پروین اعتصامی از شاعران برجسته زن در دوره معاصر است. علیرغم پرآوازگی شعرهایش، اطلاعات اندکی از زندگی خصوصی او وجود دارد، در این یادداشت ابعاد مختلف شعر و زندگی او مورد بررسی قرار گرفته است.
شرم ذاتی و زندگی بیحاشیه و به دور از جنجال، شخصیت متین و معتدلِ پروین اعتصامی را در هالهای از ابهام فرو برده است. با آن که هنوز کمتر از ۱۰۰ سال از زندگی و مرگ پروین سپری شده است و او با شاعران و نویسندگان و محققانِ نامدارِ بسیاری همصحبت بوده و نشست و برخاست کرده اما متأسفانه آگاهی قابل توجهی از زندگی شخصی و اجتماعی او نداریم. این امر از ضعف آرشیو، زندگینامهنویسی و تاریخنگاری ایرانیان نشأت میگیرد.
محتوای نامههای پروین اعتصامی به سَرور محصص نوری ملایم را به سایهروشنِ زندگی خصوصی پروین بازمیتاباند
بهار سال ۱۳۸۰ جلال متینی در مجله ایرانشناسی ۴۱ نامه از پروین اعتصامی را منتشر نمود. پروین این نامهها را از ۳۱ فروردین سال ۱۳۰۷ تا اوائل مهرماه ۱۳۱۵به سَرور (مهکامه) محصص نوشته است. سرور (مهکامه) محصص لاهیجانی (۱۲۹۱- ۱۳۵۶) از شاعران معروف آن دوره بوده و در هیئت رئیسه نخستین کنگره نویسندگان و شاعران در سال ۱۳۲۵ به همراه بزرگانی مانند ملک الشعرا بهار، فروزانفر، سعید نفیسی و دیگران عضویت داشته است.
سرور محصص مادر اردشیر محصص کاریکاتوریست مدرن ایرانی است. پروین از رهگذرِ شعر با مهکامه آشنا میشود. آشنایی آنها از سال ۱۳۰۷ در رشت آغاز میگردد و تا پایان عمر پروین ادامه مییابد. این نامهها را پس از چند دهه، اردشیر محصص در اختیار جلال متینی قرار داده است. محتوای این نامهها نوری ملایم را به سایهروشنِ زندگی خصوصی پروین بازمیتاباند و ما را از ویژگیهای روحی، شرایط خانوادگی، چندوچون مطالعات، مسافرتها، علاقهمندیها در حوزه مُد و برخی جزئیات زندگی زناشوییاش آگاه میسازد.
آنچه در لابهلای این سطور برای نگارنده جالب توجه نمود، نقل پارهای از مطالب و اظهار نظرها پیرامون کرمانشاه است. پروین در ۱۹ تیرماه سال ۱۳۱۳ با پسر عمویِ پدر خود «فضل الله اعتصامی» که در آن سالها رئیس نظمیه کرمانشاه بود، ازدواج میکند و چند ماهی را نیز با او در کرمانشاه به سرمیبرد ولی پس از چند ماه از او جدا میشود. پیش از این، از چرایی و چگونگی این متارکه کمتر چیزی میدانستیم اما اکنون از طریق این نامهها آگاهی حاصل کردهایم که پسر عموی پروین معتاد افیون بود و برای پروین که در خانوادهای فرهیخته و سالم تربیت یافته بود، زندگی با او امری نامعقول به نظر میرسید. پروین در ۲۳/ ۵/ ۱۳۱۴ در این باره مینویسد:
«باری عزیزم، یک ماه پس از عزیمت بنده به کرمانشاه معلوم شد که شخصی که با او میبایست تمام عمر زندگی کنم مبتلا به افیون بوده است و چون از طفولیت در اطراف بوده هیچ یک از افراد خانواده ما از ابتلای او به تریاک اطلاعی نداشته و از این عیب فاحش او بیخبر بودند بنده هم چون تریاک را امالمعایب و بحرالمفاسد میدانم و در خانواده خود کسی را که معتاد به افیون باشد ندیدهام و چون میدانم که گرفتاران به این بدبختی را دیگر راه نجاتی نیست بسی از این پیشآمد دلتنگ و منفجر شدم و مصصم شدم که خود را به هر زحمت و قیمتی که باشد از این دام بلا مستخلص گردانم.
به این جهت یک ماه بعد از ازدواج در تحت عنوان دیدن اخوی که تازه از روسیه آمده بودند به تهران آمدم و مسئله را به حضرت خداوندگاری آقا و حضرت علیه خانم جان گفتم و تقاضا کردم که مرا از این زندگانی که آن را ابداَ دوست نمیدارم خلاصی بخشند» (مجله ایرانشناسی، شماره ۴۰، ص ۲۱۰).
مهکامه در اواخر سال ۱۳۱۰ احتمالاً بنا به دلایلِ کاری به کرمانشاه میرود و چندی در آنجا اقامت میکند. او در نامههایش به پروین از دلتنگی و تنهاییاش در کرمانشاه مینویسد. پروین در نامه بعدی به او چنین توصیه میکند:
نکته پراهمیتی که از متن این نامهها برمیآید، سنخِ مطالعات ادبی پروین است. او با آن که سبکی ساده و روان در شعرگویی دارد و در این شیوه، پیرو شاعرانی امثال سعدی و ایرج میرزاست اما چنان که در نامهها انعکاس یافته، خمسه نظامی را که نمونهای مثالزدنی از متون دشواریاب ادبیات فارسی است، مطالعه میکرده و در تخیل خود به تصاویر باشکوه منظومه خسرو و شیرین میاندیشیده است.
متأسفانه بعید است که اسناد و مدارکی از ماههای اقامت پروین در کرمانشاه و یا دیگر مسافرتهای او باقی مانده باشد. این اسناد در صورت وجود میتوانست محققان را در شناختِ آثار و زندگی پروین و حتی دیگر مشاهیر یاری رساند.
ترجیح مقام ادبی پروین و پدرش بر ملک الشعرا بهار در منتخبات آثارِ محمد ضیاء هشترودی
منتخبات آثار از هر حیث اثر شاخصی است. محمد ضیا هشترودی (۱۲۷۶–۱۳۴۰) در این کتاب گلچینی از اشعار سخنپردازان معاصر را گرد آورده است به نحوی که نماینده ادبیات امروز ایران باشد. این کتاب در سال ۱۳۰۲ ه.ش منتشر شد و جنجالهای فراوانی را در فضای ادبی ایران در آغاز قرن چهاردهم شمسی برانگیخت. منتخبات در برکشیدنِ مقام برخی چهرهها سخت مؤثر افتاد؛ به ویژه که نام نیما را بر سر زبانها انداخت. هشترودی جوانِ فرهیخته و فاضلی بود و ادبیات فرانسه را خوب میشناخت.
گزینش شاعران و اشعاری که از آنان در این آنتولوژی درج شده بود، ذائقه پیشروانه و نوگرایانه هشترودی را نشان میداد اما آنچه بیش از اینها اهمیت داشت قضاوت او درباره تکاپوهای ادبیِ برخی از شعرای معاصر بود. در این میان، داوریِ هشترودی در خصوصِ کار و بارِ شاعریِ ملک الشعرا بهار مایه دلآزردگی او شد. بهار شاعر برجسته و پرآوازهای در آن دوران بود و به چالش کشیدن جایگاه وی جرأتی وافر میطلبید که هشترودی به سبب جوانیاش آن را در خود میدید. هشترودی درباره شعر بهار چنین نوشته بود:
چرا باید به خاطر بالانشاندنِ پایگاهِ ادبی یوسف اعتصام الملک و پروین اعتصامی مجبور بشوی نام من و رشید یاسمی و دیگران را پایین بکشی؟!
«ملک الشعرا هم مانند ادیب الممالک از راه روزنامهنگاری داخل جهان حیات گشته و مانند او هم موفق نگردیده؛ مخصوصاٌ در نثر صاحب شخصیت کافی نشده است» (به نقل از الهی، ۱۳۸۰: ۳۵۰).
«این شاعر هنرمند در آثار خود صاحب مسلک دیده نمیشود (مقصود مسلک ادبی است) گاهی تابع جریان احساس خود میگردد. زمانی در بحر افکار فلسفی مستغرق میشود و در هر حال نسبت به جامعه خود در اشعار بدبین به نظر میآید. در این جا شایسته است ذکری از مجله دانشکده به میان بیاید… با وجود این که این مجله از آثار مختلفه دانشکده و نویسندگان دیگر و مخصوصاً خود ملک الشعرا مملوّ است باز از هر حیث مادونِ مجلات دو ساله بهار مانده است که بیشتر از آثار خود اعتصام الملک مشحون میباشد» (همان: ۳۵۱).
لحن تند هشترودی بهار را به عکس العمل واداشت.
هشترودی بیشتر از این به این نزاع قلمی دامن نزد و جوابی به بهار نداد لیکن نیما در یادداشتهای روزانهاش مدعی است که رباعیِ ذیل را از زبان هشترودی در پاسخ به بهار ساخته و در آن بر داوری هشترودی درباره شعر پروین صحّه نهاده است. از قرار معلوم، مشاورههای نیما در تهییج و تقویتِ هشترودی برای تاختن به ملک الشعرا بیتأثیر نبوده است (همان).
شکوائیه بهار اما تأمل برانگیز است. ملک الشعرا در بیتِ پایانی خطاب به هشترودی نهیب برمیآورد که چرا باید به خاطر بالانشاندنِ پایگاهِ ادبی یوسف اعتصام الملک و پروین اعتصامی مجبور بشوی نام من و رشید یاسمی و دیگران را پایین بکشی؟! حق با بهار بود. هشترودی در منتخبات برای اعتصام الملک و دخترش سنگ تمام گذاشته بود. «هیچ کدام از نویسندگان معاصر در استحکام سخن و منطق صحیح به پایه این نویسنده افسونکار [اعتصام الملک] نمیرسد؛ حقیقتاً مشارٌالیه یکی از ارگان[های] مهم تجدد به شمار میرود» (همان: ۳۵۱). هشترودی بعد از نیما بیشترین ستایش را از نثر اعتصام الملک و شعر پروین به عمل آورده بود؛ پروینی که در آن سالها حدود پانزده سال داشت!
«شعر پروین در این منتخبات آثار در حالی که او دوشیزهای جوان و تازهکار بوده است، دوازده صفحه کتاب را دربرمیگیرد؛ در حالی که به علی اکبر دهخدا دو صفحه و جلال الممالک ایرج میرزا تنها چهار صفحه اختصاص داده شده است. مقدمهای که هشترودی به کار پروین نوشته (یک صفحه تمام) طولانیترین معرفی کتاب است» (همان: ۳۵۲).
این اقدام هشترودی البته مانع از آن نیامد که بهار از پروین دلچرکین شود و او را بسانِ رقیبِ آینده و جوانِ جویای نام به دیده تهدید و استخفاف بنگرد. ملک الشعرا با روحیه بزرگوارانهای که داشت در سال ۱۳۱۴ مقدمهای بر دیوان پروین نوشت و شعر او را ستود. مقدمه بهار شعر پروین را نامدار ساخت.
درباره پروین اعتصامی
پروین اعتصامی از همان دورهای که اشعار خود را در مجله بهار منتشر کرد توانست تا نگاهِ منتقدان را به شعر خود جلب کند و تحسینِ سخنسنجان را برانگیزد. بعدها ملک الشعرا بهار، شاعر برجسته معاصر برای دیوان او مقدمه نوشت و سعید نفیسی در روزنامه ایران دفتر اشعارش را معرفی کرد. از همان سال ۱۳۱۴ ه.ش که دیوان پروین برای اولین بار به چاپ رسید بر بسیاری از سخنشناسان معلوم شد که وی شاعر توانایی است و در صورت ادامه فعالیت هنریاش به گویندهای نامدار در روزگار ما مبدل خواهد شد. پیشبینیها تحقق یافت و پروین با وجود عمر کوتاهش نام خود را در تاریخ ادبیات معاصر تثبیت کرد.
مواج تجدد ادبی در دوره رضاشاه حتی نسبت به مقطعِ مشروطه عقبتر نشست
تجدد یکی از کلیدواژههای اصلی در فهم فضای فرهنگی ایران در دوره رضاشاه است و بار سیاسی دارد. رضاشاه در رسانههای آن عهد خود را پرچمدار تجدد در ایران عقب مانده معرفی میکرد. بخشی از این تجدد دولتی و مقتدرانه معطوف به آزادیهای زنان بود. به نظر میآید که عناصر فرهنگی دوره رضاشاه میخواستند تا این باور را ترویج کنند که زنان در سالهای سلطنت پهلوی از محرومیتهای تاریخی رهیده و به حقوق و آزادیهای مدنی رسیدهاند.
کارگزاران فرهنگی پهلوی بر آن بودند که پروین را بمثابه محصول پروژه تجدد تبلیغ کنند. گویی اگر تجددخواهی رضاشاه نبود شاعری زن مانند پروین نیز رخ نمینمایاند. حال آن که چنین نیست. امواج تجدد ادبی در دوره رضاشاه حتی نسبت به مقطعِ مشروطه عقبتر نشست. عواطف انسانی و آرمانهای متعالی، شعر پروین را از دهههای سپسین عبور داد. پروین اعتصامی بعد از انقلاب اسلامی بیش از قبل ارج و قرب یافت. شعرِ خوب فراتر از سیاستهای عصری حرکت میکند و راه خود را به سمت جاودانگی باز میکند.
سه مرثیه کمتر دیده شده از بانوانِ شاعر برای سالمرگِ پروین اعتصامی
مرثیه یکی از کهنترین انواع ادبی است که در آن با بیانی پر شور، اندوهِ بیشائبه شاعر در مرگِ انسانی والا ابراز میشود. فصلِ درازدامنی از مرثیهها به سوگسرودههای شاعران برای شاعران دیگر اختصاص یافته است. شاید نخستین مرثیه از این دست را رودکی در مرگ شهید بلخی گفته است:
بانوانِ شاعر، پروین را با عباراتی مانند گوهر کانِ فضیلت، خداوند سخن، بلبل بستانِ دانش، خورشید علم، ماه آسمان دانش، عروس شعر و طایر قدسی تمجید کردهاند
کاروان شهید رفت از پیش وآنِ ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش (رودکی، ۱۳۷۴: ۴۳)
در دوره معاصر نیز مرثیه شاعران برای شاعران بسیار فرا دید میآید. بعضی از مرثیههایی که برای فروغ فرخزاد، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو سروده شده در نوع خود درخشاناند و پارههایی از آنها بر سر زبانها میچرخند. این مراثی از لحاظ ادبی، روانشناختی، جامعهشناختی و غیره اهمیت بسزایی دارند و بررسی آنها از زوایای گوناگون، موجباتِ آشنایی دقیقِ پژوهشگران را با روحیات و جهاننگری شاعران فراهم میآورد. برای مثال، شفیعی با مقایسه مرثیههایی که برای اخوان و شاملو گفته شده به جامعهشناسیِ مخاطبانِ دو شاعر پرداخته است.
«در میانِ دهها مرثیهای که برای شاملو چاپ شد، یک شعر متوسط هم پیدا نمیشود و دیدیم که یک سطر از این مراثی در هیچ حافظهای جای نگرفت اما از میان مرثیههایی که درباره اخوان گفته شد (فقط برای نمونه: شعرهای قهرمان، اسماعیل خویی، سایه، سیمین بهبهانی و حسین منزوی) بعضی سطرهایشان در حافظه دوستداران جدّی شعر هم اکنون نفوذ کرده است» (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۲۳۰). به بحث خود بازگردیم. پروین در عنفوان جوانی و در آغاز شکوفایی هنریاش (۱۳۲۰ ه.ش) بر اثر بیماری حصبه درگذشت.
بانوانِ شاعر، پروین را با عباراتی مانند گوهر کانِ فضیلت، خداوند سخن، بلبل بستانِ دانش، خورشید علم، ماه آسمان دانش، عروس شعر، استاد سخنسنجِ نکتهدان، بانوی ادیب، گنجینه ادب، خردمند بزرگ و طایر قدسی تمجید کردهاند. همچنین در این مرثیهها از پروین با لقب مفخر نسوان شرق و سرور نسوان یاد شده است. اذعان باید کرد که لحن و لسان هر سه شعر مردانه است و هیچ تمایزی بین این مراثی و مرثیههایی که مردان برای پروین سرودهاند، نمیتوان قائل شد. شعرِ خودِ پروین نیز تقریباً چنین حالتی داشت و مردانه مینمود.
با این همه، سیمای پروین در این سوگسرودهها به طرزی احترام برانگیز بازتاب یافته است. تصویر پرتلألو او همواره از دید زنان الهامبخش بوده است. شاید اگر پروین نبود فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی نیز پس از او ظهور نمیکردند.