در تازهترین اثر محسن امیریوسفی، تقریبا هر ۵ دقیقه یکبار شاهد یک شوخی کلامی یا جنسی هستیم، بهجای آنکه حرکت دوربین در خدمت ایجاد تعلیق و خلق موقعیت کمدی باشد، کاملا در استخدام شوخیهای دمدستی است؛ گویی محسن امیریوسفی عامدانه یک داستان عجیب و غریب برای فیلم خود انتخاب کرده و تلاش کرده یک «آشغال دوست داشتنی» بسازد!
مفهوم ژانر مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، با ترجمه تحتاللفظی و نادرست وارد سینمای ایران شده است. تازهترین نمونه در این زمینه فیلم «قیف» است که سوای ادای کمدی و فانتزی، سعی میکند خود را به عنوان یک زی مووی معرفی کند. در این فیلم تکنیکهای متنی و روایی به عمد زیر پا گذاشته میشود و جهان اثر، منطق مشخص ندارد.
این فیلم در عین حال که میخواهد آوانگارد باشد، نتوانسته چشم طمع خود را به روی گیشه ببندد و سازندگانش تا توانستهاند در آن از فرمولهای سینمای کمدی این سالها، استفاده کردهاند. قیف پر از کنایه های سیاسی و تاریخی است که میشود با آنها ادای مخالفت با نظم سیاسی موجود را درآورد!
اساسا زی موویها در سینمای جهان برای خودشان ارج و قرب بالایی دارند؛ فیلمهای بد و بسیار بدی که توسط عشاق دل خسته سینما ساخته شدهاند. مهمترین نماد آن هم کارگردانی بهنام اد وود است که با خلوص نیتی عجیب به ساخت آشغال مشغول بود! در مورد قیف هم باید بگویم محسن امیریوسفی عامدانه یک داستان عجیب و غریب برای فیلم خود انتخاب کرده و تلاش کرده یک آشغال دوست داشتنی بسازد!
قیف داستان یک دیو از اهالی هیرکان به نام خسرو است که از پدرش اجازه گرفته تا به زمین بیاید و با پیداکردن یک دختر زمینی و ازدواج با او، عشق را تجربه کند. او سرانجام دختری به نام ملوک را پیدا میکند اما درست روز ازدواج توسط ژاله پادشاه هیرکین دزدیده میشود و یک شب در اسارت او به سر میبرد. یک شب اسارت در هیرکین معادل ۴۵ سال زمینی طول میکشد.
زمانی که خسرو از چنگال ژاله فرار میکند و به زمین برمیگردد، ملوک تبدیل به یک پیرزن مسن شده است. خسرو فرصت ندارد و باید با ژاله ازدواج کند وگرنه نفرین پدرش، شاه هوشنگ که پادشاه هیرکان است، عملی و خسرو تبدیل به گربه خواهد شد!
همین خط قصه جنونآمیز کافی است تا متوجه شویم امیریوسفی عامدانه قصد داشته با استفاده از دستمایههایی سطحی، یک کمدی متفاوت بسازد. منطق فیلم قیف، منطق دو دوتا چهارتای دراماتیک نیست، منطق فیلمهای زی مووی است که کارگردان سکانسها را داخل فیلم گذاشته چون به نظرش عالی از آب درآمده است!
در «قیف» عباس جمشیدیفر نقش اسد را بازی کرده است که میتوان آن را نقطه عطف کارنامه کاری او دانست. جایی که در خیلی از سکانسها، حتی از عطاران هم جلوتر میزند و تبدیل به جذابترین عنصرِ آخرین ساخته امیریوسفی میشود. بازیگری که از خود متن هم پررنگتر است.
در تازهترین اثر امیریوسفی، تقریبا هر ۵ دقیقه یکبار شاهد یک شوخی کلامی یا جنسی هستیم، حتی دوربین هم در خدمت این دست از شوخیها قرار دارد. بهجای آنکه حرکت دوربین در خدمت ایجاد تعلیق و خلق موقعیت کمدی باشد، کاملا در استخدام شوخیهای دمدستی درآمده است؛ نامگذاریها هم از این امر مستثنی نیستند. بگذریم که در بهکارگیری این دست شوخیها هم، خلاقیت به چشم نمیخورد و دست فیلمنامهنویس برای بیننده رو شده است!
شیرینی ذاتی بازیگران، استفاده از تکنیک تکرار که شیوه همیشگی کمدیهای عطاران است، بهرهبردن از جلوههای ویژه و کمکگرفتن از نریشن برای پرکردن خلأهای موجود در قصه، تاحدی میتواند بیننده را تا اواسط فیلم با اثر همراه کند اما به قدری فیلمنامه در خلق موقعیت، ایجاد گره و حل آن عقیم است که در نیمه دوم و بهخصوص پرده سوم، مجبور به کشدادن و آببستن به قصه میشود تا جایی که تماشاگر را کلافه میکند.
در پایان باید گفت قیف فیلمی در خدمت شوخی های جنسی و کنایه های سیاسی است و نه آنها در خدمت فیلم!