هیچ یک،بحث ما در مورد مفهوم برکت در زندگی است که به شکل عام به آن اشاره ميكنيم نه از منظر دینی که آن هم در جاي خودش محل بحث است. اینکه آدمها علاوه بر اینکه همه این تکنیکهای موفقیت را اجرا میکنند بعضیها هستند که در اجرای آن تکنیکهای موفقیت به برکت خیلی زیادی میرسند و آن نتایج و اهدافی را که میخواهند خیلی زودتر محقق میکنند تا آنهایی که عینا مانند همانها عمل میکنند ولی در مقاطع مختلف هشتشان گرو نهشان هست به قول معروف. در مورد این مساله چه میتوان گفت؟ بگذارید تجربهای شخصی را بگویم. براي من خیلی جالب بوده که در این سالها با همکاران زیادی کار کردهام و دیدهام که بعضی از همکاران من که مثلا در كار فروش هستند کاری را انجام میدهند و عملکردی را دارند و با این عملکرد نتیجه خوبی هم میگیرند و در طرف دیگر دوستان و همکاران دیگری را دیدهام که دقیقا همین عملکرد را دارند بعضا عملکردهای بهتری هم دارند و سعی كردهاند تکنیکها و حتی دانشها را خیلی بهتر اجرا کنند ولی نتایج خوبی نگرفتهاند. برای من این سوال بود که اینها از کجا میآید و چرا این اتفاق میافتد؟ من بر اين باورم که خداوند برای همه انسانها بر اساس حرکت بینششان اگر مطابق با آن ارزشهای هستهای کائنات باشد برکت یکسان دارد. من معتقد نیستم که خداوند ميآيد به یکی برکت بیشتری میدهد و به دیگری نه. به این باور ندارم ولی به اين نتيجه رسیدم که عملکردهای ما قبلش باید یک چیزی باشد که منتهی به آن عملکرد شود یعنی ما در حالت عادی میآییم یک عملکرد را میبینیم و یک نتیجهای را ملاحظه ميكنيم. من میخواهم از یک بعد سومی حرف بزنم که قبل از عملکرد است و آن جایگاه عملکرد است و من اسمش را میگذارم هستی. هستی من چیست؟ جایگاه من چیست که اگر این عملکرد را داشته باشم نتیجه خوب میگیرم و جایگاه دیگر این است که اگر این عملکرد را داشته باشم نتیجه خوبی نمیگیرم. با همین مثالهای ساده که در ارتباط با کارم یاد گرفتم شروع میکنم. مثلا میبینم کسانی که در مجموعه ما کار میکنند افرادی هستند که این جایگاه را به عنوان فروشنده قبول کردهاند و پذيرفتهاند که فروشندهاند. حالا فروشندهای هستند که دانش دارند، موفقیت دارند، اعتمادبهنفس دارند و توکل دارند. وقتی که به سوي این جایگاه حرکت میکنند نتیجه میگیرند. ولی فروشنده دیگری ميآيد اصلا این مشاوره فروش را قبول ندارد؛ خودش را در قالب فروشنده اصلا نمیپذیرد. یعنی یا خودش را خیلی کمتر میبیند یا خودش را خیلی بالاتر میبیند. آنهایی که خودشان را خیلی بالاتر میبینند به طور موقتی به این شغل نگاه میکنند که حالا یک مدت کار میکنیم و همهاش دنبال این هستند که یک مدت میخواهیم اینجا کار کنیم بعد ميرویم دنبال آن شغل خوبي که قرار است برای من باشد. یکسری افرادي هم هستند که خودشان را اصلا در این جايگاه نمیبینند و ميگويند نه اصلا این جایگاه ما نیست. این مثلا از من بالاتر است و من اصلا اعتماد به نفس برای این کار ندارم. این بعد سوم را من خیلی دیدهام. اين تفكر در خیلی از جاها جواب میدهد چون باورم این است که خداوند آنقدر بزرگ و مهربان است که متناسب با باورها و اندیشههای ما، هدایت و حمایتمان میکند. مثلا صبح که از خواب بلند میشویم میگوییم من انسان نیرومندی هستم یعنی هر اتفاقی هم که بیفتد و هر شرایطی هم که باشد بیشترین تلاشم را میکنم و هر اتفاقی هم که بیفتد آن را تبدیل به فرصت خواهم کرد. این یک جایگاه است. یعنی من جایگاهم را به عنوان یک انسانی که میتوانم هر تهدیدی را تبدیل به فرصت کنم قرار میدهم و میشود هستی من و خداوند هم میفرماید بفرما نیرومندی بیشتر، بفرما شرایط بهتر. حالا همین انسان را شما حساب کنید جایگاهش این باشد كه؛ خدا کند امروز بدشانسی نیاورم.خدا کند امروز مشکل برایم ایجاد نشود، مگر میشود در طول مسیر با گفتن خدا کند مشکل ایجاد نشود، اتفاقی نیفتد؟ در هر حال برای ما مشکلاتی ایجاد میشود ولی آن جایگاهی که ما برای خودمان ایجاد کردهایم، هستیمان را روی آن قرار دادهایم که هر مشکلی هم پیش بیاید من میتوانم آن را تبدیل به فرصت کنم. میدانم راه سختی است ولی میتوانم تبدیلش کنم. مثلا در سال 96 من در ابتدای کار خودم میبینم چالشها و مشکلاتی وجود دارد. خب این چالشها و مشکلات را میتوانم به دو صورت حل کنم، بگويم ای وای ما دیگر کارمان خراب شد و شرایط اینطور نیست. ولی میتوانید بگویید این مشکلات پیش آمده، حالا چی؟مطمئنم اتفاقا این شرایطی را که پیش آمده هم میتوانم تبدیل کنم به فرصت و اینجاست که ما میگوییم برکت بیشتری وارد زندگیمان میشود. من میخواهم در مورد این كمي بیشتر توضیح دهم. ما همکارانی داشتیم در حوزه توزیع کارمان، افرادي بودند که خیلی خوشتیپ، باکلاس و تحصیلکرده بودند. اما وقتی عملکرد اینها را مقايسه ميكنيم با کسانی که اتفاقا به اندازه اینها خوشتیپ نبودند. سروزبان آنها را و شرایط تحصیلي آنها را هم نداشتند، در نگاه اول کسی که آنها را استخدام میکرد میگفت، ما اگر همکاران اینطوری استخدام کنیم کارمان با سلامت بیشتری انجام میشود و شرایط بهتری هم خواهیم داشت. ولی وقتی که جلو رفتیم دیدیم اتفاقا این نوع همکاران بیشترین نارضايتی را به وجود آوردهاند. وقتی یک مقدار کار اینها را بیشتر مطالعه کردیم دیدیم اینها اصلا جایگاهشان را در این شغل قبول ندارند و ناخودآگاه اینها و هستی اینها و جایگاه اینها شرایطی را فراهم میکند که آنها کارشان را خیلی خوب و درست انجام ندهند. ولي آن افراد ديگر چون این جایگاه را قبول کرده بودند به این جایگاه عشق میورزیدند و این کار را دوست میداشتند، همان عملکرد را ایجاد میکردند و همان فرمول را هم ایجاد میکردند برای خودشان، همان تکنیک را به کار میبردند ولی هم رضایت بیشتری از خودشان داشتند و هم مدیرانشان هم از آنها راضي بودند و هم کسانی که به عنوان مشتری یا خانواده با اینها در ارتباط بودند. پس این بعد سوم را در هر کاروکسبی را میخواهیم شروع کنیم، بايد به همراه داشته باشیم. بپرسیم که اصلا جایگاه من چیست. مثلا فردی در زندگی میآید جایگاهش را میگذارد وفور و نعمت، میداند که الان به دستآوردن پول خیلی سخت است، میداند که الان منافع کسبکردن کار سختی است.ولی جایگاهش را طوری تعریف کرده است که میگوید هرچقدر هم سخت باشد به وفور و نعمت به خانوادهام میرسم. این فرق دارد با کسی که از صبح بلند میشود ميگوید که نه، اصلا نمیشود، هزارتا مشکل وجود دارد، هزارتا مساله وجود دارد. ولی کسی که جایگاهش را میگذارد جایگاهی که وفور و نعمت در زندگیاش باشد با همه سختیها ممکن است یک ماه برود نشود، دو ماه برود نشود، سه ماه برود نشود، ولی مطمئن است که کارش جواب میدهد و آن پایداری وفور و نعمت را برایش به ارمغان میآورد. ولی اگر ما این جایگاه را نداشته باشیم، اصلا ممکن است خسته شویم. چرا میگویند 90 درصد ورشکستگیها در یک قدمی موفقیت اتفاق میافتد؟ من یک بار دیگر این جمله را در مجله نوشتهام که یونک میگوید وقتی یک کاری را شروع میکنیم، فعالیتی را شروع میکنیم یک شانس تازه به وجود میآوریم. جهان به شما خوشامد میگوید ولی بعد با نگهبان آستانه روبهرو میشویم. یعنی با چیزی روبهرو میشویم که نمیخواهد بگذارد شما تعهدت را اجرا کنی. نمیخواهد بگذارد که شما به هدفتان برسید. بخش اعظمي از آن ناشی از گفتوگوهای درونی خودتان است و بخش دیگر آن هم مردم و دیگران هستند. به عبارتی میتوانم بگویم که انگار عالم و آدم دست به دست هم میدهند که شما موفق نشوید. ولی اگر بتوانید از این مرحله عبور كنيد میرسید به سرزمینی به نام برکت. انگار همه عالم و آدم دست به دست هم میدهند که شما بدرخشید، که به وفور و نعمت برسید، تا شرایطتان رشد کند. من این را که مطالعه کردم دیدم در چرخه عمر همه محصولات و شرکتها هم چنین مسالهای وجود دارد. یعنی در ابتدا با یک خوشامد و یک افتخاری شروع میکنند ولی نگهبان آستانه مانع از جلورفتن آنها میشود و با کندی جلو میروند. ولی وقتی این کندی را با استمرار، با مداومت، با لجبازی با خودشان جلو میروند همه شرکتها به مرحلهای میرسند که دیگر میدرخشند و وفور، نعمت و برکت در وجودشان جاری میشود. من این را اینگونه برای خودم تفسیر کردم. نمیتوانم هم بگویم حرفهایی که میزنم حتما درست است یا نه. ولی آنطور که برای من کار کرده و بر اساس اصول علمی که دیدم و مطالعاتی که داشتهام و مشاهده و مطالعه رفتار همکاران خودم به این نتیجه رسیدم که این «بُعد سوم» مسالهای است که بسیار تاثیرگذار است.
ادامه
دی ۲۱, ۱۴۰۳
دی ۲۱, ۱۴۰۳