یکی از اصلیترین دلایل دروغگویی در بچهها فرار از تنبیه شدن است. بنابراین ما به عنوان والد باید ببینیم که تا چه اندازه والدین سرزنشگری بودهایم.
به گزارش هیچ یک _ دروغگویی از جمله صفاتی است که برای بسیاری از مردم مذموم است و افراد دروغگو جایگاهی در بین مردم ندارند. شنیدن این کلمه ممکن است برای خیلی از ماها یادآور داستانهایی مانند پینوکیو و چوپان دروغگو باشد. عروسک چوبی که وقتی شروع به دروغگویی میکرد، دماغاش دراز میشد. دروغگویی در این داستان به عنوان کاری زشت و ناپسند به تصویر کشیده میشود، تا زشتی و بدی آن برای کودکان قابل درکتر و ملموستر شود.
داستان چوپان دروغگو از جمله داستانهای معروف در بین ایرانیان است. ماجرای چوپان جوانی که برای خوشگذرانی به دروغ فریاد «گرگ آمد! گرگ آمد!» را سر میدهد. از قضا روزی گرگ به گلهاش میزند و مردم گمان میکنند باز هم دروغ میگوید در نتیجه کسی به کمک او نمیرود. عواقب دروغگویی به شکلهای مختلف در این دو داستان به تصویر کشیده شد.
با همه ذهنیتی که از این صفت ناپسند در دیدگاه ما وجود دارد و ممکن است آن را به کرار در افراد مختلف ببینیم اما دروغگویی در کودکان موضوعی است که خانوادههای زیادی ممکن است، با آن درگیر باشند. بسیاری از آنها نمیدانند که باید چه واکنشی در مقابل دروغگویی کودکانشان داشته باشند و چگونه آن را مدیریت کنند. در این رابطه با خانم مژده خنجری درمانگر و روانشناس کودک به گفتگو نشستیم، که در ادامه میخوانید:
یکی دیگر از علتهای دروغ گویی این است که بچه احساس کند که دیده نمیشود و ارزشمند و در مرکز توجه نیست. بنابراین سعی میکند با دروغ گفتن توجهها را به خودش جلب کند
علتهای دروغگویی در کودکان چیست؟
کودکان از زمانی که صحبت کردن را یاد میگیرند و شروع به حرف زدن میکنند، هنوز نمیتوانند درتصور خود دنیای واقعی را با دنیای تخیلی تمایز دهند. آنها ممکن است چیزهایی را بگویند که ما فکر کنیم که دروغ است. جملاتی چون؛ من هیولا دیدم. من با دوست خیالیام صحبت کردم. من یک فضا نورد هستم، یا وقتی شما نبودید من اینجا با دوستانم خاله بازی کردیم.
گفتن این جملات از سوی کودک شاید این تصور را برای ما ایجاد کند که او دروغ میگوید اما اسم آن دروغ نیست. تا حدود سن 5 تا 6 سالگی که بچه بین واقعیت و غیر واقعیت تمیز میدهد، مفهومی به اسم دروغ را در بچهها در نظر نمیگیریم.
پس تا سن 5 تا 6 سالگی ما با این ماجرا کاری نداریم و سعی میکنیم که وارد دنیای خیالی بچهها شویم. با آنها همراهی کنیم. اما تقریبا ازسن 6 تا 7 سالگی به بعد، مخصوصا 7 سالگی که بچهها بین بد و خوب یا دروغ و واقعیت تمایز میدهند، این جا ممکن است عامدانه شروع به دروغگویی کنند.
یکی از اصلیترین دلایل دروغگویی در بچهها فرار از تنبیه شدن است. بنابراین ما به عنوان والد باید ببینیم که تا چه اندازه والدین سرزنشگری بودیم و در پی این سرزنشگری و تنبیهای که لزوما هم ممکن است بدنی نباشد و کلامی باشد، امرو نهیکردن بچهها، تو بچه بدی هستی، الان نمی گذارم بازی کنی یا تلوزیون ببینی و…. همه این موارد باعث میشوند بچهها به دروغگویی روی بیاورد.
معمولا آنها با گفتن جملاتی مثل من نبودم، تقصیر من نبود و مواردی از این قبیل واکنش نشان میدهند. یا حتی ممکن است برای تبرئه خود برادر و خواهر کوچکترشان را مقصر اعلام کنند و داستانی را از خودشان در بیاورند، که کاملا تخیلی و دروغ باشد. پس ما به جای تنبیهکردن و تحت فشار قرار دادن، فضایی را برای آنها فراهم کنیم که در واقع بتوانند خیلی راحتتر با ماصحبت کنند و مسائلشان را به ما بگویند. یک بخش دیگری از این دروغ ممکن است تخیل باشد، در واقع لذتی از تصور و تخیل کردن در بچه باشد که یکی از بخشهای تحولی و رشدی بچههاست و کاملا هم طبیعی است.
یکی دیگر از علتهای دروغ گویی این است که بچه احساس کند که دیده نمیشود، ارزشمند نیست و در مرکز توجه قرار ندارد. بنابراین سعی میکند با دروغ گفتن توجهها را به خودش جلب کند. برای مثال یک داستان تخیلی و عجیب از اتفاقی که در مدرسه افتاده تعریف کند، تا با این شیوه توجه والدین را به خود جلب کند. مواردی که گفته شد معمولا از اصلیترین دلایل دروغ گویی در بچهها است.
زمانی دروغگویی خطرناک است، که ما احساس کنیم، این دروغگویی در جهت آسیب رساندن به کسی یا به خاطر روحیه انتقامجویی باشد
در مقابل دروغ گویی کودکان از چه راهکارهایی میتوان استفاده کرد؟
همانگونه که در بالا نیز عنوان شد بچهها را تحت فشار قرار ندهیم و از والدگری سختگیرانه و مستبدانه کمی دور شویم، این که مدام بچهها را بازخواست، تهدید به تنبیه، دوست نداشتن و مواردی از این قبیل نکنیم، تا آنها را به سمت دروغگویی سوق دهیم. بچهها دروغ میگویند تا حداقل بازخواست نشوند. در بسیاری از مواقع ما در بزرگسالی هم برای این که بازخواست نشویم، رو به دروغگویی میآوریم. قاعدتا این موضوع در بچهها بیشتر اتفاق میافتد. پس یکی از اصلیترین راهکارها این است که ما با آنها همدلی کنیم و ببینیم که پشت این دروغگویی چیست؟ بچه از چه چیزی میترسد که شروع به دروغگویی میکند. اگر احساس ارزشمند بودن نمیکند، یا برای جلب توجه دروغ میگوید، پس قطعا باید توجه، محبت کافی به بچه داشته باشیم. خیلی وقتها بچهها بعد از این که دارای یک برادر یا خواهر کوچکتر میشوند و توجه از آنها برداشته میشود، ممکن است که این کار را انجام دهند. گویی میخواهند به خودشان ثابت کنند که من هنوز ارزشمند هستم و میتوانم با یک سری کارها توجه آنها را به خودم جلب کنم، این جاست که باید توجه کنیم و آن محبت و همدلی لازم را با بچهها داشته باشیم.
دروغگویی واقعی را از 7 سالگی به بعد در بچهها داریم، اگر بعد از 7تا8 سالگی این خصلت در آنها زیادتر شود، ما باید واقعا دنبال دلیل اصلی آن بگردیم. اگر بچه همچنان با همدلی کردن، محبت، وقت گذراندن با آنها و عدم فشار و سختگیری والدین دروغ میگوید، باید حتما به کمک متخصص به دنبال دلیل آن باشیم. چراکه ممکن است دلایل عمیقتری مانند اضطراب بالا داشته باشد، معمولا بچهها اضطراب خود را مثل افراد بزرگسال بروز نمیدهند.
دروغگویی چه زمانی برای کودک خطرناک است؟
زمانی دروغگویی خطرناک است، که ما احساس کنیم، این دروغگویی در جهت آسیب رساندن به کسی یا به خاطر روحیه انتقامجویی باشد. معمولا در سنین 10یا 11 سالگی به بالا که بچهها وارد دوره نوجوانی میشوند اتفاق میافتد. در کودکان خیلی نادر است مگر این که اختلالی پشت ماجرا باشد. همچنین اگر بچهای دچار سوءاستفادههای جدی جسمانی و جنسی هم قرار گرفته باشد ممکن است رو به دروغگویی بیاورد، واقعیت را نگویید و حتی روحیه انتقامجویی هم داشته باشد. این را هم باید توجه کنیم البته ممکن است کمتر اتفاق بیافتد. بنابراین ما باید با فرزندمان همدلی کنیم تا متوجه دلیل این دروغگویی آنها شویم. اگر احساس کردیم که دلیل آن عمیقتر از آن مواردی است که گفته شد، قاعدتا باید از یک متخصص کمک بگیریم.