هیچ یک،چرا دورههای مدیریت زمان برای خیلیها کاربرد ندارد؟ خیلیها میگویند بله، ما رفتیم دوره مدیریت زمان را گذرانديم ولی هیچ فایدهای برای ما نداشته است. من میگویم اگر انسان نسبت به موضوعی اعتقاد داشته باشد و اینکه بخواهد آن کار انجام گیرد مهمترین مسئله تصمیمگرفتن درباره آن مسئله است. اگر شما تصمیم بگیرید کاری را انجام دهید که میخواهید، مطمئنا آن کار را انجام خواهید داد. مثلا من از انواع و اقسام رژیمهای غذایی استفاده کردهام. حدود 30 سال هر روز رژیم داشتم و هرجا میرفتم، ميگفتم من کم میخورم، ولی وزنم همان بود و چاق بودم. حدود 105 تا 110 کیلو. به اين شكل بود كه میگفتم یک کم شکر در این نریزم، نوشابه نخورم، امروز شام نخورم، چند روز ماست نخوردم و… ولی به مدت 30 سال لاغر نشدم. بعد از آن واقعا تصمیم گرفتم و گفتم میخواهم واقعا لاغر شوم. وقتی این تصمیم را گرفتم، گفتم از امروز شروع میکنم نه از فردا. از همین امروز. بعد، شروع کردم و آن رژیمی را که قبلا هم انجام داده بودم، اجرا كردم و تاثیر خودش را گذاشت. اما چرا در گذشته تاثیر نگذاشته بود؟ چون تصمیم نگرفته بودم.چون تصمیمام بر این نبود که لاغر شوم؛ فقط تصمیم گرفته بودم که حالا رژیم ميگيرم. ولی وقتی آدم هدف آخرش را میداند دنبال آن خواهد رفت. مدیریت زمان یا هر بحث یا درس دیگری به این صورت است که اگر شما واقعا تصمیم گرفته باشید زندگیتان در دست خودتان باشد، زمانتان در دست خودتان باشد، پس آن موقع با شرکتکردن در این کلاسها سریعتر کارتان را میتوانید به نتیجه برسانید. پس کسانی که از مدیریت زمان استفاده نکردهاند و از کلاسهای مدیریت زمان سود نبردهاند کسانی هستند که تصمیمی نداشتهاند مبني بر اینکه زندگیشان را سروسامان دهند و وقتشان در دست خودشان باشد. فقط هدفشان این بود که بروند یک دوره مدیریت زمان شرکت کنند ببینند چه میشود. آیا این رویکرد، تاثیر خواهد گذاشت؟ قطعا خیر.حالا پرسش این است که چه کار کنیم این دیدگاه در ذهنمان نهادینه شود و بتوانیم آن اثرگذاری را که میخواهیم به دست بیاوریم؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم داشتن هدف، مهمترین عامل است. اگر هدفی در زندگی داشته باشیم یا اهدافی بزرگ؛ براي رسیدن به این هدفهای بزرگ باید آنها را به هدفهای کوچکتری تقسیم کنید و دوباره آنها را به کوچکتر و کوچکتر.مثلا شما از سه تا هدفی که تعیین کردهاید میبینید که باید هزار نقطه را طي كنيد تا به آن برسید. این هزار تا نقطه را یکییکی تیک میزنید و میگویید به این رسیدم به این رسیدم و به همين ترتيب شما انگیزه دارید برای رسیدن به اهداف بالاتر و بالاتر. پس در ذهن خودتان همیشه راههایی برای موفقیت و پیشرفتتان خواهید داشت و تعهدی در خودتان ایجاد میکنید که به آنها برسید. این میشود همان انگیزهای که در شما به وجود میآید که من بروم مدیریت زمان یاد بگیرم، بروم کسبوکار یاد بگیرم، بروم صادرات یاد بگیرم، بروم فروش، واردات، مارکتینگ، بازاریابی دیجیتالی و… را یاد بگیرم. یعنی کل اینها را یاد بگیرم تا بتوانم به هدفم برسم و باید در هر کدام از مراحل کار بررسی کنیم که آیا به هدفمان رسیدهایم یا نه و به چه آموزشها و کارهایی نیاز داريم تا بتوانیم به آنها برسیم.
در بحث مدیریت زمان یکي عوامل، موانع درونی است مثلا من میخواهم مدیریت زمان کنم ولی بیانرژی هستم، کمانرژی هستم، تغذیهام ایراد دارد، خوابم ایراد دارد، میخواهم یکسری برنامهها را در طول روز پیاده کنم اما نوعی اهمال و سستی بر من حاکم است. برای حل این مسالع باز هم برمیگردم كمي به عقبتر و به همین که گفتم هدف داشته باشیم. در نهایت وقتی انسان کار میکند یا پول درمیآورد یا پول پسانداز میکند یا هر کاری که میکند برای رسیدن به چیست؟ برای رسیدن به زندگی ایدهآلی است که در ذهن خودش ترسیم کرده است. آن زندگی ایدهآل آیا بدون سلامتی به درد من میخورد؟ آیا بدون خانواده به درد من میخورد؟ آیا بدون دوستان به درد من میخورد؟ مگر اینکه کسی بگوید که زندگی من فقط کار است و من فقط پول درمیآورم که آن پول را در بانک بگذارم و هیچکس هم نخورد، مُردم هم، دولت بگیردشان. اگر کسی چنین هدفی داشته باشد با او اصلا نمیشود صحبت کرد. بگذارید کار کند، بگذارید وارد آن شود، بگذارید آن مسیری را که میرود ادامه دهد تا ببینید به کجا خواهد رسید. من میگویم اساس زندگی، کار، استراحت، خواب، تفریح و خانواده است. باید بین اینها تعادل برقرار کنیم. اگر من کمتر بخوابم روی کارم تاثیر خواهد گذاشت، اگر من کمتر کار کنم روی خوابم تاثیر خواهد گذاشت یعنی همه اینها لازم و ملزوم يكدیگر هستند. به گمانم اگر از اثر مرکب در زندگیمان استفاده کنیم خیلی از این مشکلات حل خواهد شد. اثر مرکب جواب اینهاست. من اگر بخواهم کاری را خوب انجام دهم باید آن را تبدیل به عادت کنم. گفتیم صبح بیدارشدن خیلی خوب است، تبدیل به عادتش کنم. 20 تا 30 يا 40 روز اگر من هر روز ساعت 6 صبح بیدار شوم این در ضمیر ناخودآگاه و در سیستم بدن تبدیل به عادت میشود. خب من بیایم ناهارخوردن سروقت را و کارهای سروقت و تمام اینها را تبدیل به عادت کنم. بعضیها عادت دارند گوشیشان را هر دو دقیقه چک میکنند و اگر پیامی آمد سریع باز میکنند و نگاه میکنند. به نظر من یکی از تکنیکهایی که در مدیریت زمان باید برای پیام و ایمیل استفاده کنیم این است که یک بار در روز آن را چک کنیم. مانند حوالههایی که در بانکها انجام میشود. شما اگر بروید بخواهید حوالهای را انجام دهید به شما میگویند ساعت 11 بیایید حواله انجام میشود. چطور من به آن سیستم عادت کردم و خودم را مجبور کردهام قبل از ساعت 11 بروم بانک پول را بگذارم تا قبل از ساعت 11 حواله من انجام شود؛ خب من این تعهد را نسبت به چیزهای دیگر هم داشته باشم و آنها را تبدیل به عادت کنم. عادت کنم روزی یک بار پیامهايم را چك كنم. شاید در ابتدا خیلی سخت باشد. شاید در روزهای اول من كه دارم 1354 بار گوشیام را چک میکنم چطور بیایم این را یک بار در روز کنم؟ میشود. روزی یک بار و هر ایمیلی را یک بار بازش کنم و بخوانم. یک بار به نتیجه میرسانم. عادت کنم. این را امتحان کنید ببینید چقدر در زندگیتان تاثیرگذار است.
ادامه
آذر ۲, ۱۴۰۳
آذر ۲, ۱۴۰۳