مگره و لوکر هر دو برای قاتل قصه دلسوزی میکنند و مگره هم در آخرین جمله قصه، اظهار امیدواری میکند تبرئه شود چون در واقع، قربانی قصه، قاتل است نه خانم گل یاسی که مقتول شده است.
به گزارش هیچ یک _ گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: «مگره در آب گرم ویشی» یکی دیگر از رمانهای ژرژ سیمنون با محوریت شخصیت سربازرس مگره است که سپتامبر سال ۱۹۶۷ در ۸ فصل نوشته شده و آغاز داستان هم از همراهی و همصحبتی مگره و همسرش در آب گرم ویشی است که برای مرخصی درمان به اینمنطقه آمده است. یعنی از همانابتدای کتاب، تصویر دوباره و چندباره «مرد خانواده» درباره مگره ارائه میشود. در صفحه ۱۳ هم سن سربازرس توسط راوی اعلام میشود؛ ۵۳ ساله است و اداره آگاهی فرانسه در حال تغییر و تحولی اساسی است.
در اینکتاب هم مثل برخی دیگر از قصههای سربازرس مگره، صحبت از قدمگذاشتن به سنوسال و بحران پیری اوست و راوی قصه میگوید مگره به پیری، نام «حالت بیماری» را داده است: «او دلش نمیخواست جوان از دنیا برود، ولی لحظه وارد شدن به «حالت بیماری» را تا جایی که میتوانست به عقب میراند.» (صفحه ۱۳) در همینداستان و صفحه ۲۴ است که راوی میگوید مادام مگره، شوهرش را مجبور کرده کت بسیار سبکی بخرد؛ «از آن نوعی که در کودکی میدید مردان مسن به تن میکنند.»
چندسطر بعدتر هم به نکته جالبی اشاره میشود؛ «مگره بودن». راوی در ابتدا که صحبت از مرخصی و آسودگی خاطر و تلاش برای درمان است، اینبحث را مطرح میکند و میگوید «(مگره) خیلی کمتر مگره بود.» پس مگرهبودن ویژگیهایی دارد که سربازرس بناست در ابتدای اینداستان، کمتر رعایتشان کند و البته میدانیم با وقوع اتفاق ناخوشایندی که بناست بیافتد، سربازرس، این«کمترمگره بودن» را کنار میگذارد و دوباره خودش میشود. او بناست سههفته زندگی منظم و بدون دغدغه را پشت سر بگذارد اما بهواسطه قتلی که رخ میدهد، به همکارش لوکُر برای کشف حقیقت کمک میکند. اما صحبت از لوکر هم باعث میشود، راوی قصه دوباره به مساله پیری و بازنشستگی مگره بپردارد: «لوکر چندسال داشت؟ حدود پنج سال از او جوانتر بود. تا پنج سال دیگر لوکر هم به فکر بازنشستگی میافتاد و از خود میپرسید که با روزهایش چهکار کند؟» (صفحه ۱۳۳)
* فرم و ساختار
در اینداستان سربازرس مگره به توصیه دوست و پزشک خانوادگیاش دکتر پاردن، برای استراحت درمانی به آبگرم ویشی میرود. همسرش هم در اینسفر همراهیاش میکند. برنامه روزانهشان هم از اینقرار است که چند کیلومتر پیادهروی کنند، به چشمههای آب معدنی سر بزنند و مقادیر مشخصی از آبهایی بنوشند که خواص درمانی دارند. اما همانطور که از قلم ژرژ سیمنون توقع میرود، بنا نیست سربازرس مگره در اینسفر درمانی و استراحتی هم راحت باشد و تحقیقات نداشته باشد. به بیان سادهتر آسودگی خیال سربازرس مگره در اینسفر، دوام چندانی ندارد چون زنی از اهالی ویشی بهطور مشکوکی به قتل میرسد و مشخص است سربازرس باید پرده از راز قتلش بردارد.
پیش از آنکه بیشتر به حضور شخصیت مگره در اینرمان بپردازیم، فرم و ساختار «مگره در آب گرم ویشی» را بررسی میکنیم. متن، بخشبندی ندارد و راوی با پاراگراف بعدی، وارد مکان و زمان بعدی میشود. به اینترتیب، مگره که مشغول گفتگو با همکارش است، در سطر و پاراگراف بعدی، نزد همسرش است. نمونه اینرویکرد را میتوان در اینفراز کتاب مشاهده کرد:
«اول میرم با تماشای گویبازی فکرم رو عوض کنم … درگذشته، در پرکرول خودم اینبازی رو میکردم… اگه این آقایون هم کمی اصرار کنند…»
او با پر کردن پیپی جدید دور شد. در اینفاصله هوا گرم شده بود. سربازرس خوشحال بود که میتواند زیر سایه درختان کهنسال حرکت کند.
«چه خبر؟»
«هیچ چیز جالبی…»
«هنوز هیچی از زندگی اون در پاریس نمیدونید؟»
«مادام مگره به او نگاه میکرد تا بفهمد در چه لحظهای باید سکوت کند، ولی حالا با خوشخلقی همسرش جرئت پیدا کرده بود.» (صفحه ۶۴)
مهمترین بازجویی داستان، بهصورت تلفنی، آنهم نه توسط مگره انجام میشود. سربازرس لوکر که پیشتر نیروی مگره بوده، اینبازجویی را انجام میدهد و مگره هم با گوشی دیگری به اینبازجویی تلفنی گوش میکند. او در یکلحظه از بازجویی با نوشتن یادداشتی روی کاغذ، به همکارش کمک میکند. اینبازجویی در فصل پنجم داستان قرار دارد و بالاترین سطح هیجان اینکتاب در همینفصل و بهواسطه همینبازجویی تلفنی احساس میشودژرژ سیمنون، محیط ساخت داستانش را با جزئیات میسازد. ممکن است اینجزئیات اهمیت چندانی نداشته باشند و کمکی به پیشبرد داستان نکنند اما بههرحال تصویر کاملتری از محیط شکلگیری اتفاقات به مخاطب میدهند. نمونه اینرویکرد را هم میتوان در اینفراز کتاب شاهد بود:
«چندمتر دورتر، در پشت دیوارهای کوتاه، زمینی بایر که اتاق زنگزده چند تا ماشین در آن بود و دورتر، شماری خانه سفیدرنگ به چشم میخورد.» (صفحه ۹۴)
یکی از ویژگیهای جالب «مگره در آب گرم ویشی» این است که مهمترین بازجویی داستان، بهصورت تلفنی، آنهم نه توسط مگره انجام میشود. سربازرس لوکر که پیشتر نیروی مگره بوده، اینبازجویی را انجام میدهد و مگره هم با گوشی دیگری به اینبازجویی تلفنی گوش میکند. او در یکلحظه از بازجویی با نوشتن یادداشتی روی کاغذ، به همکارش کمک میکند. اینبازجویی در فصل پنجم داستان قرار دارد و بالاترین سطح هیجان اینکتاب در همینفصل و بهواسطه همینبازجویی تلفنی احساس میشود. توضیح راوی داستان درباره اینبازجویی هیجانانگیز، اینگونه است: «پرسشهایی که سربازرس کلرمون فران پشت سر هم مطرح کرده بود، بیآنکه به فرانسین فرصت فکر کردن بدهد، زن جوان را بیدفاع ساخته بود. سربازرس بهترین استفاده را از اطلاعاتی که در اختیار داشت برده و نتایج محسوسی به دست آورده بود که میتوانست برای دنبال تحقیق به کار آید.» (صفحه ۱۲۸)
رمان «مگره در آب گرم ویشی» یکمقتول دارد که خانم گل یاسی است و نویسنده از ابتدای فصل اول روی او تمرکز میکند و برایش آگهی میدهد تا در نقطهای به قتل برسد و تبدیل به گره داستان شود. در فصل دوم، اطلاعات زیادی از شخصیت مقتول ارائه میشود که البته بناست در انتهای قصه مشخص شود همه ایناطلاعات ناشی از ظاهرسازی و دروغ بودهاند. مگره در بازجوییهای اینداستان، نقش حقوقی و یکپلیس رسمی ندارد و در اسرع وقت نزد همسرش برمیگردد تا به مرخصی و درمانش برسد. او در مشارکت برای اجرای یکی از بازجوییها، به نشانههایی از قاتل میرسد که البته صحبت مشروح و مبسوط درباره کاراکتر قاتل، به فصل پنجم واگذار شده است. از فصل پنجم به بعد است که با استفاده از راهنماییهای راوی داستان، میتوان حدس زد قاتل قصه کیست: «کسی چه میداند، شاید خانم و آقای مگره در جریان گردشهای روزانهشان، چندبار با او و همسرش روبهرو شده باشند. امکان داشت که آنها در زمان نوشیدن لیوان آب با هم روبرو شده باشند و صندلیهایشان هم … (صفحه ۱۱۱)
همانطور که اشاره شد، سربازرس اصلی اینداستان، لوکر است که ۱۵ سال پیشتر یکی از نیروهای واحد مگره بوده است. نکته قابل توجه درباره پرونده «مگره در آب گرم ویشی» این است که مگره و لوکر هر دو برای قاتل قصه دلسوزی میکنند و مگره هم در آخرین جمله قصه، اظهار امیدواری میکند تبرئه شود چون در واقع، قربانی قصه، قاتل است نه خانم گل یاسی که مقتول شده است. قاتل اینداستان، مردی است که توسط دو خواهر فریب داده شده و سالهاست بهخاطر فرزندی که نداشته، پول پرداخت کرده است. یکی از دو خواهر، خانم گلیاسی است که در بهخلاف ظاهر موجه و زندگی آرام و بیسروصدایش، قاتل قصه را سرکیسه کرده و خواهر دیگر نیز که از نظر شخصیتی بهظاهر کاملا متفاوت از خانم گل یاسی است، از اینسوءاستفاده عاطفی بهرهمند شده و به مدیریت یکآرایشگاه زنانه رسیده است.
* شخصیت مگره و احساساتش
سربازرس مگره در قصههای دیگرش، بهجز آنهایی که به مرخصی رفته و دور از اداره آگاهی پاریس است، گردشها و قدمزدنهای کوتاهی با همسرش دارد. اما همانطور که راوی داستان میگوید، در اینقصه او و مادام مگره، هرگز تا ایناندازه با هم گردش نکردهاند چون همانطور که اشاره شد، او بناست برای سههفته در محیط آبگرم ویشی بماند و یکفرایند درمانی را طی کند. «مرد خانوادهبودن» مگره در اینداستان، نمود بسیار بیشتر و پررنگتری نسبت به دیگر قصههای اینکاراکتر ادبیات پلیسی دارد و در فرازهای مختلفی شاهد بروز و ظهور آن هستیم. یکی از اینفرازها، در ابتدای قصه و صفحه ۸ است: «این برایشان به یک بازی تبدیل شده بود. مادم مگره عادت کرده بود نگاه شوهرش را دنبال کند و زمانی که او حیرتزده جذب موضوعی میشد، حدس میزد.»
ژرژ سیمنون از رهگذر توصیف شرایط مگره در مرخصی درمانیاش، زندگی زناشویی و روال عادی او در پاریس را اینگونه مرور و سپس با حضور در ویشی مقایسه میکند: «در پاریس مگره همسرش را، مثل همه شوهرها، سهبار میدید، صبح موقع بیدارشدن از خواب، ظهر و شب. البته اغلب پیش میآمد که برای ناهار به خانه برنگردد. بنابراین او میتوانست در بقیه ایام روز، بیاطلاع وی هرکاری که میخواست انجام بدهد. اما در ویشی؟ آنها عملا بیست و چهار ساعت روز و شب را با هم میگذراندند.» (صفحه ۱۰۸) نویسنده حدود ۲۰ صفحه پیشتر در همینحال و هوا، جزئیات دیگری از زندگی زناشویی مگره را نیز بیان میکند؛ اینکه «مادام مگره هیچوقت از شوهرش نمیپرسید کجا میروند. مگره مستقیم، مثل اینکه هدفی داشته باشد، به رفتن ادامه میداد، ولی اغلب اوقات قصدی جز دیدن تصاویری جدید و شنیدن صداهایی تازه نداشت.» (صفحه ۸۲)
یکی دیگر از مواردی که باعث تفاوتی نسبی بین اینداستان و دیگر قصههای مگره شود، مساله پیپ اوست که یکی از مولفههای ثابت شخصیتی اینکاراکتر ادبیات پلیسی است که ژرژ سیمنون از خود، به او وام داده است. در اینداستان، راوی به غیبت کلکسیون پیپهای مگره در ویشی، اشارهای گذرا دارد و عبور میکندیکی دیگر از مواردی که باعث تفاوتی نسبی بین اینداستان و دیگر قصههای مگره شود، مساله پیپ اوست که یکی از مولفههای ثابت شخصیتی اینکاراکتر ادبیات پلیسی است که ژرژ سیمنون از خود، به او وام داده است. در اینداستان، راوی به غیبت کلکسیون پیپهای مگره در ویشی، اشارهای گذرا دارد و عبور میکند: «چیزی که اینجا کم بود، پیپهایش بود که جلوی رویش بچیند و در اینگونه موارد به آنها ور برود.» (صفحه ۳۳)
در «مگره در آب گرم ویشی»، اشارهای به گذشته و کودکی سربازرس هم میشود؛ اینکه در بچگی چه مبتلا به چه بیماریای شده و از چهزمانی مادرش را از دست داده است. ایننکتهای است که در دیگر رمانهای سربازرس مگره، کمتر به آن اشاره شده است؛ «مخملک نه، ولی سرخک، خیلی زود، وقتی که مادرش هنوز زنده بود. زندهترین خاطرهای که از مادرش حفظ کرده بود مربوط به همینایام میشد، زیرا کمی بعد مادر را از دست داده بود.» (صفحه ۱۸) در اینکتاب اشاره دیگری هم به گذشته مگره میشود که در صفحه ۹۴ قرار دارد و اینسرک راوی به گذشته مگره، با بهانه کند و کاو افکار و ذهنیات مگره انجام میشود: «در واقع سربازرس به چه چیزی فکر میکرد؟ به شهر لاروشل که خاطره خوبی از آن داشت؟ به کوچه نتردام دو لورت، در اوایل خدمتش، وقتی منشی سربازرس پلیس بخش نهم پاریس بود؟ یا به گویبازی؟»
همانطور که اشاره شد، سربازرس اصلی اینقصه لوکر است نه مگره و یکی از کلیدواژههایی که میتوان درباره شخصیت مگره در اینرمان به آن اشاره کرد، «تردید مگره» است؛ عنوان یکی از رمانهای سیمنون درباره همینشخصیت. راوی داستان در چندمقطع از متن، از تردید مگره برای ورود به جریان تحقیقات میگوید که نمونههای بارزشان را در اینفرازها شاهدیم:
«در چنین مواقعی، مگره بیشتر به کودکی بزرگسال شباهت داشت. مبارزهای در وجود مگره آغاز شده بود.» (صفحه ۳۰)
«مگره بین کنجکاوی و برنامه معمولیاش مردد مانده بود. کمی خودش را سرزنش میکرد که بهجای پیچیدن به طرف چپ و رفتن به هتل برزینا، به سمت راست پیچیده بود.» (صفحه ۴۱)
در صفحه ۵۷ هم هنوز برزخ اینتردید ادامه دارد: «وقتی در تیتر روزنامهها می بینه که آیا نزد سربازرس “معالجه با آبهای معدنی برنده خواهد شد یا اینکه …” به این گونه گزارشهای بازارگرمکن عادت داشت.»
اما از جایی به بعد، مگره انگیزه لازم را برای تحقیق و پژوهش و کمک به لوکر پیدا کرده و راوی داستان هم به ایننکته اشاره میکند؛ مثلا در اینسطور پایانی فصل چهارم: «مگره حالا دیگر تاسف نمیخورد که خواب بعدازظهرش را حرام کرده بود.» (صفحه ۱۰۲) وقتی هم بهطور کامل درگیر پرونده شده، راوی داستان، ذهنیت او را اینگونه به مخاطب نشان میدهد: «مگره دیر کرده بود ولی همسرش هیچ اعتراض و سرزنشی نکرد. او متوجه شد که شوهرش همان حالت صبح آنروز را ندارد. مادام مگره اینحالت متفکر و در عین حال عبوس او را میشناخت.» (صفحه ۱۱۱)
با وجود علاقهای که مگره به پیگیری پرونده نشان میدهد، اما با شناختی که مخاطب وفادار داستانهای او از اینشخصیت دارد، توقع میرود وقتی همسرش به او میگوید «اعتراف کن که دلت میخواست وارد اینقضیه میشدی…» بهطور صریح اعتراف نکند و بگوید: «نمیدونم … نه … فکر نکنم…»
اگر به ابتدای رمان برگشتی داشته باشیم، درباره اینکه مگره ذاتا یککارآگاه است و حتی در مرخصی و فراغت هم کارآگاهی میکند، به فرازهای مختلفی برمیخوریم. نمونه بارز اینمساله در دو فراز زیر قابل مشاهده است:
«خود به خود اینکار را میکرد. پیش میآمد که بیدلیل به مسافران توجه کند و سعی کند شغل، موقعیت خانوادگی و نوع زندگی آنها را، قبل از آمدن به آبگرم برای مداوا، حس بزند.» (صفحه ۱۰)
«مادام مگره از اینکه میدید شوهرش با کمان دقت همهچیز را رعایت میکند، حیرت میکرد.» (صفحه ۲۶)
یکی از مولفههای شخصیتی سربازرس ژول مگره، شخصیت بیتکلف و روستایی اوست که در رمان «مگره در آب گرم ویشی» هم نمود دارد: «هنگام خارجشدن از ساختمان، مامور انتظامی به او احترام نظامی گذاشت، ولی مگره احساس غرور بهخصوصی نکرد.» (صفحه ۵۳) با اینوجود مگره درباره بعضی موضوعات، غرور و نگاه خاصی دارد؛ مثل اینکه در نهایت تسلیم پزشکش دوکتر پاردن شده و قبول کرده یکدکتر جوان معاینهاش کند.
بد نیست به ایننکته هم اشاره کنیم که ژرژ سیمنون در عین ساخت شخصیت آرمانی مگره، سعی میکند او را واقعی و محسوس بسازد. بهعنوان مثال درباره همانبازجویی تلفنی که توسط لوکر انجام میشود، فرازی هست که مگره در آن به لوکر حسودی میکند. به اینترتیب مخاطب داستان متوجه اینواقعیت میشود که مگره مثل باقی آدمها، حسودی هم میکند. سیمنون، درباره احساس کاراکتر محبوبش اینگونه میگوید: «سربازرس مگره در واقع به استعداد و اعتماد به نفس همکارش رشک میبرد.» (صفحه ۱۲۸)
فراز دیگری از داستان هم هست که درباره درون و بیرون شخصیت مگره است. راوی یا همان ژرژ سیمنون، بهنوعی یکی از نگرانیها و دغدغههای سربازرس مگره را برای مخاطب مطرح میکند؛ اینکه دیگران از او تصویری اسطورهای و خلاف واقعیت وجودی او ساختهاند: «همیشه او را بیشتر از آنچه بود زرنگ تصور میکردند و اگر اعتراض میکرد یقین پیدا میکردند که حیلهای به کار میبرد.» (صفحه ۸۹)