می آیم! شاخه ای زیتون به دستی و تفنگی در دست دیگرم/ مگذارید شاخه زیتون از دست بیفکنم… این شاید حماسی و شاعرانه ترین توصیف از فلسطین باشد که «محمود درویش» همان شاعر معروف به «شاعر وطن» فلسطینی الاصل سرود. درباره سرزمینی که درخت زیتونی پنج هزار ساله برای شناخت هویتش کافی است؛ همان کهنسال ترین درخت زیتون جهان؛ همان کهنه سرباز هنوز سبز فلسطینی…
پایگاه خبری هیچ یک ؛ نعیمه جاویدی: فلسطین را با خیلی چیزها به یاد می آورند و این روزها با «غزه» که نامش را شاید «ایستاده در خون» هم بتوان گذاشت. غزه ای که حالا یک جهان، دل نگران دارد. فلسطین را اما می توان با «زیتون» با «شاخه زیتون» هم یاد کرد. همچون خیلی اجحاف های دیگر که در حق فلسطین شده به تاریخچه و قدمت زیتون آن هم کم، کم لطفی نشده است. همین که درباره قدیمی ترین درخت زیتون جهان در فضای مجازی جستجو می کنی، در صدر مطالب به درختی دو هزار ساله در یونان اشاره می شود.
فلسطین، خانه زیتون است و خاستگاه آن…
در حالیکه اگر کمی وقت بگذاری و دقیق تر جستجو کنی، نامی از فلسطین هم به میان می آید. همان کشوری که منابع پیشینه نویس معروف فضای مجازی حتی می خواهند هویت و قدمت درختانش را هم کتمان کنند یا دست کم دور از دید اولیه عموم نگه دارند! در جستجوهای بیشتر به نتیجه جالبی می رسی؛ درخت زیتون کهنسال فلسطینی که «میدل ایست»؛ همان معروف ترین درگاه خبری آنلاین غرب آسیا درباره آن نوشته است پنج هزار سال عمر دارد. دست کم، دو برابر و نیم بیشتر از عمر درخت زیتون معروف شده یونانی به لطف سئوی گوگل البته!
صلاح ابوعلی و خانواده اش نگهبان درخت زیتون پنج هزار ساله!
وقتی دو هزار باید بیشتر از پنج هزار باشد!
تو فقط خواسته ای درباره قدیمی ترین درخت زیتون جهان بدانی اما همین که به خودت می آیی، می بینی که اینجا هم فلسطین غریب است و باید حقش را بشناسی. بیشتر که بررسی می کنی اگر کمی ظریف بین باشی، در میان کلمات همان پیشینه ها اصراری نامرئی را حس می کنی که می خواهند، بگویند فلسطین از خود زیتون نداشته و زیتون از جایی دیگر به فلسطین آورده شده، مثلاً یونان! نتیجه تحقیقات دانشمندان کشاورزی جهان که ژاپنی ها از بهترین های این رشته اند اما می گوید که: فلسطین مهمترین خانه و خاستگاه زیتون در خاورمیانه یا بهتر؛ غرب آسیاست…
دیوار شهرک های فلسطین اشغالی در مجاورت باغات کشاورزان
شاهد این ادعا کجاست؟ درخت کهنسال زیتونی که در فلسطین هنوز هم نفس می کشد و ثمر دارد. در محله «وادی جوایزه»، روستای «الولاجه» از توابع «بیت الحم». کمی آنسوتر از دیوارهای سیمانی بلند، کریه و زمخت مناطق شهرک نشین فلسطین اشغالی. منابعی برای این کهنه زیتون جهان، قدمتی تا پنج هزار و 500 سال هم نوشته اند. حالا «صلاح ابوعلی» و خانواده اش، نگهبان بومی این کهنه سرباز و شناسنامه سبز فلسطین هستند. درختی که نسل به نسل، فرزندان یک خانواده فلسطینی مراقبت از آن را برعهده داشته اند. زیبا زیتون خوش قدمتی که حالا برای فلسطینی ها به نماد «مقاومت» و «اصالت» هم تبدیل شده است. فلسطینی ها برای این درخت از اسامی مختلفی استفاده می کنند؛ از «مادر زیتون» گرفته تا «عروس فلسطین»، «پیرزن» و «قلعه»… و چه عنوان قشنگی است قلعه برای «درخت-سرباز- شناسنامه» فلسطین که از ارتفاعات بیت الحم به دامن مادرش؛ فلسطین نگاه می کند. اینجا از شگفتی های زیتون و فلسطین می خوانیم.
درخت زیتون کهنسال «الولاجه» به نماد مقاومت تبدیل شده
می خواستند درخت پنج هزار ساله را بکنند!
حکایت فلسطین و زیتون، حکایت پیشانی و صورت است؛ جدانشدنی و همنشین مدام با هم. یکی شناسنامه آن یکی است و دیگری هویت آن یکی. حالا می خواهد زور پول بچربد، حقایق و تاریخ را جور دیگری بنویسد، بنویسد! اینجا ریشه های درختی پنج هزار ساله همه چیز را ثابت می کند. همان درخت خوش صلابتی که هر سال دست کم نیم تن زیتون از آن دشت می کنند. باوری محلی در فلسطین هست که دانش دانشمندان هم آن را تایید کرده؛ درخت زیتون هرچه مسن تر، میوه و روغن آن شفابخش تر! حالا اینجا در فلسطین، درخت زیتونی که دست شاخه های بلندش به آسمان رفته و تنه اش مساحتی حدود 250 متر مربع را در اختیار خود دارد، دانه های سبز و سیاه زیتون و روغن زلالش، نسخه شفا بخش پنج هزار ساله ای است بی مانند و مرهم هر فلسطینی. «صلاح ابوعلی» همان نگهبان و کشاورز بومی که مقام مراقبت از «قلعه» را از پدر و اجدادش به ارث برده از روزهایی می گوید که وقتی خواستند دیوار مرزی فلسطین اشغالی را بنا کنند حتی به این درخت هم نمی خواستند رحم کنند.
بنا بود، درخت را بکنند و از ریشه بیرون بکشند! درخت آسیب دید اما با پای کارآمدن نیروهای مقاومت محلی و میانجی گری، جان سالم به در برد. بعد از آن ماجرا و کم شدن آب روستا، درخت کمتر میوه می دهد اما باز هم خدا را شکر! نیروهای مردمی حامی «تشکیلات خود گردان فلسطین» مدتی است برای اینکه به نحوی زحمات ابوعلی و خانواده اش را در مراقبت 24 ساعته و بی وقفه از این درخت جبران کنند، حمایت مالی می کنند. ابوعلی که معتقد است، نگهبان زیباترین درخت جهان شده و هر روز این کهنه سرباز با زیبایی جدیدی شگفت زده اش می کند، گاهی وقت ها حتی پای درخت می خوابد و به خانه نمی رود، مبادا خالی به تنه درخت بیندازند!
برگ درخت زیتون را پنهان می کنند
از شیرینی ها بنویسیم؛ روایت رفتار بومیان با این درخت هم خواندنی است. اکتبر هر سال که فلسطینی ها، فصل برداشت زیتون و تولید روغن زیتون را به فرصتی ناب برای جشن های دیرینه محلی، شکر به درگاه خدا و خواندن سروده های حماسی و مقاومت علیه رژیم اسرائیل تبدیل می کنند، «قلعه» لباس سربازی را از تن بیرون می کند. رخت «مادر زیتون» بودن را می پوشد. صلاح ابوعلی و محلی ها زیتون های درخت پیر را با شوق و امید برداشت و برایش آرزوی سلامت، برکت و دوام می کنند. زنان روستایی معتقدند که باید این درخت قدیمی را حفظ کرد به خصوص از شر سربازان اسرائیلی و انرژی منفی شان. برای همین مدام برگ های درخت را از روی زمین جمع می کنند تا مبادا چشم بخورد. محصول درخت هم در چند مرحله برداشت می شود تا هم از فاسد شدن و به یغما رفتن در امان بماند هم دچار چشم زخم نشود.
وقتی فلسطینی ها آتش درخت را هم با شاخه زیتون مهار می کنند
بچه ها، یاران کمکی ابوعلی…
بچه های روستا هم سرگرمی جالبی دارند. در گره های تنه درخت می نشینند و با هم درباره گذشته افسانه سرایی می کنند. قصه هایی درباره آن هایی که از یک گوشه عالم بلند می شدند، می آمدند روستایشان تا این درخت را از نزدیک ببینند. شاید هم قصه آن پسرجوانی که عشقش را برای اولین بار موقع برداشت زیتون از باغات روستا، جایی حوالی این درخت دید یا… داستان هایی که بخشی از آن را از زبان بزرگترها شنیده اند و الباقی را خودشان با تخیل قوی کودکانه می بافند.
از میان عکس های تاریخی فلسطین/فصل برداشت زیتون/پیش از 1948 میلادی
بچه ها حتی موقع بازی و گعده هم چشم و گوش ابوعلی هستند. همین که سربازهای اسرائیلی و شهرک نشین ها به روستا نزدیک می شوند، یک نفس می دوند و صدایش می کنند تا حواسش بیشتر به درخت باشد و کسی دشمنی یا شیطنت نکند. هرچند، نگهبان قلعه خودش همیشه حواسش هست. درخت پنج هزار ساله روستا البته قرن هاست که شادی و غم اهالی «الولاجه» را به خود دیده است؛ آمدن و رفتن آدم هایی را که روزگاری زیر سایه اش می نشستند و حالا نسل های بعدشان هر روز به درخت زیتون سلام می دهند و معتقدند دیدن آن برایشان خوش یُمن است. اهالی، دلبستگی عمیقی به آن دارند مثل دلبستگی مادر به فرزند. خودشان را موظف می دانند که شادی هایشان را با «عروس فلسطین»؛ «مادر زیتون» تقسیم کنند. عید قربان حتماً گوسفندی زیر درخت، قربانی می کنند تا به شگون قربانی، عمر این کهنه سرباز سبز فلسطینی هم طولانی و پر ثمر شود.
شعر محمود درویش شاعر فلسطینی در سازمان ملل خوانده شد…
حکایت «زیتون» به سازمان ملل هم رفت!
زیتون درخت «صلح» و «آرامش» است و شاخه زیتون برای خود، معنا و هویت دارد. تک شاخه زیتون نماد صلح و دو شاخه زیتون نماد «صلح» و «مقاومت» است… می آیم! شاخه ای زیتون به دستی و تفنگی در دست دیگرم/ مگذارید شاخه زیتون از دست بیفکنم… این یکی از شعرهای «محمود درویش»، شاعرعرب تبار فلسطینی الاصل است که حتی کتابی به نام «شاخه های زیتون» هم دارد. شعری که برگرفته از عقاید عمیق فلسطینیان است و اشعار فولکلور. همان شعری که سال 1974 میلادی وقتی «یاسر عرفات» از اهالی سیاست فلسطین وقتی به سازمان ملل رفت آن را خواند تا به جهان یادآوری کند که نباید فلسطین را فراموش کنند که روز فراموشی «صلح»، روز ظلم، مقاومت در برابر ظلم، خشم و درگیری و خداحافظی با آرامش است…
پرچم سازمان ملل و دو شاخه زیتون بر آن…
زیتون چنان مقدس و در اندیشه مردم جهان نماد صلح و آرامش است که حتی پرچم سازمان ملل هم ترکیبی از کره زمین و دو شاخه زیتون است که آن را در آغوش گرفته. میوه سیاسی شده ای هم محسوب می شود. غربی ها تکاپوی عجیبی دارند تا اصالت آن را به یونان گره بزنند. روی تاج شاهان خود در فیلم های هالیوودی معمولاً نما و ردی از شاخه های زیتون وجود دارد. زیتون حتی قصه دینی دیرینه ای هم دارد که درباره آن تصویرگری های جالبی هم انجام شده. ماجرا به وقتی بر می گردد که حضرت نوح هنگام طوفان و روی دریای موّاج، چند پرنده را می فرستد تا خبر رسیدن به خشکی و پایان طوفان را بیاورند. پرنده ها می روند اما این کبوتر سفید است که شاخه ای زیتون به نوک گرفته بر می گردد و خبر آرامش پس از طوفان را می آورد.
اسرائیلی ها درختان زیتون را می سوزانند، فلسطینی ها دوباره می کارند…
تو می سوزانی؛ من می رویانم!
اسرائیل در این 75 سال عمر اشغالگری اش، برای آزار مردم فلسطین تقریباً دست به هر کاری زده است. کشتار انسان ها با گلوله و موشک کافی نیست و به نظرش باید هر چیزی که لبخند به لب یک فلسطینی می آورد، زندگی اش را تامین و شوق زنده ماندن را در او تقویت می کند از بین برود. زمین های کشاورزی به خصوص باغات سبز و خرم زیتون، مهمترین سپر سبز و دفاعی فلسطینیان در این سال ها در برابر توسعه شهرک های اشغالی و زمین خواری اسرائیل است. برای همین هر سال آمارهای ناراحت کننده و قابل توجهی از یورش سربازان صهیون به باغات زیتون و از بین رفتن درختان منتشر می شود. یورش ناجوانمردانه ای که با شکستن شاخه های تنومند، از ریشه در آوردن و سوزاندن درختان زیتون همراه است. به خصوص همزمان با ایام برداشت محصول؛ درست زمانی که فلسطینی ها آماده جشن گرفتن و برداشت محصول می شوند.
اسرائیلی ها به درختان زیتون هم رحم نمی کنند!
حالا اما مدتی است، تشکیلات فلسطینی با شعار «تو می سوزانی، من می رویانم» نهال های نحیف زیتون را جایگزین درختانی می کنند که به بی رحمانه ترین شکل ممکن، نفس آخر را کشیدند و عمرشان به پایان رسید. نهال هایی که پیامی مستقیم دارند؛ همان شعار معروف عربی فلسطینی که مضمون آن جالب است؛ تا زیتون باقیست، می مانیم. اینجا فلسطینی، مقاومت و زیتون به هم گره خورده اند، عجیب و عجین!
جوانان فلسطینی و آرزوی مراسم ازدواج در مسجدالاقصی
از کوک زیتونی تا عکس عروسی!
زیتون با زندگی فلسطینیان گره خورده است. آنقدر که همه جا می توان رد و نشانش را در زندگی شان بدون گشتن هم پیدا کرد. چه در وطن باشند و در حال نبرد با دشمن و چه در غربت. سوزن دوزی فلسطینی یکی از زیباترین تزیینات پارچه در جهان به شمار می رود. نقش برگ زیتون هم یکی از طرح های اصیل این کوک های هنرمندانه است. هنوز هم مادران فلسطینی اگر اوضاع کمی امن و امان باشد، سوت موشک ها آرامششان را ندزدد توی اردوگاه دختران نوجوان را دور خودشان جمع می کنند تا گلدوزی یادشان دهند. دختران همین که جوان و عروس می شوند با مانتویی سپید که خودشان یا زنی از اقوام و نزدیکان برایشان سوزن دوزی کرده، دست در دست آقا داماد هرطور شده خودشان را بیت المقدس می رسانند به قدس شریف و قبة الصخره… همان جا عکسی هم به یادگار می گیرند البته اگر تنگ نظری سربازان اسرائیلی بگذارد. امان بدهند که در خانه مادری با بنایی که از کودکی زیر سایه اش قد کشیده اند، عکس عروسی بگیرند.
سه نسل از یک خانواده زیتون کار فلسطینی؛ اصالت و هویت…
وکیلِ مادران سرزمین «…و الزیتون»
توی آشپزخانه یک فلسطینی محال است که عطر زیتون نپیچد. همان مادری که می داند در کتاب قرآن، 7 بار از زیتون نامبرده شده؛ 6 بار مستقیم و یک بار به مضمون. حتی یکدفعه از این مراتب خداوند به آن قسم خورده و در ادامه آیه ای که با سوگند به انجیر و زیتون شروع شده، خداوند می فرماید: همانا ما آدمی را در نیکو ترین اعتدال آفریدیم… کدام نجوا و دلداری بهتر از این سراغ داری برای فلسطینیان؛ همان مردمان مدام همنشین با زیتون و دمخور با آیات قرآن. این آیه را می خوانند. پیش خودشان می گویند که زیبایی و اعتدال از جانب خداست و هرکه از خدا دور می شود، زیبایی و اعتدال خودش را گم می کند. از انسانیت دور می شود. مرتکب بدترین جنایت ها می شود و از کسی که خدا را از قلب خودش بیرون رانده چه انتظار که ملتی را از مملکت خودشان نراند! از دامن همین مادران است که کودکانی تربیت می شوند که وسط معرکه موشک ها هم قرآن می خوانند، مثل یک عالم حرف می زنند و مثل کهنه سربازها رجز می خوانند. همان کودکان سرزمین زیتون!
زیتون در تمام ابعاد زندگی فلسطینی ها ریشه دارد
اگر موشک باران بگذارد. اگر آشپزخانه ای که نیم دیواره های ترکش خورده اش پیداست، پابرجا و حوصله ای باشد، مادران فلسطینی خوب بلدند با کمترین اقلام، عطر خوش غذا را توی «خانه- ویرانه» ها بلند کنند. زیتون و «زعتر» خوش عطر فلسطینی را مثل چاشنی جادویی استفاده و غم را این طور از چهره زندگی ای بتکانند که معلوم نیست فردا باشد یا نباشد. مادرانی که می گویند مثل هر فلسطینی دیگر: «حسبنا الله و نعم الوکیل…» اینجا زیبا و زیتونی ترین دادگاه جهان است؛ میان جمله ها و دستپخت مادرانی که زمزمه می کنند که خدا ما را بس و وکیل ماست و چه وکیلی دارند، مردم سرزمین «…و الزیتون»!
کودک فلسطینی در سبد بافته شده از زیتون و چفیه فلسطینی
فلسطینی زاده می شوم، فلسطینی می میرم
کودکان فلسطینی همان آیندگان سرزمین زیتون، هرجای دنیا که باشند اصالت آبا و اجدادی را به رخ می کشند حتی در گهواره! با عکس هایی ساده می گویند که فلسطینی زاده می شوم و فلسطینی از دنیا می روم… این عکس یکی از همان هاست. کودکی در سبدی بافته شده از شاخه های زیتون آرام خوابیده مثل کودکی که معصومانه در آغوش مادر بخوابد. شاخه زیتونی هم سایه بان شده و «کوفیه»؛ همان چفیه عربی معروف فلسطینی هم قنداقش. این عکس را که تماشا می کنی با خودت می گویی: «این همه وطن در یک قاب!» و از همه وطن تر همان کودک معصوم است که مثل آن درخت پنج هزار ساله که ریشه اش خاک فلسطین را در آغوش گرفته، اصالت فلسطینی اش را به نمایش گذاشته در این عکس. کدام شاعر عرب بهتر از درویش فلسطینی می تواند این صحنه را وصف کند؟ ای دوستان کوچک ما، سلام!/ برای چیدن زیتون مهیا باشید!/ در لحظه هایی که درختان زیتون بارور می شوند/ و وطنی زاده می شود در چشم ها…
…و آینده سهم کودکان فلسطینی است؛ کودکان سرزمین والزیتون!
کودک چشم بسته این قاب شاید درست این روزها که روزهای رنج فلسطین است، رویای صادقه ای می بیند که وطن آزاد شده است. خواب می بیند کشاورزان خسته که هر کدام سینه شان سپر می شود تا درخت زیتونی از جا کنده نشود، نسوزد، آن روز موعود یک گوشه می نشینند یکی یکی درختان زیتون باقیمانده را می شمرند و چشمشان برای رفتگانی که نیستند، فاتحه ای خیس می خوانند. به گمانت «شاعر وطن»، محمود درویش آن روز را دیده که سروده: اگر درختان زیتون می دانستند که دستان چه کسی آنان را کاشت/ روغنشان به اشک تبدیل می شد…