دهه شصت در ایران آلفرد هیچکاک بهانه ای برای مقابله با فضای روشنفکری سینما بود؛ مرتضی آوینی و مسعود فراستی هیچکاک را علم کردند و سینمای او را مورد بررسی قرار دادند و از این امر برای ارائه جوابیه ای به سینمای روشنفکری آن زمان استفاده کردند.
فارغ از ماهیت و جدا از آنکه کدام فیلمساز را دوست داریم؛ این امر یکی از مهم ترین اتفاقات سینمای ایران بود چراکه هیچکاک از معدود فیلمسازان آمریکایی بود که قدرت مقابله تئوریک با این فضا را داشت. کمتر فیلمسازی را می شناسیم که وقتی اسمش می آید با خود واژگان و مفاهیمی را به همراه دارد. وقتی واژگانی همچون تعلیق، دلهره آور و زن فم فتال موبلوند به میان می آید هر سینما دوستی یاد آلفرد هیچکاک میافتد. زمانی که بچه های کایه دو سینما تئوری مولف را مطرح کردند با آن جو روشنفکرانه، عاشقانه هیچکاک را دوست داشتند و او را نمونه بارز یک مولف می دانستند و فارغ از ستایش هایشان نسبت به هیچکاک، یک کتاب بسیار خوب به ما هدیه دادند که شامل گفتوگوی توروفو و آلفرد هیچکاک است.
اینکه با جو روشنفکرانه بچههای کایه دو سینما یکی از فیلمسازان مورد بحثشان آلفرد هیچکاک بود، فارغ از حسادت های دیگر فیلمسازان، عجیب بود چرا که هیچکاک از دل استودیوهای هالیوودی متولد شده بود و انتظار می رفت بچه های کایه دو سینما بیشتر به فیلمسازان روشنفکر اروپایی بپردازند اما با این وجود هیچکاک را مورد ستایش قرار می دادند و از همین رو او را باید یک فیلمساز تمام عیار دانست که امضای شخصی خود را دارد و به قول موج نویی ها، مولف است و استودیوهای آمریکایی مشتاق تهیه فیلم هایش هستند که این سعادت نصیب کمتر کسی در تاریخ سینما شده است.
هیچکاک مانند نقاش ها که در جایی در تابلوی خود به شکل عینی امضای خود را می گذارند یک امضای عینی در آثارش دارد، حضور خودش در فیلم هایش که فارغ از دیگر مولفه های آثار وی محسوب می شود.
وقتی در مقاله دوربین قلم آستروک صحبت از قلم نویسنده می شود منظور دوربین برای فیلمساز است، یعنی دوربین جایگزین قلم برای مولف فیلمساز محسوب می شود. این امر موضوعی مهم و تئوریک در سینما است که امروزه کمتر سینماگری به این موضوع اشراف دارد.
به نوعی در سینمای امروز دوربین نظاره گر قصه است اما هیچکاک و دوربینش کاری فراتر از مفهوم قصه گویی صرف دارد. دوربین آلفرد هیچکاک راوی است؛ حس می سازد، حرف می زند، روایت می کند و لایه می سازد. می توان کارنامه کاری هیچکاک را به چند دوره تقسیم کرد که در نگاه ساده تر آنرا اینگونه بیان میکنم: در فن شعر ارسطو، ساختاری معرفی می شود که اکثر تئوری های فیلمنامه نویسی بر روی آن استوار هستند و یکی از معروف ترین این الگوها، الگوی سید فیلد است الگوی سه پرده.
الگوی سه پرده ای را تصور کنید؛ من فیلمسازی او را سه دوره می بینم، دوران ربکا، دوران از ربکا تا پرندگان و از پرندگان تا توطئهی خانوادگی که دقیقا همچون الگوی سید فیلد دوران اوجش در اواخر پرده دوم کارنامه اش یعنی از مرد عوضی تا پرندگان بروز و ظهور پیدا می کند. در این دوران سه شاهکار معروف او سرگیجه، شمال از شمال غربی و روانی میشود.
خیلی از الگوهای رایج سینما از آلفرد هیچکاک به ارث رسیده است مانند مک گافین که این مهم از طریق هیچکاک در عامه نهادینه شد. درست است که او مبدع این مهم نبوده اما هر جا که اسم مک گافین می آید ما یاد هیچکاک می افتیم. مکافین ابژهای است که یا ماجرا را پیش می برد یا همه به دنبال آن هستند. به طور مثال تاثیر مک گافین در سینمای اصغر فرهادی به شدت تاثیر گذار بود.
هیچکاک یکی از پدران سینمای جهان است، چه او را دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم. همچون داستایوفسکی که در ادبیات کلاسیک جایگاه ویژه ای دارد هیچکاک هم در سینما کلاسیک لقب خاص خود را دارد. کسی که فیلم هایش چه از لحاظ تکنیکی و فرمی هنوز مورد توجه است و از منظر تماتیک و محتوا، لایه هایی بیشتر از قصه گویی صرف دارد. می توان از تحلیل های ژیژک بر آثار او نکات جالب یافت. در آخر برای ورود به سینما فیلم های هیچکاک، حکم یک واحد دانشگاهی را دارد.