هیچ یک،موضوع بحث ما در مورد اشخاصی است که میخواهند به حیطه کارآفرینی ورود پیدا کنند؛ اما دغدغههای دیگر و مسائل دیگر هم در زندگیشان وجود دارد. یکی از اصولی که در حوزه کارآفرینی مطرح میکنند این است که شخص باید به شدت متمركز باشد. در جامعه ما اشخاصی وجود دارند که استخدام هستند و باید هشت ساعت در روز در یک جایی حضور داشته باشند؛ اما در کنار این میخواهند ایدههای کارآفرینانهشان را پیش ببرند. اینکه در مورد این افراد چه راهکارهایی باید پیشنهاد کرد، موضوع این نوشتار من برای مجله خلاقیت است. انسان، موجودی چندوجهی است. به همین علت است که در شرایط متفاوت زندگی خودش میتواند در حوزههای مختلف، هم مسئولیتپذیریاش را داشته باشد، هم اجرای کار یا پیادهکردن اهدافش را. همانطور که به هر حال یک شخصی که مسئولیتهای زندگی و خانواده و اجتماع خودش را دارد در کنارش مسئولیتهای اقتصادی خودش را هم ایفا میکند. بر همین اساس شاید اگر نگاه کلان داشته باشیم به این طریق پاسخ این سوال بهتر خواهد بود. اما اگر در حوزه کارآفرینی نگاه کنیم که قرار است کسی در این حوزه فعالیت کند، کارآفرینی را به عنوان یک رشته نگاه نکنیم، کارآفرینی در واقع میانرشته است یعنی خیلی از کارهای مختلف را میشود به صورت نوآور ایجاد و آن را تبدیل به یک فرصت کارآفرینی كرد. حتی کسانی که در جایی به صورت استخدامشده در یک مجموعهای فعاليت دارند، گاه میبینیم که یا به صورت مستقل کارآفرینی انجام میدهند یا در همان سازمان به صورت کارآفرینی سازمانی نقششان را ایفا میکنند. پیادهکردن برخی از ایدهها در محیط کاري كه فرد در استخدام مجموعه است هم میتواند وجه جدیدی از روش کارآفرینی را در آن رشد بدهد و آن این است که سازمانش را به سمت سازمانی کارآفرین سوق بدهد. البته بستگي به اين دارد كه مدیر یا مسئولان در آن سازمان این کمک و مساعدت را داشته باشند. در خیلی از موارد هم دیدهایم که به هر حال آن سازمان تابع مشخصشده یا آن نوآوری جدید یا خلاقیتی را که از طريق شخص ارائه میشود به خاطر منافع سازمانی میپذیرد و سازمان به همان سمت میرود.اما جاهایی که مدیرانش به این سمتوسو اتفاقنظر پیدا نمیکنند و راهشان را تغییر نمیدهند وقتي است که کارآفرین یا آن شخص وقتی که ایدههای کارآفرینی خودش را دارد از مجموعه جدا میشود و یک بنگاه کوچک يا موسسه کوچکی را راهاندازی میکند و به صورت خودمسئول و مستقل کار جدیدی را آغاز میکند. اما در مورد فرصتهای خودکارآفرینی یا کارآفرینبودن توصیهای که میشود ارائه داد این است که افرادی که به هر حال تفکرهای خلاق دارند اول باید به چگونگی اجراییشدن آن فکر و پيادهسازي قابلیت آن فکر بينديشند. در این زمینه باید حمایت مهمترین نهاد بک جامعه را دریافت کنند. من به این جامعه میگویم خانواده. آن حس اعتماد به نفسی که در خودشان بايد وجود داشته باشد منجر به این میشود که اولین جامعه یعنی خانواده را همراه با خودشان در این مسیر داشته باشند و بعد میرسد به چگونگی کاری که میخواهند انجام دهند؛ کاری که باید معادلات اقتصادی درست داشته باشد. اقتصادی كه میتواند تحلیل شود آیا صرفا سود شخصی دارد یا برای جامعه هم انتفاعی را به دنبال دارد. اگر فرد، صرفه اقتصادی را شخصی میبیند، باید تلاش کند این صرفه در جامعهاش هم پذیرفته شود. یعنی نمیشود که به صرف درآمدزایی شخصی، کار یا مسئولیتی را بر عهده گرفت و ایجاد کرد که در جامعه ضررش متوجه افراد جامعه باشد. خود اين مسئله باعث میشود آن تولید یا خدماتی که شخص ایجاد میکند، خریدار یا مصرفکنندهای نداشته باشد و در کوتاهمدت حتی این مسئله منجر به پايان يافتن آن پروژه کاری خواهد شد.
راهکارهای کارآفرینی سازمانی
در بخشی از این نوشتار به موضوع کارآفرینی سازمانی اشاره کردم. در این زمینه، قدم اول اعتماد به نفس و خودباوریای است که در خود آن شخص بايد باشد. قدم بعدی این است که طرحی که میخواهد ارائه دهد توجیه اقتصادی و اجراییشدن داشته باشد و آن وقت است که میتواند از این طرحی که دارد ارائه میدهد دفاع کند و میتواند مدیرانش را نسبت به فکری که دارد مجاب کند و همراهی آنها را نسبت به طرز تفکر یا طرح مورد نظرش داشته باشد.
کارآفرینشدن در شرایط استخدام
کسی که 24ساعته درگیر یک کار هست قطعا اصلا زمان این را ندارد که به کار جدیدی فکر کند. در شرایطی که فرد، کارمند است و میخواهد کارآفرینی کند تقسیمبندی زمان یا داشتن فراغت کاری حتما معنی دارد. چند مولفه و عامل برای موفقیت در این وضعیت وجود دارد. عامل اول علاقهمندی شخص نسبت به کاری است که میخواهد انجام دهد. یعنی اگر میخواهد کاری را شروع کند اول باید آن کار را دوست داشته باشد. بعد باید امکانات مربوط به آن را بسنجند و بعد آموزش مربوط به آن کار را ببیند، سپس اجراییشدن آن کار را در جامعهای که حضور دارد در نظر بگيرد. بسیاری از کارهای موفق در یک جامعه ممکن است در جامعه دیگر پاسخگو نباشد. به دلیل اینکه موقعیت جمعیت یا وضعیت جغرافیایی منطقهای که شما انتخاب میکنید باید همخوانی داشته باشد با کاری که دارید اجرا میکنید. فرهنگ آن جامعه و جمعیتشناختی آن از عواملی است که میتواند به شما بگويد که این کاری که میخواهید انجام دهید مورد استقبال جامعهتان قرار میگیرد يا خير. این جمعیتشناختی؛ بحث سیاسی دارد، بحث اجتماعی دارد، بحث اقتصادی دارد. ممکن است نوع کاری که میخواهید انجام دهید از نظر سیاسی اصلا مورد تایید نباشد؛ بحثهای فرهنگیاش هم مطرح است. ممکن است جامعه متقاضي نوع کسبوکار شما نباشد یا از نظر اقتصادی به همين صورت. ممکن است جامعه هدف شما از نظر اقتصادی مطلوبیت و اولویت استفاده از این نوع کسبوکار، ارائه خدمات یا محصولی را که شما ارائه میدهید نداشته باشد. اینها مولفههایی است برای پیادهکردن آن. به همین علت است که من میگویم توجیه اقتصادی داشتن طرح؛ بسیار مهم است.
نقش تیمسازی
به هر حال وقتی که تولید به صورت گرفتن سهمي از سطح بازار میشود یا صرف جامعه میشود نیاز به این دارد که افراد مختلف در تمام سطوح مختلف این کار را بکنند. در این صورت یکی از موارد مهم، همان كارگروهي است؛ یک فرد نوعی میتواند تولید کند ولی ممکن است نتواند بفروشد، نتواند بازاریابی کند، نتواند انبارداری کند، نتواند كار حسابداری و مالی انجام دهد، نتواند طرح توسعهای داشته باشد. چون یک کار در درازمدت به توسعه خودش میاندیشد، خیلی خوب است که ما کار تیمی را یاد بگیریم. در کنار این قضیه باید بحث جانشینپروری را در مجموعه، و کسی که انتقال تجربه را انجام ميدهد حفظ کنیم. بسیاری از شرکتهای بزرگ را كه در دنیا نگاه میکنیم شرکتهایی هستند که نسل به نسل -حالا نه از نظر قرابت خانوادگی حتی ممکن است به صورت شراکتي- ادامه پیدا کرده باشد، این فلسفه را ما از نظر فرهنگی در داخل کشورمان بسيار انگشتشمار داریم. شرکتهایی که از یک نسل به سه نسل رسیده باشند در ایران بسيار كم داريم. سه نسل به بالا فکر میکنم شاید به اندازه انگشتان یک دست هم نباشد. این بحثهای کارکردن جمعی خودش میتواند فرصت یا زمینهساز بقای یک کسبوکار باشد.