسازم و همیشه هم اعلام میکنم دنبال این هستم که نام ایران و نام شیعیان در دنیا بدرخشد. کار من طبابت است و برای من فرقی ندارد که مراجعهکننده به من سنی باشد، مسیحی باشد یایهودی. میدانم که بیماران وقتی از مطب خارج میشوند در مورد ملیت و دین من پرس و جو میکنند و همین که بدانند ایرانی شیعه در کشور آنها فعالیت میکند برای من کافیست.
دریافت مدال جهانی «فلورانس نایتینگل»
آقای دکتر صحبتهایش را با خاطرهای از دریافت مدال جهانی «فلورانس نایتینگل» که در سال ۲۰۲۱ توسط صلیب سرخ جهانی به دلیل فعالیت پزشکی بشردوستانه در آفریقا به او اهدا شده است ادامه میدهد: این مدال به نام زن پرستاری نامگذاری شده است که در خطوط مقدم جبهههای جنگ به درمان مجروحین دوست و دشمن میپرداخت و برایش ملیت افراد فرقی نداشت. این مدال هر دو سال توسط صلیب سرخ به افرادی اهدا میشود که در شرایط سخت و با امکانات کم به نیازمندان کمک میکنند اهدا میشود. سال ۲۰۲۱ این مدال به من رسید و این موضوع باعث افتخار من است.
خوشبختنه مردم قدردان من هستند و همیشه من را تکریم میکنند، متأسفانه نگاه جهادی و پیشرفت در برخی از مسوولان ما وجود ندارد و کسی تا کنون از من نخواسته است که تجربیات خود را به سایر پزشکان یا سایر نهادها ارائه دهم. برخی از مسوولان از فعالیت بشردوستانه ما در آفریقا ناراحت بودند و میگفتند شما با این کار جان خود را به خطر انداختید! به آن مسؤول گفتم من اگر کشته شدم افتخار میکنم که در این کشورها خدمت کردهام و اگر زنده ماندم هم به کار خودم ادامه میدهم و به اینکه در بزرگترین بیمارستان کشور مسیحی نشین تابلوی امام حسین (ع) را نصب کردم افتخار میکنم.
حضرت علی (ع) فرمود زبونترین شیعیان کسی است که نام ما را به زبان میآورند اما در عمل هیچ عملی ندارند و شایستهترین شما کسی است که اعضا و جوارحش راه دین را برود. در کشورهای آفریقایی مسیحی نشین نام فرزندان خود را «حسین» میگذارند و به من میگویند که در مورد امام حسین (ع) تحقیق کردیم و فهمیدیم که او شخصیت بسیار بزرگ و فداکاری داشته است.
تکرار خاطرات جنگ تحمیلی در مبارزه با داعش
اقدامات جهادی آقای مختص حضور در آفریقا نیست بلکه او سابقه حضور در جنگ و مواجهه با دشمن بعثی را را هم کارنامه زندگی خود دارد. وی توضیح میدهد: تیر ماه ۱۳۶۶ عقد کردیم و همان شب به همسرم که دختر عمه من هم هست گفتم که پس فردا عازم جبهه هستم، همسرم مختافت نکرد و گفت فقط حواست به خودت و خانواده باشد، چند روزی از عزیمت من به جبهه نگذشته بود که مجروح شدم. در محور حاج عمران ۴ نفر از دوستان من مجروح شیمیایی شدند و من آنها با خودروی لاندور به بیمارستان نقده رساندم، دست و صورت همه آنها تاولزده بود و من به شدت هراسان بودم، یک چشمم به جاده بود و یک چشمم به همرزمانم. زمانی که به بیمارستان رسیدم یکی از آنها شهید شد و بقیه را به اورژانس منتقل کردیم من شدیداً اشک میریختم و تصورم این بود که کاری برای آنها انجام ندادهام.
یک هفته پس از این حادثه همین اتفاق برای من افتاد و ما را با اتوبوسی پر از مجروح به بیمارستان امام خمینی نقده انتقال دادند. روزی که من به این بیمارستان منتقل میشدم به این فکر میکردم که روزگار طوری رقم میخورد که یک روز تو دستگیر مردم هستی و روز دیگر محتاج کمک مردم میشوی. همین اتفاق باعث شد تا وقتی وارد حیطه پزشکی شدم تخصص پوست را انتخاب کنم تا بتوانم از این طریق به بیماران کمک کنم.
سی سال بعد در سال ۱۳۹۶، ۲۲ اسفند با خانواده در پارک ارم تهران بودیم که از بیمارستان به من تماس گرفته شد و اعلام کردند که در جنوب عراق داعش حمله شیمیایی انجام داده است و هیچ پزشکی در آنجا وجود ندارد که به مردم کمک کند، شما حاضرید برای کمک اعزام شوید؟ فردا صبح به سمت جنوب کرکوک راهی شدیم. دقیقاً مسیر رسیدن ما به جنوب کرکوک هما مسیری بود که ما سی سال قبل مجروح شده بودیم و ما را به بیمارستان منتقل کردند. آن روزها و شرایط از جلوی چشمم مثل فیلم عبور کرد و اشکهایم جاری شد. با خودم گفتم سی سال پیش ما با عراقیها جنگ داشتیم اما خدایا چه حکمتی است که پس از سی سال ما مامور شدیم تا به عراقیها کمک کنیم. خداوند جز مهربانی و عطوفت چیزی از بندگانش نمیخواهد.