هیچ یک،هدفگذاری یکی از عوامل اصلی بود که در مسیر موفقیت من قرار داشت.توانایی تعیین و دسترسی به یک هدف از طریق تمرکز و توجه مداوم یکی از قدرتمندترین روشها برای تبدیل رویاها به واقعیت است. همانطور که همیشه میگویم، افرادی که اهداف مشخص و مکتوب دارند، در مدت زمانی کوتاهتر از آنچه تصور میکنند به اهداف خود خواهند رسید. من در طول زندگیام به افراد زیادی برخوردهام که از اصل هدفگذاری غافل بودهاند. آنها اصرار داشتند که فقط با داشتن ایدهای در سرشان هم میتوانند به آنچه میخواهند برسند و مشکلی تهدیدشان نخواهد کرد. برای اینکه قدرت هدفگذاری را نشان دهم، مقایسهای بین دو فرد انجام میدهم که هر دو هدفی یکسان دارند. یکی از آنها به هدفگذاری اعتقاد دارد و آن را انجام میدهد، اما دیگری نه. این داستان را در نظر بگیرید. دو نفر تصمیم گرفتهاند که تعطیلات تابستانشان را در یک مقصد رویایی بگذرانند.
بخش اول: من به هدفگذاری معتقدم.
هدفگذار ما، که جان نام دارد، تصمیم گرفته به مسافرت برود. مینشیند و مینویسد: «در ژوئن 2017 به مسافرت خواهم رفت.»سپس 20 روشی را مینویسد که به کمک آنها میتواند مخارجش را کاهش دهد تا به هدف مورد نظر برسد. روشهای مختلفی را از نظر میگذراند؛ از جمله کاهش دفعات رفتن به کافه، پسانداز 50 دلار از حقوقش، و کاهش تعداد دفعاتی که در محل کار از بیرون ناهار تهیه میکند. او الان میداند که با این برنامهریزی میتواند ماهی 300 دلار کنار بگذارد. جان برای رفتن به سفر حدودا 1200دلار نياز دارد. پس باید چهار ماه این برنامه را ادامه دهد تا بتواند در ماه ژوئن به سفر دلخواهش برود. برنامهریزی زمانی مناسبی که وقت کافی نیز برای انجامش وجود دارد.
جان که از برنامهریزی دقیقش خوشحال شده، برنامهاش را شروع میکند و به آن پایبند میماند.
بخش دوم: من اعتقادی به هدفگذاری ندارم.
حالا بیایید با مایکل آشنا شویم. شخصی که اعتقادی به هدفگذاری ندارد. مایکل، برخلاف جان، دوست ندارد برای کارهایش برنامهریزی کند. او ایدههای بزرگ و رویاهای بزرگتری دارد، اما حوصله ندارد که بنشیند و برنامه دقیقی برای رسیدن به آنها بچیند. او نیز میخواهد در تابستان به مسافرت برود. مایکل در مورد مکانهایی که میخواهد از آنها بازدید کند فکر میکند، اما دقیقا تصمیم نمیگیرد که مقصد دلخواهش کجاست. در ذهنش برای مخارج سفر حساب و کتاب میکند و حدودی تصمیم میگیرد که هر ماه فلان مقدار پول کنار بگذارد؛ اما اگر راستش را بخواهید، همان برنامه قبلی زندگیاش را ادامه میدهد و وقعی به این برنامه نمینهد.
حالا بیایید ببینیم که برای هرکدام از این افراد چه اتفاقی میافتد. میخواهیم داستان را چهار ماه جلو ببریم. الان دیگر ابتدای بهار است و جان و مایکل جدیتر به مسئله تعطیلات فکر میکنند. جان نگاهی به پساندازش میاندازد و میبیند که هزینه کافی برای خرید بلیت رفت و برگشت، سه روز اقامت در هتل و پول کافی برای غذا و تفریح دارد. از طرف دیگر مایکل با بررسی حسابش میداند که میتواند هزینه بلیت را بپردازد، اما فقط میتواند یک شب در هتل بماند و باید بین غذای خوب و تفریحات یکی را انتخاب کند. ناامیدکننده است.حالا دیگر نیازی نیست به شما بگویم که کدام یک روش بهتری را انتخاب کرده بود.این داستان مثالی فوقالعاده بارز و ساده برای مقایسه افرادی است که هدفگذاری میکنند و افرادی که علاقهای به این کار ندارند.
چرا هدفگذاری اهمیت دارد؟
افرادی که هدفگذاری میکنند میتوانند برنامه دقیقی برای تبدیل شرایط فعلی به شرایط دلخواهشان بچینند. آنها میتوانند وضعیت ایدهآل خود را مجسم کرده و دقیقا بدانند که چطور باید به آن برسند. این موضوع باعث میشود که رسیدن به اهدافمان آسانتر از آن چیزی بشود که تصورش را میکردیم.بعد از بررسی اولیه اوضاع و برنامهریزیهای ابتدایی، کافی است آن را به شکل مکتوب درآورده و به مسیر کسب هدفمان پایبند باشیم تا به چیزی که در ذهن داشتیم برسیم.
متاسفانه برنامهها برای آن دسته از افرادی که وقت برای برنامهریزی و هدفگذاری نمیگذارند، تحقق پیدا نمیکند و مسیر موفقیت برایشان به مسیری توفانی، سردرگمکننده و مشکل تبدیل میشود.
حالا من از شما سوالی میپرسم:هدفی که میخواهید امسال به آن برسید چیست، و دو کاری که امروز میتوانید برای رسیدن به آن هدف انجام دهید، کدامها هستند؟
ادامه
آذر ۳, ۱۴۰۳