هیچ یک در این شماره میخواهم درباره وروديهاي اطلاعاتي بنویسم كه يك كارآفرين به آنها نياز دارد.
1) همه ما ميدانيم کسي که بخواهد در حوزه کارآفريني و ايجاد يک کسبوکار جديد موفق باشد، بايد تغييرات نگرشي جدي روي او انجام شود. هیچ یک در این زمینه شروع کرده و دارد روي تغييرات نگرشي آدمها کار ميکند و مطالب خيلي خوبي هم در اين راستا ارائه ميدهد. علاوه بر تغييرات نگرشي که ما براي موفقيت در کسب و کارمان به آن نياز داريم، نيازمنديهاي دانشي هم میخواهیم؛ يعني يکسري اطلاعات هم بايد داشته باشيم. هرکدام از ما در يک رشته علمي درس خواندهايم.
2) كسي ممکن است بگويد رشته من بازاريابي بوده است، به بازاريابي علاقهمند هستم، کتابهاي بازاريابي را مطالعه ميکنم؛ يک نفر ممکن است بگويد من به IT علاقهمند هستم، در حوزه IT کار کردهام، تحصيلاتم در اين رشته بوده است؛ يک نفر هم شاید بگويد در زمينه مالي کار کردهام، در اين زمينه مطالعه داشتهام و دارم و علاقهمند هستم. کارآفرينها همه با يک پيشزمينه وارد اين حوزه ميشوند و در يک حوزهاي مطالعه داشتهاند، علاقه داشتهاند و تحصيلات دانشگاهيشان بوده است.وقتي کسبوکار جديدي را راه مياندازند، آن حوزهاي را که در آن خوب بودهاند بهتر ميتوانند پرورش دهند؛ مثلا کسي که IT خوانده است،
3) ابعاد IT کسبوکارش را خيلي بهتر ميتواند پرورش دهد، روي آن کار کند و مايه بگذارد. کسي که بازاريابي خوانده است، ابعاد بازاريابي را پرورش ميدهد. کسي که مالي خوانده است به همين شکل. در این میان يک اتفاقی ميافتد و آن اين است که در گذشته (البته الان هم همينطور است) در رشته فوتبال ميگفتند مربي هر گذشتهای داشته باشد، تيمش در آن حوزه قويتر عمل ميکند؛ مثلا مربياني که در زمان ورزشکاريشان، دروازهبان بودهاند، وقتي مربي ميشوند، حواسشان بيشتر به دروازه تيم است، روي دروازهبان خيلي کار ميکنند، بيشتر به دروازهبان توجه ميکنند، زمان بيشتري را به بحث دروازه اختصاص ميدهند.همين مثال ورزشي در حوزه کسبوکار هم وجود دارد. پيشزمينه تحصيلي ما و حوزهاي که در آن قوي هستيم، روي کسبوکار ما تاثير ميگذارد و روي آن زمينه بيشتر کار ميکنيم. اين در وهله اول خيلي خوب به نظر ميرسد ولي اتفاقي را پديد ميآورد؛ بر اساس دانشي که استراتژيستها در اختيارمان قرار ميدهند، ميگويند استراتژي يعني شما کجا بيشتر منابعتان را تخصيص ميدهيد؛ منابع هم، انديشه ماست، زمان ماست، پول ماست، همه اينها جزو منابع ما هستند.
4) وقتي پيشزمينه من IT است، يا وقتي مالي است و عمده منابع را به اين حوزه اختصاص ميدهم، يعني عملا استراتژيهاي مالي براي من مهمترينها هستند. اين سازمانها در ساير ابعاد ضعيف عمل ميکنند. اصطلاحا در اين بعد، دارد سرطاني رشد ميکند اما در ساير ابعاد نميتواند به همين اندازه رشد کند. تالي فاسد از همين جا پيدا ميشود که سازمان عمده منابع يا ذهنش را، يا کارآفرين عمده منابع و ذهنش را به اين حوزه تخصيص داده است، ساير ابعاد نتوانستهاند مانند اين حرکت کنند و اين یعنی کسبوکار به زودي شکست ميخورد. چرا شکست ميخورد؟ چون يک نگاه متوازن و متعادل بر آن حاکم نيست، بعضي از ابعادش خيلي عقبمانده هستند ولي بعضي از ابعادش بسيار توسعه پيدا کردهاند. نتيجهگيري من اين است که در فضاي کسبوکار امروز، داشتن يک تخصص خيلي خوب است، هيچکس با اين موضوع مخالف نيست؛ ولي اتکاي بيش از حد به يک تخصص و بستن جريانهاي ذهني به سوي ساير تخصصها لطمه زننده است؛ اين که من همه موضوعات را از بعد تخصص خودم بخواهم تحليل و بررسي کنم، اين لطمهزننده است. خب چه کار بايد کرد؟ کاري که بايد کرد اين است که ميگويند در فضاي کسبوکار امروز، ما بايد آدمهايي را پرورش بدهيم که اينها کمي multi skills باشند؛ يعني مهارتهاي چندگانه داشته باشند تا بتوانند کارکردهاي چندگانه را داشته باشند.
5) او دارد به يک متخصص بازاريابي ميگويد، من به شما کارآفرين ميگويم، من به شما که استارتآپ را هدايت ميکني ميگويم، من به شما که کسبوکار را با توانمندي خودت به وجود آوردي ميگويم که بايد ديدگاههاي ماليات را تقويت کني، بايد صورتحساب سود و زيان را بفهمي، بايد ترازنامه را بفهمي. از آنطرف، اگر در IT قوي هستي خيلي خوب است، اگر نيستي حتما بايد قوي شوي؛ بالاخره کسي ميخواهد براي من يک سايت را بالا بياورد، بايد در مورد اين موضوعات بدانم، بايد بتوانم ديالوگ برقرار کنم. من راجع به مديريتکردن بايد بروم و اطلاعاتم را زياد کنم، مهارتهاي ارتباطي مدير، تصميمگيريهاي مدير؛ راجع به اينها بايد مطالعه کنم.نگوييد وقت ندارم؛ بازاريابي، مالي، IT و مهارتهاي مديريتي بخشهايي از کار ما هستند؛ ما بايد اينها را توسعه بدهيم. وقتي اين دانش را در خودمان توسعه دهيم، آرامآرام از آن نگاه تکبعدي به کسبوکار خارج ميشويم.
6) من نميگويم شما متخصص تمامعيار بازاريابي شويد، متخصص تمامعيار IT يا مالي شويد، اما به حدي دانش داشته باشيد که بتوانيد ديالوگ برقرار کنيد. قرار نيست خودتان با نرمافزار و برنامهنويسي سايت خودتان را بياوريد بالا، يک نفر ديگر سايت را ميآورد بالا و شما هم پولش را ميدهيد، اما شما بايد بتوانيد با او ديالوگ برقرار کنيد و خواستههايتان را بگوييد. اين اتفاق اگر نيفتد، شما نميتوانيد مفاهيم IT يا مالي يا بازاريابي را بفهميد و نميتوانيد گفتمان برقرار کنيد؛ و همه اينها پاشنه آشيل شما ميشوند و کسبوکار شما از همين نقاط شکست ميخورد.