هیچ یک،بازیگر، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده. بازبین و داور بسیاری از جشنوارههای هنرهای نمایشی. کارشناس نمایش، فارغالتحصیل بازیگری از آکادمی مرحوم استاد حمید سمندریان و مرحوم بانو مهین اسکویی. او پانزده سال سابقه تدریس بازیگری دارد و چند سال است آکادمی هنرهای نمایشی سولو را راهاندازی کرده و در آنجا به تدریس بازیگری و مهارتهای جانبی آن میپردازد و به گفته بسیاری از بزرگان هنر، یکی از بهترین مدرسان این رشته در ایران است.
در حرفه شما ارتباطات و داشتن روابط خوب با دیگران چه نقشی دارد؟ و چقدر موثر است؟
میتوانم بگویم 101 درصد! چون کار ما یک کار تیمی است. یعنی انفرادی و یکتنه هیچکسی نمیتواند یک نمایش را روی صحنه ببرد و موفق عمل کند. هنر بازیگری مجموعهای از هنرهاست. درواقع وامگرفته از همه هنرهاست. چون ما در این هنر با نقاشی، عکاسی، گرافیک، صدا، نور و… سروکار داریم. بنابراین شما باید با همه هنرمندان آن رشتهها ارتباط نزدیک داشته باشید تا محصولی که متولد میشود و نوزادی که روی صحنه یا جلوی دوربین خلق میشود محصولی باشد که ارزشمند، قابل ارائه و بررسی باشد. در پشت صحنه نیز بهواسطه ارتباط با آدمهای دیگر در هنرها و رشتههای دیگر، یک کیفیتی از ارتباط باید وجود داشته باشد و با آدمهای دیگر یک ارتباط ذهنی، روحی و روانی قوی باید به وجود بیاید. مثلا کارگردان یا گریمور با طراح صحنه، لباس، نویسنده متن و… حتما باید یک ارتباط فراحرفهای و انسانی پیدا کند تا بتواند نتیجهای خلق کند.
پایه این ارتباط درباره هر آدمی در ذهنش است یا نوع گفتارش؟ فکر میکنید چه چیزهایی مهمتر است؟
یک مسئله کلی که وجود دارد مخصوصا در هنر، اين است كه انسان هرچقدر انسانتر باشد نتیجه بهتری هم از کارش میگیرد. یعنی بر اساس اصول انسانی، شما هرچقدر انرژی مثبتی داشته باشی، همانقدر منتشر میکنی و آن انرژی مثبت در آدمها باعث میشود نتیجه بگیری. چون انرژی برمیگردد. یک مثال واقعی بزنم از مسئلهای که بارها برای خود من هم اتفاق افتاده. مثلا شما یک اجرایی میروی و آن اجرا در شما تاثیر میگذارد. یک اتفاق ساده این است که من اگر حتی هیچ دوست و همکار صمیمی هم در آن کار نداشته باشم، میآیم برایش یک پستی در اینستا میگذارم و میگویم من این نمایش را دیدهام و خوب بوده. عوامل آن کار یک انرژی همینقدری و کوچک را میبینند و حداقلش این است که یک دوست جدید پیدا میکنم. با همان آدمها بارها در این حرفه برخورد میکنی و اگر شما خودت هم یکزمانی احتیاج به کمک داشته باشی، داستان برعکس میشود و آن آدمها همان انرژی را بهسوی شما برمیگردانند. اینیک نمونه خیلی کوچک اما تاثیرگذار است.اما اینها روی مثبت ارتباطات است ولی متاسفانه روی منفی هم دارد. روی منفیاش مخصوصا در جامعه مخاطبان ما و مخصوصا در فضای مجازی است که آدمهای بیهویت در مورد دیگرانی که بحق یا ناحق موردتوجه هستند، یک جبههای دارند. شما مثبتترین آدمی را که در این حرفه مخاطب عام دارد هم در نظر بگیرید، میبینید یک عدهای از موفقیت این شخص خوشحال نیستند و شروع به تخریب میکنند.
با توجه به سابقه طولانی معلمی که دارید، شایعترین مسئله جامعه ما در حیطه کاری شما چیست؟
ببینید در نسلهای گذشته تعاریف و قوانینی وجود داشت. الان اتفاقات دیگری افتاده. چیزی که الان ازنظر فرهنگی خیلی شایع است این است که میزان دقت و توجه پایین است. مثلا پلاسکو که ریخت، شما در لحظه در جریان فریم به فریم ریختنش بودی! سرعت انتقال اخبار خیلی زیاد شده و شیوه زندگی مردم بهصورت آنلاین در معرض دید دیگران است. بنابراین موفقیت، عدم موفقیت، حوادث و همهچیز را شما میبینید. پس وقتی نوجوانی کمسال میبیند یک سلبریتی زود به نتیجه رسیده و الان یک ستاره شده، بدون اینکه در مورد اسباب موفقیت او بداند که چطور پیشرفت کرده، خودش را در مقایسه و قضاوت میگذارد و به خود میگوید چرا من ستاره نباشم؟! بینش وجود ندارد و آن فرد دچار خودبزرگبینی و توهم میشود. چیزی که الان خیلی شایع است این است که همه دوست دارند جایگاه دیگری داشته باشند. دوست دارند روی یک صندلی دیگری نشسته باشند ولی بکگراند آن شخص موفق را نمیبینند. مثلا در جامعه هنری، بعضی فکر میکنند الان باید جای فلان سوپراستار باشند! ولی در مورد زحمت و تلاش و شرایط آن فرد بحث و حرفی ندارند و کلا این قسمت را نادیده میگیرند! بنابراین خودشان را مقایسه میکنند و این باعث میشود برای اینکه به آن جایگاه برسند هر راه دیگری را که زمان کمتری ببرد انتخاب کنند. نمیآیند مسیر آموزش را پلهپله طی کنند تا به نتیجهای برسند. قبلا میگفتند خاک صحنه! منظور این بود که شما باید پلهپله بالا بیایی.
چرا الان این نگاه شایع است و نگاه درست چیست؟
ببینید به نظرم گاهی فاصله بین حماقت و شهامت به باریکی یک تار مو میشود. بگذارید ماجرایی واقعی را برایتان تعریف کنم. یک فردی الان میآید در مجموعه ما تمرین میکند. او وقتی آمد من را که نمیشناخت، بعد که پرسیدم، دیدم هیچکس را در این حرفه نمیشناسد! الان دارد با یک گروهی کار میکند و کارگردان است. بعدازاینکه کمی رفتارش توهینآمیز شد من متوجهش کردم که اینجا کجاست و خودش هم برخوردش تغییر کرد. بعد یکحرفی زد که مخ آدم سوت میکشد! او ترم دوم نمایشنامهنویسی است و این اولین کارش است. بعد با یک لحنی اینجا جلوی من گفت که «تالار وحدت رو چه طوری میدن برا اجرا؟» و جمله اسفناک بعدیاش که خیلی اعتراضآمیز بود این بود که «واسه چی تالار وحدت رو فقط میدهند به یکسری!» من پرسیدم خب شما میخواهی بروی؟ گفت آره دیگه! و بعد هم پرسید چطور میشود رفت! یعنی کسی که حتی نمیداند چطور میتوان در تالار وحدت اجرا رفت الان توهم این را دارد که سهمش تالار وحدت است! فقط شنیده بود رکورد فروش تاریخ تئاتر در تالار وحدت شکسته شده و نمایشی در آنجا بیش از دو میلیارد فروخته. ولی نمیدانست چطور آنجا برود؟
با چه متنی؟ با چه افرادی؟ اصلا شبی هزار و خردهای بلیت را میتواند بفروشد؟! و در یک ماه 30 هزار نفر را میتواند بیاورد؟!
به نظر من همه کسانی که الان موفق هستند اطلاعات درستی درباره موفقیتشان دارند. میدانند جزءبهجزء موفقیتشان باید چه چیزها و عناصری باشد. مثلا چه متنی، با چه کسانی، چه سالنی، چه فصلی، چه شیوه اجراییای، چه هزینهای و… میدانند که کی باید چه ضربهای بزنند که گل بشود. این نیازمند کسب تجربه است.
خود شما چه اصول و روشی را برای موفقیت انجام دادهاید؟
ببینید من معتقدم به تعداد آدمهایی که خلق شدند و خواهند شد نسخه موفقیت وجود دارد. نمیشود یک نسخه عمومی داد که همه با آن موفق شوند. بنابراین اصول کلی را میگویم. اول اینکه هرچه از سن پایینتر شروع کنید بهتر است. مثل ژیمناستیک کار 16سالهای که یکسری حرکات و انعطاف را فقط در آن سن دارد. در بازیگری هم نیاز است در سنین پایین مطالب پایهای را بگذارند. این اتفاق عموما نمیافتد و باعث تاسف است. برای همین من در تلاشم بتوانیم مدرسهای تاسیس کنیم برای رشته بازیگری.
که نسل بعدی بتوانند بهتر راه را طی کنند. قدم بعدی این است که روی هر توانایی که امکان دارد ببینند و وجود دارد کار کنند و از هیچچیز نگذرند. زیرا شما در بازیگری قرار است نقشهای دیگری را بازی کنی و هرچقدر تجربه زندگیات را گسترش بدهی بهتر است. افزایش مهارت و اطلاعات در کیفیت کارتان نتیجه مثبت خواهد داشت. و مورد بعد هم آموزش، آموزش و آموزش. یعنی لازم است که خیلی از این مهارتها، زیر نظر کسی باشد که تجربه درستش پیش او هست. تجربی کارکردن و به روش آزمونوخطا درست نیست و باعث میشود کار فرد پر از ایراد شود.
اینها در قسمت مهارتها بود. در بحث اخلاق حرفهای چطور؟
من بهواسطه اینکه یک دورهای کشتی کار کردم اخلاق پهلوانی را فراگرفتم. معادل آن پهلوانی را در استاد خودم استاد سمندریان دیدم و از ایشان اخلاق را فراگرفتم. اول اينكه معتقدم مهارت و اخلاق، موازی هم و پنجاهپنجاه هستند. شما همانقدر که میتوانی حرفهای عمل کنی همان اندازه هم باید اخلاق درستی داشته باشی که این تعادل بهسختی پیدا میشود. یعنی معمولا یکیاش به دیگری میچربد. یا بازیگر خیلی خوبی است که اخلاق ندارد یا آدمهای خوبی را میبینی که بازیگران خوبی نیستند. بنابراین برای هر دو مورد باید بهاندازه کافی وقت صرف کرد. نکتهای که در بحث اخلاق الان باید بگویم این است که همینقدر که با کلنگ دیوار دیگران را خراب نکنیم کفایت میکند. شما نمیخواهد اصلا به کسی کمک کنی ولی حداقل در جاده خودت به جاده دیگران تجاوز نکن و کاری نداشته باش. متاسفانه الان انتظاراتمان تا این حد پایین آمده است! یکزمانی لازم بود همه به هم کمک کنیم. الان همینکه کار همدیگر را و حال همدیگر را خراب نکنیم کفایت میکند. در این صورت میتوانیم یک همزیستی مسالمتآمیز با دیگران داشته باشیم مخصوصا در کارهای تیمی.
حرف پایانی شما…
دغدغه شخصی من الان این است که میخواهم تلاش کنم خیلی از اشتباهاتی را که در این حرفه هست تصحیح کنم. متاسفانه یک رخوتی در جامعه هنری مخصوصا در تئاتر وجود دارد و چندی است به همین انگیزه رفتهام جزو هیات مدیره انجمن بازیگران شدهام. برای اینکه آنجا یکچیزهایی باید درست شود. وقتی یک جشنواره برگزار میشود پر از اشتباه است. هم در اجرا، هم داوری و… با احترام به بزرگان تلاش من این است که حداقل برای نسل بعدی این اشتباهات تکرار نشود. و کلام آخرم به نقل از آرتور میلر: «در جهانی که هر روز نیروی سیاست و دیپلماسی دچار ناتوانی و سستی بیشتر میشود فقط با تقویت نیروی هنر میتوان جامعه بشری را از آشفتگی و پراکندگی رهایی داد.»