نظری وجود دارد مبنی بر اینکه کتاب غربزدگی از سیدجلال آل احمد، ایدهای اقتباس شده از رمان «طاعون»، نوشته آلبرکامو است. به ایده این دو کتاب باید نظری داشت تا درک کنیم که چگونه غربزدگی جلال، نسخهای اجتماعی از طاعون کامو است.
پایگاه خبری هیچ یک ـ گروه اندیشه: نظری است مبنی بر اینکه کتاب غربزدگی از سیدجلال آل احمد، ایدهای اقتباس شده از رمان «طاعون»، نوشته آلبرکامو است. هرچند به دلیل انسی که سیدجلال آل احمد با آثار کامو داشته و اینکه آلاحمد یکی از مترجمان معروفترین اثر کامو یعنی رمان «بیگانه» است، این احتمال دور از انتظار نیست. اما لازم است تا نگاهی به ایده این دو کتاب داشته باشیم تا بهتر درک کنیم که چگونه غربزدگیِ جلال، نسخهای سیاسی ـ اجتماعی از طاعونِ کامو است.
شهری که طاعونزده شد
در رمان طاعون در شهری بیروح و بیسبزه «اران» ما شاهد هجوم موشهایی هستیم که بیماری مرگبار طاعون را در سراسر شهر اشاعه میدهند و به همین دلیل سایه مرگ بر سر شهروندان، یکی پس از دیگری سایه میافکند. ما در طاعون، شاهدِ عینی بازخورد و واکنشهای متفاوت هر یک از مردم شهر، نسبت به مصیبتی واحد و یکسان هستیم. کتاب رفته رفته تغییرات رفتار و احساسات و حرکت و عصیانی اجتماعی را در مقابل طاعون به تصویر میکشد.
این شهر رفته رفته از هجوم موشهای طاعون زده پُر میشود و داسِ مرگ عزرائیل با سرعت بیشتری بر گردن قربانیان فرود میآید. سرایت طاعون از فردی به فرد دیگر، به حدی سریع و راحت است که دروازه شهر را میبندند و بیماران را از خانوادههایشان دور و قرنطینه میکنند.
عصیان در برابر وضع موجود
اما پزشکی به نام «ریو» به همراه همکارانش در پی درمان و کشف این بیماری مهلک برآمدند. بیماری خانمانسوزی که هر لحظه اساس زندگی را بیش از پیش مختل کرده و بنیان جامعه را تضعیف میکند. آنان خواستار عصیان در برابر وضعیتی هستند که مردم را به ورطه نابودی کشانده و حیات اجتماعی شهر اران را هر لحظه به لبه پرتگاه نابودی نزدیکتر میکند. طاعون حکایت همبستگی و اتحادی است که رفتهرفته شکل میگیرد. اگر رمان بیگانه را یک عصیان منفعلانه فردی قلمداد کنیم که مورسو، شخصیت اول داستان را درگیر خود کرده بود؛ رمان طاعون، از عصیانی فعالانه سخن میگوید که با اتحاد مردم و پزشکان صورت میگیرد. عصیانی که از فردیت منفعلانه و پوچ، فاصله گرفته و به سمت یک حرکت فعال جمعی پیشروی میکند.
مردمی که طاعون، عزیزانشان را از آنها دور کرده، احساساتشان جریحهدار میشود. بسیاری از آنان درگیر تحیر و تعجب شرایطند، در حالی که در این برهه، بیشترین چیزی که اهمیت دارد، شناختِ واقعه و پذیرش به همان شکل است. برای گذر از یک مصیبت، ابتدا باید آن را شناخت و پذیرفت. طاعون هست، انکار آن یا سرگرم شدن به وسیله مخدرات گوناگون، چیزی از مرگبار بودن و خشونت او کم نمیکند.
غربزدگی، وبازدگی و طاعونزدگی
طرح جلال در کتاب غربزدگی هم چنین چیزی است، با این تفاوت که او به جای عبارت طاعون از بیماری وبا یاد میکند. او در ابتدای کتاب مینویسد: «غربزدگی میگوییم همچون وبازدگی. سخن از یک بیماری است، عارضهای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده است. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علتهایش را و اگر دست داد راه علاجش را.»
جلال از روشنفکرانی بود که فضای بیروح و جهلزده ایرانی را به خوبی درک کرده است و معتقد بود در چنین فضایی، غربزدگی با رواج فرهنگ عامهپسند اروپایی که توسط مجلات و مطبوعات زرد تبلیغ میشوند، بنیان اخلاقی ما را از بین برده و آتشی، بر خرمن هویت ایرانی ماست.
اهمیت غربزدگی جلال در کجاست؟
او دقیقا غربزدگی را مرضی میداند که باید کشف شود و مورد شناخت دقیق قرار گیرد. روشنفکران دهه ۳۰ خود را پزشکان اجتماعی میدانستند که باید بیماری و ضعف جامعه را کشف کنند و نسخه شفابخشی برای آن تجویز بنویسند. به قول نگین نبوی: «گرچه کتاب غربزدگی به شکلهای مختلفی تفسیر شده است اما معمولاً از آن به عنوان کتابی یاد میشود که از ضرورت جنبشی برای ابراز «وجود» سخن گفته است.» سالها بعد که رویکرد منفی به غربزدگی از طریق ترجمههای متعدد گفتار «جهان سومگرایی» رواج یافت، رضا براهنی در سال ۱۳۴۷ در مورد اهمیت کتاب جلال گفت:« غربزدگی آل احمد هر اشتباهی هم که داشته باشد بدون شک از جنبههای رسالهای است که از نظر تعیین و تکلیف کشورهای استعمارزده در برابر کشورهای استعمارگر، همان اهمیت را دارد که مانیفست مارکس و انگلس در تعیین و تکلیف پرولتاریا در برابر بورژوازی و کاپیتالیسم داشته است. غرب زدگی آل احمد نخستین رساله شرقی است که وضع شرق را در برابر غرب روشن میکند.»
غربزده، بیگانه است
نگین نبوی در کتاب روشنفکران و دولت در ایران مینویسد: «غربی شدن روزافزون به شکل ظهور مجلات عامه پسند فراوان که فرهنگ غرب را تبلیغ میکردند، به عنوان نمونهای نفرت انگیز از حمایت رژیم از کلیه ظواهر غربی تلقی میشد. این قبیل مجلات که «رنگیننامه» خوانده میشد از نظر وی [جلال] هیچ ارزش و هدفی نداشت جز اینکه سرگرمی و فرار از واقعیت را برای تودهها فراهم سازد. روشنفکری که میخواست مشوق آثار پرسش برانگیز باشد، انتشار اینگونه مجلات را تهدید برای جامعه میدانست به ویژه برای جوانانی که به سبب آن، روز به روز بیشتر از فرهنگ خودشان بیگانه میشدند و از زیر بار مسئولیت خود میگریختند.»
ابراهیم فیاض، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، میگوید: «فرهنگ زنانه و تمدن مردانه است.» بیگانه شدن جوانان غربزده با فرهنگ خود، دقیقاً چیزی شبیه به بیگانگی مورسو، شخصیت اول رمان «بیگانه» با مادر خود است که در برابر فوت او هیچ احساسی ندارد و هیچ معنایی را درک نمیکند. گویی جوان غربزده که با فرهنگ خود قطع ارتباط کرده، «مورسو» در همان رمان بیگانه است، اما در رمان طاعون، بیگانگی به طاعونزدگی بدل گشته و این جوان باید چون دکتر ریو در برابر مرضی به نام خودباختگی در برابر اروپا عصیان کند.
مسئولیت و مقاومت تحت هر شرایطی باید حفظ شود
کامو دقیقاً چنین وضعیت منفعلانهای را تشبیه به مردم طاعونزدهای میکند که مسئولیتی در قبال وضع موجود ندارند و فراموشی و تسلیم مرگ شدن را نوعی تخدیر میدانند که آنان را از هیاهوی چندروزه دنیا فارغ میکند. انسانهای طاعونزده در مواجهه اول، دیدگاهی اومانیستی به قضیه دارند. هرکسی به فکر خودش است. آنها حتی نمیخواهند طاعون را بشناسند تا آن را بپذیرند. دقیقاً مثل شرایط غربزدگی که نمیخواهد ماهیت و به تبع آن عوارض غربزدگی را درک و فهم کند.
در شهر اران طاعون قویتر از آن حرفهاست که بارش را ببندد و برود، اما چیزی که اهمیت دارد، مقاومت و تلاش در برابر آن است. گوهره انسان و تکلیفگرایی در همین عصیانی است که باید شکل بگیرد، هیچ چیز ولو قلت عِده و عُده نباید مانعی در برابر راه او باشد. ش