برای گفتوگو خدمت دکتر شیری عزیز رسیدم. ایشان نیازی به معرفی من ندارند. فقط توصیه میکنم این گفتوگو را بههیچوجه از دست ندهید. از شما میخواهيم بفرمایید برای نوشدن چه توصیهای دارید؟
وقتی داشتم به سوالتان فکر میکردم به ذهنم رسید که بهعنوان کسی که آدم شکستخورده و موفق زیاد دیدهام و خودم هم همین بازی و روند را طی کردهام، متوجه شدم که مردم تمرکزشان خیلی روی موفقیت است درحالیکه راز اصلی به نظرم این است که تمرکز باید روی شکستها باشد. چون در شکستها الگوهایی هست که این الگوها متعلق به من است. در پیروزیها احتمالا الگوها را راحت نمیشود درآورد. من اینطوری فهمیدم که در شکستها الگوها را بهتر میتوان درآورد. وقتی میگویم الگو مشخصا نظر دارم به اینکه بگویم بعضی از آدمها بر اثر اتفاقات نیست که دچار شکست میشوند. اینجا بهتر است بگویم شکستها دو دستهاند؛ یکسری شکستهایی که در اثر اتفاقاتی کاملا بیرونی رخ میدهد، مثل اینکه یک تبصره جدیدی وضع میشود، آتشسوزیای میشود یا اتفاقی در دنیا میافتد. درواقع یکسری مسائل هست که تمام آدمها در آن موقعیت و وضعیت آسیبپذیر هستند. و ما فقط میتوانیم واکنشمان را درباره آنها تنظیم کنیم. اما خیلی شکستها ربطی به این مسائل ندارد. مثلا طرف تا حالا پنج شش بار کسبوکارش را عوض کرده اما الگوی شکستخوردنش یکسان است. یک نفر در دنیا هست به نام جفری یانگ که یک نظریه به نام طرحوارهها یا اسکیماها دارد، که این در درمان اختلالات روانی خیلی کاربرد دارد. میشود فهمید که بعضیها مدل شکستخوردنشان ناشی از این است که بازندهاند. حالا چطور میفهمیم بازندهاند؟ نگاه میکنم این آدم در خانهای بزرگشده که در این خانه فشار وحشتناکی برای برندهشدن بوده است. هر وقت فشار برای برندهشدن در یک خانواده یا جامعه بالا میرود احتمال شکست هم بالا میرود. بهمحض اینکه شما به همه آدمها بیایید بگویید که شما میتوانید پیروز بشوید و همگی موفق شوید (که اگر دقت کنید همهجا هم دارد گفته میشود) جامعه یا خانوادهای که در آن، فشار برای موفقشدن بالا میرود شکستخوردههایش زیاد میشوند. چرا؟ چون به لحاظ روانی افراد حاضر نیستند و آمادگی ندارند. چون این آدمها بلد نیستند از شکستهایشان درس بگیرند، اصلا حوصله ندارند شکستهایشان را بررسی کنند!!ولی خب میشود گفت که شکست، بالاخره هست…بین شکست و بازندهبودن تفاوت معنایی جدیای وجود دارد. من از آدمهایی دارم برای شما صحبت میکنم که تمایل شدیدی به موفقیت دارند. یا استعدادش را ندارند یا عرضهاش را، و اینیک واقعیت است. بعضیها میخواهند واقعیت را انکار کنند. واقعیت این است که همه نمیتوانند شاگرداول شوند.
میشود گفت که این اکتسابی است؟ یعنی اینکه شاید نباید نهادینه باشد. آیا میشود آن را کسب کرد؟اتفاقا خبر خوب این است که کسانی که تله روانی شکست دارند، میتوانند آن را اصلاح کنند. البته بگذارید رک بگویم. با کتابخواندن و صحبتهای انگیزشی و اینکه صبح بروم اینستاگرام بخوانم که «روياهایت را فراموش نکن»(!) و اینجور چیزها که یک مقدار زیادی هم توی بورس هست، و با کتاب راز و غاز (!) و اینجور چیزهاخواندن، نه. همه میدانند که من جزو منتقدان این مدل هستم ولی امروز دوست دارم این را بگویم که یکی باید به بچهها بگوید که اولا همه موفق نمیشوند. وقتی میگوییم همه موفق نمیشوند اصلا معنیاش این نیست که همه خوشبخت نمیشوند. سهم و وزنی که در مورد موفقشدن در اهداف و احساس خوشبختی، این روزها دارد داده میشود، یک سهم کاذب است. ما میتوانیم با موفقیتهای کم و با متوسطبودن هم آدم خوشبختی باشیم.
یعنی تعریفمان را از موفقیت بايد عوض کنیم؟نه، منظورم این است که به موفقیت چگالی بیشازحد ندهیم.آخر چون فشار همین جوی که میفرمایید حاکم است، یک تعریف مشخصی از موفقیت به ما القا میشود.
بله، آنهم این است: تعیین هدف و رسیدن به آن. که فقط هم مالی و کاری است! اینیک وهم است. بهطورجدی بعضیها تعریفشان از موفقیت بیش از اینکه یک روند باشد، بیشتر یک رویاست. و رویا، آدمهای سرخورده زیاد تولید میکند. اولا بیاییم اینجوری ورود کنیم که همه نمیتوانند موفق شوند. منابع محدود است، بضاعتها محدود است، شبکهها محدود است. دوما اینکه همه آدمهایی که بازنده میشوند ناشی از این نیست که بازنده میشوند.
این بازنده یا Loser که گفتم، خیلیهایشان به خودشان میبازند. مثلا یک خانمی که مراجع من بوده یک کسبوکاری دارد راه میاندازد. کسبوکار در حوزه فشن و مد و دیزاین و اینهاست. خیلی هم تحصیلات بالا و همهچیزش عالی است. خارج از ایران هم دارد این کار را استارت میزند. از این خانم میپرسم که چقدر بودجه برایش گذاشتی؟ گفت «ای شصت هفتاد هزارتایی میبره.» سوال بعدی، چطوری تامین حساب کردی؟ میگوید «خب اینش رو باید اونجوری کنم وب سایتشو بدهم فلان تیم آیتی اروپا بزنه» و… میگویم چرا باید فلان تیم آیتی اروپا بزند؟ یک نفر وردپرسکار هم میتواند این را انجام دهد و تهش هم یکی دو میلیون هزینه ببرد. بعد هم در صحبتهایش که ریز میشوم همه اعدادش تخمینی هستند. این آدم Loser است. این در زندگی و کسبوکار اعدادش تخمینی است. میگوید برای عکاس قرارداد بستم هزار دلار. میپرسم عکاس برای چی؟ تو خودت سه واحد عکاسی گذراندی. عکاسی حرفهای گذراندی و دوربین حرفهای داری. حالا فعلا خودت بگیر. از چند زاویه از نمونههایت عکس بگیر بعدا اگر کسبوکارت گرفت، اگر برایت میارزید و این هزینهای که میکردی فایدهاش را داشت، برو یک عکاس حرفهای هم بیاور. ولی وقتی الان که نه به داره نه به باره، چه معنیای دارد چنین هزینهای بخواهی بکنی؟ گفت من باید یک مسئول pr بگیرم. (منظورش public relation یا همان روابط عمومی است) گفتم آخر تو هنوز هیچی نیستی، خودت pr خودت باش.
راهحل برای شخصی که اینجوری و اصطلاحا Loser یا بازنده هست، چیست؟اولین کاری که همه باید بکنند این است که الگوهای شکستخوردنشان را دربیاورند. یکبار باید درِ این سطل آشغال احمقانه را برداریم. میدانم از آن بوی گند بلند ميشود. بوی گند تجربیات گندمان است. ببینیم چه اشتباهاتی را معمولا همیشه انجام میدهیم. مثلا درباره این دخترخانم اشتباهاتش این است: سهم و وزن زیاددادن به عوامل حاشیهای، مثل همان قضیه pr. اینها خطاهای شناختی است. من عمدا میخواهم مسائل روانشناسی را ربط بدهم به کسبوکار.معمولا ما وزندهی بیشازحد میدهیم به عواملی که میتوانند ما را موفق کنند. این ناشی از چیست؟ 1- ترس از شکست. و ترس از شکست، شکست بیشتر ایجاد میکند. 2- کمالطلبی: کمالطلبیای که میخواهی با آن بیارزشیهایت را بپوشانی. بیارزشی یعنی چی؟ یعنی آن سه واحد عکاسی را درست نگذراندهای. حالا هم نمیروی یک دوره کوچک آنلاین بگذرانی یا یک پول مختصری به یک عکاس بدهی تا دانشت را رفرش کند. این چیزهای ساده را انجام نمیدهیم و میگوییم ولش کن، هزار دلار میدهیم به یکی بیاید عکاسی کند! 3- بیحوصلگی: یکی دیگر از جاهایی که میتوانیم کمتر بازنده باشیم این است که کنار آدمهای برنده کار کنیم و الگو را از آنها یاد بگیریم. اگر من الگوی شکستخوردنم را فهمیدم، حالا بروم الگوی برندهشدن را از یکی یاد بگیرم. و آن آدم را برای خود مدل کنم. همه باید و باید یک مدت کارمندی کنند. یک اشتباهی در کشور ما دارد رخ میدهد که همه میخواهند خویشفرما شوند! عزیز من تو برای خویشفرمایی باید یک مدت کارمندی کنی. استثنا دیدم ولی استثنا را الگو نکنیم. ببین یا خودت یکچیز را داری یا نداری. آنجا که نداری باید یکچیز دیگر داشته باشی و آن، حرف گوشکردن است. میخواهی کسبوکارت رونق بگیرد؟ ببین فلانی که کسبوکارش رونق گرفته دارد چهکار میکند؟ فعلا آن را مدل کن. همه میخواهند یکباره خلاق بشوند! نه فدات بشوم برای خلاقیت اول باید خاک صحنه خورده باشی، خاک دکان خورده باشی، کارمندی و پادویی کرده باشی. این کارها خیلی هم درست است. من خودم برای اساتیدم بسیار پادویی کردم. افتخار هم میکنم. اگر من الان خودم ایستادهام برای این است که خوب شاگردی کردهام. بعضیها میخواهند میانبر بزنند. میانبری نیست. یکچیزی که من نگران هستم این است که بچههای ما حوصله ندارند! صبوری ندارند.
چطور میتوانیم این حوصله را ايجاد کنیم؟یک فن تکواندو بخواهید یاد بگیرید باید هزار بار بزنیدش. میانبری نداریم. اگر تصویرسازی ذهنی هم بکنید ممکن است با 700 بار زدن و تمرینکردن به نتیجه برسید اما تصویرسازی و رویابافی باعث نمیشود یکهفتهای و با 50 بار تمرین ماهر شوید! من آنتونی رابینز را بلدم و خیلی هم دوستش دارم اما یادتان باشد رابینز همینالان هم کلی کار میکند! من فالوئر صفحه اینستاگرامش هستم و میبینم چقدر دارد تلاش و فعالیت میکند. فقط سالی 100 میلیون غذای رایگان دارد تولید میکند! بابا این آدم زحمت کشیده است. مردم بیشتر در فکر میانبرزدن هستند و من اصلا به میانبر اعتقادی ندارم. خلاقیت را هم خیلیها فکر میکنند معنیاش این است که یک کاری که بقیه در سه سال انجام میدهند من در سه ماه انجام دهم. نه، تو نمیتوانی این کار را بکنی. بقیه هم آیکیو و امکانات دارند. لطفا دچار وهم نشوید. بچههای ما باید از این وهم بیرون بیایند. من بزرگترین توصیهای که میتوانم به شما بکنم این است که الگوی شکستخوردن خود را دربیاورید. هیچچیز به اندازه این شما را به پیروزی نزدیک نمیکند. حوصله کنید و جرات داشته باشيد و درباره شکستهایتان فکر کنید و الگوی آن را دربیاورید. اگر کسی خواست در ایام تعطیلات کتابی بخواند، چه کتابی پیشنهاد میکنید؟کتاب «زندانیهای باور» و کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید». به نظر من عید برای کسی که در حال رشد است یک شوخی است! هرروز یک آدمی که دارد برای زندگیاش تلاش میکند و میداند فقط یکبار 30 سالگی، 35،32 و… سالگی را تجربه خواهد کرد، باید عید باشد. ماجرای عید و حالتهای انگیزشی را بگذارید برای کسانی که نياز دارند به آنها تزریق انگیزش بشود! شما باید خودجوش و خودانگیز باشید و نیاز نداشته باشید مدام آمپول تقویتی بگیرید! اینجوری پیشرفت خواهید کرد.
ادامه
آبان ۱۸, ۱۴۰۳
آبان ۱۸, ۱۴۰۳