هیچ یک،موفقیت هر کدام از ما در زندگی از طریق مناسبات بهینه با محیط اطرافمان حاصل میشود و بر این اساس نمیتوانیم در جستوجوی موفقیت باشیم و نسبت به محیط اطراف خود در بیتفاوتی سیر کنیم. مجموعه نوشتارهای من در مجله خلاقیت بر محور موفقیت حرفهای و کسبوکاری بهخصوص در صنعت بیمه قرار گرفته است و در راستای همین موضوع که تاثیر اطرافیان بر موفقیت شغلی و حرفهای است، قصد دارم به مواردی اشاره کنم که به گمانم بیشترین تاثیر را روی کامیابی یا ناکامیابی ما در تحقق اهداف حرفهایمان میگذارد. من در زمینه اجتماعی موفقیت و تاثیری که اجتماع روی موفقیت هر فرد دارد، قائل به سه «ه» هستم که اگر در مورد آنها درست تصمیمگیری کنیم. راه بزرگی را در تحقق اهداف حرفهای، مالی و کسبوکاریمان طی کردهایم. این سه «ه» عبارتند از:
1-همراه و همنشین
سالها پیش «جک کنفیلد» مولف کتاب بسیار پرفروش «سوپ جوجه برای روح» و مدرس بیبدیل موفقیت، از تاثیر همنشین گفت و تاکید کرد پنج تماسی که با پنج فرد در طول روز میگیرید و بیشترین تماسهایی است که بر صفحه موبایلتان حک میشود، تعیین میکند که سطح درآمد و موفقیت مالی شما چقدر است. در واقع، پنج نفری که بیشترین ارتباط را روزانه با آنها دارید، نمایانگر میزان موفقیتتان است. همراهانی که برای نشست و برخاست انتخاب میکنید، شاید در نگاه اول، چندان که باید اثرگذار در موفقیت جلوه نمیکنند، ولی وقتی زندگی بزرگترین و موفقترین کارآفرینان دنیا را بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که انتخابی که آنها برای همراهان و همنشینانشان داشتهاند، توانسته افقهای جدیدی را پیش چشمشان بگشاید. و آنها را به موفقیتهای بزرگی رهنمون شود که تا پیش از این حتی در رویاهایشان هم تصوری نسبت به آن نداشتند. در هر مراوده اجتماعی حواستان باشد که تا چه حد از طرف مقابلتان تاثیر میپذیرید و اصلا این تاثیر چه کیفیتی دارد؛ آیا آمیخته به کیفیتی منفیست یا تاثیراتی مثبت و کارساز میگذارد؟ چه بسیار فروشندگان بیمه را سراغ دارم که اهدافی بلندپروازانه و البته قابل تحقق برای خودشان در فروش بیمه ترسیم کردهاند، اما سیل القائات منفی اطرافیانشان به حدی بوده که آنان را از ادامه راه باز داشته است و آنها نتوانستهاند موفقیتی که انتظارش را میکشیدهاند، به کف آورند. در بررسی شکست آنها در تحقق اهدافشان یکی از مهمترین مواردی که میتوان به آن اشاره کرد، انتخاب همنشین بد بوده است.اگر فرد، همراهانی را برمیگزید که مشوق و یاریگر او در تحقق اهدافش در فروش بیمه بودند، آن وقت خلاقیتش را به شکل بهینهای در کار میانداخت و در تحقق اهدافش کاری میکرد کارستان. فاصله موفقیت و شکست به همین سادگی در یک تصمیم در مورد همنشینان و همراهان میتواند خلاصه شود و بر ماست که در این مورد دقت و وسواس زیادی به خرج دهیم.
2-همسر
وقتی از همسر صحبت میکنیم، در واقع از یک همراه ویژه حرف میزنیم. همراهی که در نقش و تاثیر او در موفقیت، در جوامع و فرهنگهای مختلف گفتهاند و تاکید کردهاند که پشت سر هر فرد موفقی، یک همسر همدل ایستاده است. فرقی هم نمیکند فردی که از او حرف میزنیم مرد است یا زن. در هر صورت همسر، اثر غیرقابل جایگزینی بر رشد و بالندگی فرد دارد. به هر حال باید بپذیریم که موفقیت حرفهای از مناسبات شخصی ما و کیفیتی که دارد، جدا نیست و خطاست اگر این دو را در دو مسیر جدا از هم ببینیم که میتوانند به راه خود بروند و تاثیر آنچنانی روی یکدیگر نداشته باشند. هر چقدر که قائل به این دیدگاه باشیم که به زعم من اشتباه است، تناقضات آن روز به روز در زندگی ما مشخصتر خواهد شد و نتایجی منفی را هربار بیش از پیش رقم خواهم زد. باید در انتخابی که تاثیری به درازای یک عمر دارد، بسیار با دقت عمل کنیم و البته بدانیم که صرفا یک انتخاب درست، کار را تمام نمیکند، چرا که نهال زندگی مشترک نیاز فراوانی به مراقبت مستمر دارد.بیخود نیست که بسیاری از مدرسان پیشرفت شخصی و شغلی، اینهمه در بحث مدیریت زمان بر اختصاص زمانی ویژه و همیشگی برای خانواده تاکید دارند و بالندگی فرد را در گرو اجرای درست این رهنمود ارزیابی میکنند. پیشنهاد میکنم که همین امروز، اهدافتان را مرور مجددی کنید و ببینید تا چه حد میتوانید همسر و بقیه اعضای خانوادهتان را مشتاق همراهی و همدلی با اهدافتان کنید تا این اهداف به شکل سریعتر و سهلتری محقق شوند.
3-همکار
همیشه میگویند باید همکار، دست همکارش را بگیرد و یاریگرش باشد. اما من میگویم لازم نیست صرفا دست همدیگر را بگیریم، بلکه باید دست به دست هم دهیم و به اتفاق هم هدف یا اهداف بزرگ را محقق کنیم. در اینجا دیگر بحثهایی چون حسادت و بدخواهی که متاسفانه در برخی محیطهای کاری میبینیم، معنا نخواهد داشت. دعوت به اینکه نسبت به موفقیتهای همکاران، بدخواهی و حسادت نشود، صرفا توصیهای اخلاقی نیست؛ بلکه بر اساس معیارهای کاملا حرفهای بر چنین اصلی تاکید میکنم. اگر فردی در حوزه بیمههای زندگی و سرمایهگذاری فعالیت بسیار زیاد و مقرون به نتیجهای انجام میدهد، این نباید اسباب حسادت همکاران دیگرش شود؛ چرا که آن همکاران باید با خودشان فکر کنند که آن فرد با فعالیت گستردهای که در این حوزه انجام میدهد، در واقع دارد بازار این نوع از بیمهها را گسترش میدهد که این در نهایت به نفع همه فعالان این صنعت است و میتواند به رشد و شکوفایی صنعت بیمه کمک قابل توجهی کند. نباید از افراد خلاق و موفق صنعت بیمه، بدفکری و ناراحتی به ذهن راه داد و آنها را تهدید قلمداد کرد؛ بلکه باید از افراد کمکاری ترسید که این کمکاری را به حوزه خدمات مشتریان هم انتقال میدهند و تصویر این صنعت را نزد عموم، خدای ناکرده خدشهدار میکنند. وقتی از همکار صحبت میکنیم، در واقع از تیم صحبت میکنیم و میدانیم که موفقیتهای بزرگ در کسبوکار در گروی تیمسازی است. اگر ما بر هنر تیمسازی وقوف پیدا کنیم و آن را در مسیر درستش به کار ببریم، بزرگترین اهداف به سهلترین شکل ممکن محقق خواهند شد. این بهخصوص در صنعت بیمه به شکل خیلی چشمگیری خودش را نشان میدهد که تلاش میکنم در یادداشتهای آتیام به جنبههایی از آن بپردازم.