بانوی تازهمسلمان برزیلی حجاب را نشانه مسلمان بودن میداند و میگوید: « حجاب پرچم دین اسلام است. اگر شما در یک کشور مسیحی یا یک کشور غیر اسلامی، یک مرد مسلمان ببینید متوجه مسلمان بودن یا نبودن آن مرد نخواهید شد اما وقتی یک خانم محجبه را میبینید بهواسطه حجابش متوجه مسلمان بودن او میشوید.»
گروه هیچ یک زندگی – « لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ» آیهای از قرآن در مورد بیگانگانی است که خداوند پس از سالها سرگردانی و گمراهی و جهل، آنها را هدایت میکند. آنها باوجود سختیهایی که تجربه کردند و از خلأ روحی رنج میبردند، نمیتوانستند بر آن غلبه کنند تا لحظهای سرنوشتساز و تعیینکننده به سراغشان آمد که آنها را برگرداند. پسازآن دین، نام و حتی پوشش خود را تغییر دادند و اسلام آوردن برایشان تولدی تازه بود تا بهسوی خداوند قیام کنند.
«کامیلا سلستینو» بانوی تازهمسلمان شده برزیلی، یکی از کسانی است که در میان ظلمتِ جهل و ناآگاهی، مصداق «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النّورِ» شد و عفاف فاطمی را سرمشق زندگی خود قرارداد.
در ادامه گفتوگو با این بانوی برزیلی را بخوانید و با دیدگاه این بانوی رهیافته، در رابطه با اسلام و حجاب آشنا شوید.
خانم کاملیا، شما قبل از اسلام چه دینی داشتید؟
من در یک خانواده مسیحی بزرگ شدم. خانواده من خیلی مذهبی بودند و از ۸ سالگی، مادرم من را به کلیسا میفرستادند تا آنجا درس دینی بخوانم اما این مسئله باعث شد تا سؤالات و ابهاماتی درباره دین مسیحیت برایم ایجاد شود، مثل اینکه چرا ما در دین مسیحیت بحث تثلیث داریم، چرا به حضرت عیسی میگویم پسر خدا یا چرا دریکی از مهمترین دعاهای مسیحیان میخوانیم “ای مریم، مادر خدا” درحالیکه در خود انجیل نوشتهشده که خدا همهچیز را خلق کرده است، پس چگونه خدا میتواند یک مادر داشته باشد؟! یا اینکه یک مسیحی کاتولیک برای طلب بخشش از خداوند باید نزد یک کشیش به گناه خود اعتراف کند تا او به ما بگویید که چهکار کنیم تا خداوند ما را ببخشد اما نمیتوانستم این را بپذیرم که چرا ما باید نزد یک فردی که خودش گناهکار است، اعتراف کنیم تا خدا ما را ببخشد! سؤالات زیادی در ذهنم وجود داشت که هیچوقت به جواب این سؤالات نمیرسیدم. تقریباً تا دوازده -سیزده سالگی برای یادگیری درس دینی به کلیسا میرفتم اما بهمرورزمان به دلیل نرسیدن به جواب این سؤالات، احساس کردم مسیحیت دین کاملی نیست و به همین خاطر این دین را ترک کردم. از طرف دیگر، من در یک بازه زمانی به دلیل برخی مشکلات مثل بیماری مادرم و مشکلات اقتصادی به این باور داشتم که خدا وجود ندارد.
چه چیزی باعث شد تا به دین اسلام گرایش پیدا کنید؟
یک روز در دوران مدرسه، درحالیکه استاد درباره دین بچهها سؤال میپرسید، یک نفر گفت “دین من بودائی است”. من میدانستم که دین بودا به خدا اعتقاد ندارند و به همین خاطر میخواستم بیشتر با او صحبت کنم و این شد که حدود یک سال و نیم در جلسات این فرد بودائی شرکت کردم اما پدر و مادرم بهشدت مخالف بودند. در برزیل تغییر دین بهراحتی اتفاق میافتد اما برای تغییر برخی دینها، داشتن بالای هجده سال سن و رضایت پدر و مادر شرط است اما آن زمان من ۱۶ سالم بود و پدر و مادرم هم هیچوقت راضی نشدند که من بودائی شوم؛ به همین خاطر من دین بودائی را ترک کردم و سراغ هیچ دین دیگری نرفتم، تا اینکه [I۱] در سن ۱۸ سالگی مشغول کار در یک فروشگاه دوربین عکاسی شدم که صاحبکارش لبنانی و مسلمان بود. البته به دلیل مشکل مالی مجبور به کار در آنجا شدم چون اصلاً از مسلمانان و دین اسلام خوشم نمیآمد اما رفتارهای این مرد مسلمان برایم خیلی جالب آمد؛ مثلاً او به خانمها دست نمیداد و به نشانه احترام دستش را روی قبلش میگذاشت و به خانمها میگفت ارزش شما خیلی بالاست و من اجازه ندارم به شما دست دهم؛ یا مثلاً به دخترانش بیشتر از پسرانش احترام میگذاشت. رفتارهای این مرد نسبت به زنان باعث شد تا کمکم ذهنت منفی من درباره اسلام و مسلمانان تغییر کند.
یک روز ایشان یک کتابی به من دادند به اسم «پیغمبر و اهلبیت ایشان». کتاب را که باز کردم سوره اخلاص به زبان پرتغالی نوشتهشده بود که در همین سوره، من به جواب همه سؤالاتم رسیدم و این باعث شد که من بیشتر کنجکاو شوم و درباره اسلام بیشتر بدانم اما بااینحال، اصلاً قصد مسلمان شدن نداشتم.
بعدازاینکه کتاب را خواندم، به داستان امام حسین (ع) و کربلا رسیدم و آنجا بود که دیگر تسلیم شدم و بههیچعنوان نتوانستم با این دین مقابله کنم و آن را نپذیرم. از آن روز که این کتاب را خواندم تا روزی که شهادتین را گفتم تقریباً شش ماه گذشت، چون یادگیری احکام اسلام و خواندن سورهها به زبان عربی زمانبر بود اما در سن ۱۹ سالگی و بعدازاینکه آمادگی راهیابی به اسلام را پیدا کردم، مسلمان شدم.
چطور خانوادهتان را در جریان تغییر دینتان قراردادید؟
پدر و مادر کمی تعجب کردند چون در برزیل ذهنیت منفی درباره اسلام وجود دارد؛ بهطوریکه مسلمانان را تروریست و اسلام را دینی خشن معرفی میکنند، به همین خاطر پدر و مادرم خیلی دوست نداشتند که مسلمان شوم اما وقتی با آنها درباره اعتقاد مسلمانان صحبت کردم آنها پذیرفتند و وقتی حجاب را انتخاب کردم مادرم خیلی حمایت کردند.
بعداز مسلمان شدنِ شما، خانوادهتان دینشان را تغییر ندادند؟
خیر. خانواده من همچنان مسیحی هستند. من در این چند سال توانستم چند نفر را مسلمان و برخی از سنی مذهبها را شیعه کنم اما من هیچوقت به خانواده اصرار نمیکنم چون عقیدهام بر این است اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد، قلبش باید آن کار را بپذیرد؛ البته من وظیفه خودم در مورد دین اسلام را انجام میدهم اما هدایت شدن دست من نیست بلکه دست خداست و من نمیتوانم دیگران را مجبور به پذیرش اسلام کنم، چنانچه در قرآن میخوانیم «لا اکراه فی الدین».
بعد از مسلمان شدن، در اجتماع با چه برخوردهایی مواجه شدید؟
کسانی که اهل مطالعه بودند یا حداقل آشنایی کمی از دین اسلام واقعی داشتند خیلی احترام میگذاشتند و گاهی حتی کسانی که هیچ اطلاعی در مورد دین اسلام نداشتند هم احترام میگذاشتند ولی یک گروهی بودند که دیدگاه منفی نسبت به اسلام داشتند و آنها خیلی مسلمانان را اذیت میکردند. خاطرم است که یکبار در مترو آقایی به خاطر حجابم، به من حملهور شد و یکار دیگر، در مرکز شهر یک نفر به سمت من آشغال پرت کرد اما من هیچوقت این افراد را نفرین نکردم چون احساس میکنم که این افراد متأسفانه تحت تأثیر اخبار دروغِ تلویزیون، رادیو و شبکههای اجتماعی درباره اسلام و مسلمانان قرارگرفتهاند و هیچوقت تحقیق نکردهاند که ببینند آیا این اطلاعات غلط درباره اسلام درست است یا خیر.
لطفاً از زمانی که حجاب نداشتید برایمان بگوئید؛ پوششتان به چه صورت بود؟
زمانی که مسیحی بودم، پوششم معمولی بود اما هر چقدرم بزرگتر شدم سعی کردم لباسهای بلند و گشاد بپوشم چون اصلاً احساس امنیت نمیکردم و شاید اگر این احساس نبود من اصلاً به سمت حجاب و چادر نمیرفتم و واقعاً وقتی باحجاب کامل در جامعه حاضر میشوم، احساس امنیت فوقالعادهای پیدا میکنم.
قبل و بعد از باحجاب شدن چه احساسی داشتید؟
من قبل از اینکه مسلمان شوم به دلیل نگاه آزاردهنده دیگران سعی میکردم لباسهای بلند و گشاد بپوشم و بااینحال، گاهی مورد متلک دیگران قرار میگرفتم. همیشه دوست داشتم کاری کنم که بتوانم از خودم محافظت کنم و از وقتی مسلمان و محجبه شدم احساس امنیت و آزادی دارم چون هیچکس به خودش اجازه نمیدهد به من هر طور که دلش خواست نگاه کند. وقتی چادر را از نزدیک دیدم از این نظر که همه جای بدن را میپوشاند، خیلی برایم جالب بود و احساس میکردم ارزشم با چادر بالاتر میرود؛ به همین خاطر اصرار دارم که در کشور خودم برزیل هم چادر بپوشم. من با قلبم چادر را انتخاب کردم و کسی به من تحمیل نکرد چون احساس کردم دینم با پوشیدن چادر کاملتر میشود.
اگر بخواهید حجاب را به چیزی تشبیه کنید، به چیزی تشبیه میکنید؟
دریکی از جنگها جبرئیل بر پیغمبر (ص) نازل شد و دعای جوشن کبیر را از طرف خداوند به او هدیه داد تا از او محافظت کند. دعای جوشن کبیر به معنای لباس جنگ است که میتواند از انسان در برابر هر بلا محافظت کند. من حجاب و بهویژه چادر را به جوشن کبیر برای زن تشبیه میکنم که میتواند از او در برابر نگاههای هوس آلود محافظت کند. همچنین من اعتقاددارم که حجاب پرچم دین اسلام است چون اگر شما در یک کشور مسیحی یا یک کشور غیر اسلامی، یک مرد مسلمان ببینید متوجه مسلمان بودن یا نبودن آن مرد نخواهید شد اما وقتی یک خانم محجبه را میبینید بهواسطه حجابش متوجه مسلمان بودن او میشوید.
ازنظر شما حجاب اسلامی چقدر در کاهش جرم و جنایت و تجاوز در جامعه تأثیرگذار است؟
حجاب در کاهش جرم و جنایت بسیار تأثیرگذار است. متأسفانه برخی از مخالفان قانون حجاب نهتنها بیحجابی را در کاهش جرم و جنایت بیتأثیر میدانند بلکه مدعی هستند که عدم وجود حجاب در جوامع غربی موجب عادیسازی جنسی میشود اما من این حرف را اصلاً قبول ندارم، زیرا همانطور که گزارشها نشان میدهد آمار تجاوز جنسی در کشورهای خارجی مثل برزیل، آمریکا، انگلیس و هر کشور غیرمسلمان دیگری نسبت به کشورهای اسلامی مثل ایران خیلی بیشتر است. واقعاً حجاب در کاهش جرم و جنایت و تجاوز جنسی و مخصوصاً ازنظر فرهنگی تأثیرگذار است و با داشتن حجاب میتوان به یک جامعهی سالمتری دست پیدا کرد.
شما بهعنوان یک بانویی که هم در جامعهی غیر اسلامی زندگی کردهاید و هم طعم زندگی در جامعهی اسلامی را چشیدهاید، چه توصیهای به دلباختگان فرهنگ غرب دارید؟
من خودم آدمی بودم که عاشق آمریکا، انگلستان و کشورهای خارجی بودم و آرزو داشتم که در آمریکا، نیویورک و کالیفرنیا زندگی کنم. حتی زمانی که آمریکا وارد کشور عراق شد، من طرفداری امریکا را میکردم و تفکرم این بود که آمریکا باید عراقیها را بکُشد ولی وقتی با دین اسلام آشنا شدم، فهمیدم که ما هیچی جز اعمالمان را از این زندگی با خودمان نمیبریم و هیچچیزی بهتر از این نیست که یک دین کاملی داشته باشیم که ما را به سمت خوشبختی در این دنیا و در آخرت راهنمایی کند.
گاهی انسان موجود لجبازی میشود که حتی به مقابله با دین، وطن و فرهنگش میپردازد. ما باید این لجبازی را کنار بگذاریم و اگر سؤالی داریم نباید فقط اعتراض کنیم بلکه باید تلاش کنیم تا به جواب سؤالات و ابهاماتمان برسیم. نکته دیگر این است که متأسفانه تصوری که افراد از خارج از کشور دارند کاملاً غلط است. آن چیزی که ما در فیلمهای خارجی میبینیم با واقعیت تفاوت زیادی دارد. در فیلمها سعی میکنند فقط خوبیها را نشان دهند درحالیکه هر کشوری ازجمله آمریکا خوبیها و بدیهایی دارد؛ لذا ما نباید گول ظاهر فریبنده غرب را بخوریم. خیلی وقتها اطرافیان به من میگویند “چرا برزیل نماندی و به ایران آمدی، برزیل که خیلی بهتر از ایران است” من در جواب میگویم “شما که میگویید بهتر از ایران است، آیا تابهحال رفتهاید آنجا را ببینید؟!” ما تا از نزدیک زندگی در یک کشور را تجربه نکنیم هرگز نمیتوانیم حسرت زندگی در کشوری را داشته باشیم. بنده بهعنوان کسی که زندگی در یک کشور غیر اسلامی را تجربه کردهام میگویم که هیچ کجا مثل ایران نیست و من افتخار میکنم از اینکه در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنم.