هیچ یک،در یادداشت پیش 16 الگو را برشمردم که همه آنها مبتنی بود بر فروش بسیار و سود اندک. آینده در 80درصد موارد متعلق است به شرکتهایی که بر همین الگو حرکت میکنند. به صورت تدریجی، اینها جایگزین شرکتهایی میشوند که فروش اندک و سود بسیار دارند. البته در بخش خدمات، این روند، صدق نخواهد کرد. در بخش خدمات، کوچکها همچنان میتوانند به حیات خود ادامه دهند. در بخش تولید هم کوچکهایی که در خدمت تولیدکنندگان بزرگ باشند، امکان ادامه حیات خواهند داشت. به طور مثال در بازار خودرو، 10 کمپانی، 85درصد خودروی دنیا را تولید میکنند که یکی از آنها فولکس واگن است. ولی فولکس واگن با 200 هزار شرکت کوچک قرارداد دارد؛ این نشان میدهد کسبوکارهای کوچکی که در خدمت کسبوکارهای بزرگ باشند، به شکل مناسبی، کار را پیش خواهند برد.
در ایران هم اگر کسبوکارهای کوچکی در خدمت نفت، گاز و پتروشیمی قرار گیرند و به صورت خوشهای عمل کنند، بسیار موفق خواهند بود. البته همان شرکتهای بزرگ هم که مبتنی بر فروش بسیار و سود اندکند، برای اداره خودشان، نیاز به دهها شرکت کوچک دارند. در عین حال باید به این نکته اشاره کرد که از آنجا که برای تشکیل این گونه شرکتها نیاز به سرمایه کلان است و چنین سرمایهای در اغلب بخشها موجود نیست، راهحل، تجمیع سرمایه و تشکیل کنسرسیوم و آوردن شریک سرمایهگذار است. نکته بعدی، رفتن سراغ نیازهای پاسخ داده نشده است. در این میان دو مورد وجود دارد که میتوان به آن پرداخت. یکی اینکه پروانههای ساختمانی که سال گذشته صادر شده است، به طور متوسط، 140 متر زیربنا داشته است و واحدهای مسکونی که در سال گذشته در تهران فروش رفته است، فقط 15درصدشان بالای 130 متر بودهاند. این نشان میدهد که در تهران برای کسانی که قدرت خرید مسکن دارند، خانه ساخته نمیشود.
یعنی برای نیاز مردم تهران تولیدی در حوزه مسکن صورت نمیگیرد. یکی از علتهای آن هم به خاطر قوانین شهرداری تهران است که احداث پارکینگ را از سازندگان میخواهد و روی همین حساب نمیتوان واحدهای کوچک، احداث کرد. در تهران باید به مدت 5سال، احداث پارکینگ، اختیاری شود تا مسکن 18میلیون جوان به سامان برسد و بعد، تصمیم جدیدی پیرامون آن گرفت. در مورد مسکن در تهران، شاید حرف مهندسان غلبه دارد. دیدگاه مهندسان در این زمینه واجد خطای ترکیبیست؛ به این معنا که یکسری نکات فنی در آن دیده شده که درست هم هست، ولی در عمل، این دیدگاهها به بحران مسکن منجر شده است. یعنی مسکنهایی در تهران تولید میشود که نیاز بازار نیست و در این حوزه نیاز پاسخ داده نشده شکل گرفته است.
دومین مورد، نیاز توزیع در شرکتهای مبتنی بر فروش بسیار و سود اندک است. نظام توزیع جامع و پاسخگویی در این زمینه وجود ندارد و همین، میتواند یک خلاء در بازار موجود باشد. این گزارهها به این معناست که نه مسکن و نه مغازهداریمان مبتنی بر نیاز جامعه نیست. یادمان باشد جامعه ایران یک جامعه در حال گذار از یک تولید کشاورزی و صنعتی به جامعهای که تولیدش در فضای تازهای صورت میگیرد و در این فضای تازه، مشاغلی که در بخش کشاورزی و صنعت طی 10 سال گذشته از دست رفته است، با مشاغل مبتنی بر رونق بخش مسکن و مشاغل مبتنی بر سودآوری مالی، جایگزین شده است. سودی که بانکها به سپرده میدهند، معادل حقوق 9میلیون و پانصد هزار کارمند با دریافتی ماهانه یک میلیون و پانصد هزار تومان است. سود سپرده که معادل حقوق نزدیک به 10میلیون نفر است، جایگزین مشاغلی شده که در دهه گذشته با فناوریهای جدید از بین رفتهاند. در نقطه موجود، خلاء چندانی وجود ندارد، چون مشاغلی که با رونق بخش مسکن، کشاورزی و صنعت از بین رفته، با سود بخش مالی پوشش داده میشود. در این میان همانطور که در این مقاله اشاره شد، فرصتهایی برای کارآفرینان وجود دارد، که میتوانند با سرمایهگذاری روی آنها، کسبوکاری موفق را پدید آورند.