هیچ یک،«تا زمانی که در زندگی شخصی به رضایتمندی نرسید، هیچگاه از زندگی حرفهایتان راضی نخواهید بود.» (هیتر شاک)
زمانی که دو سال بیشتر نداشتم، پدر و مادرم جدا شدند. به عبارت دیگر من هیچگاه پدر و مادرم را در کنار یکدیگر ندیدم. هرگز نتوانستم لحظات پر از عشق و محبت والدینم را ببینم و چیزهای کوچکی را که بیشتر کودکان از آن بهرهمندند، تجربه کنم.
تا زمانی که کودک بودم فکر میکردم حالت طبیعی خانواده همین است؛ این که کل هفته در کنار مادرم باشم و آخر هفتهها سری به پدرم بزنم. مشکل بزرگی نبود، زندگی به همان شکل میگذشت. حالا که به گذشته مینگرم متوجه میشوم که من آنقدر خوششانس بودم که هم مادر و هم پدرم عشق بیقید و شرطی به من داشتند و در صورت نیاز همیشه حمایتم میکردند، و خوشحالم که آنها هنوز هم این کار را میکنند!اما واقعیت این است که دلیل جدایی آنها باعث ناراحتیام میشود.
مهمترین دلیلی که به طلاق پدر و مادرم انجامید این بود که پدرم یک فرد معتاد به کار بود.
حال قرار است تا یکی دو ماه دیگر خودم پدر بشوم و اولین چیزی که ذهنم را به خود مشغول میکند، عبارت «اعتیاد به کار» است. شبهای زیادی به این عبارت فکر کرده و به دنبال راهکارهایی بودم که از اعتیاد به کار، آن هم در جامعه امروزی که اعتیاد به کار معادل «موفقیت» در نظر گرفته میشود، جلوگیری کنم.بزرگترین سوالی که این روزها از خودم میپرسم این است که «آیا باید وقت بیشتری به خانوادهام اختصاص دهم یا تمرکزم را روی کسبوکارم بگذارم؟».
اما زمانی که بیشتر در این مورد فکر کردم، متوجه شدم این رویکرد فکری رویکرد کوتهفکرانه و نامناسبی است. من باید از عبارت «یا این/یا آن» به «هر دو» میرسیدم.سپس ادامه دادم و باورهای محدودکنندهام را مجددا چارچوببندی کردم و به درک بیشتری در زمینه ایجاد تعادل میان زندگی شخصی و حرفهای رسیدم. این چیزی است که من آموختم. مهمترین نکته این است که حساب ساعات روزانهتان را داشته باشید.من هر روز فقط بیست و چهار ساعت زمان دارم و میتوانم به شکلهای گوناگونی این زمان را تقسیمبندی کنم.در گذشته سعی میکردم تا حد امکان برای مسائل شغلی و افزایش کاراییام وقت بگذارم و همه کارها را خودم انجام دهم. تاکتیکهای بسیاری این روش را برای افزایش کارایی مفید خواندهاند، اما بیایید روراست باشیم، این کار تاثیر خیلی زیادی نداشت.چون شما اگر پربازدهترین فرد در کل کره زمین هم باشید، باز هم انرژیتان محدود است و در نتیجه نمیتوانید نتایج نامحدودی کسب کنید.
آنطور که من متوجه شدم، تمرکز همهجانبه روی افزایش کارایی و تلاش برای انجام همه کارها رویکرد اشتباهی است.در واقعیت افرادی به موفقیتهای خارقالعاده در زندگی شخصی و حرفهای رسیدهاند که یک کار را به خوبی انجام میدادند: سخت نمیگرفتند و رها میکردند.
از خودتان مراقبت کنید و پاسخ منفی بدهید.
وارن بافت، یکی از بهترین الگوهای من، گفته است: «تفاوت میان افراد موفق و افراد واقعا موفق این است که افراد واقعا موفق تقریبا به همه چیز «نه» میگویند.»چند سال پیش به سراغ یکی از مشاورانم رفتم و از او راهنمایی خواستم. او فردی بسیار محترم و اجتماعی بود و تاثیر بسزایی بر مراحل ابتدایی کسبوکار من گذاشت.و اگرچه مدتها بود که برای مشاوره نزد او میرفتم، او به من گفت: «نه، الان نمیتوانم با شما ملاقات کنم. بعد از ظهرهای من مختص همسر و دخترم است.» شگفتزده و در ابتدا کمی آزردهخاطر شدم، اما همین پاسخ منفی او باعث شد احترام بیشتری برای او قائل شوم.او از من خواست به جای ملاقات عصرگاهی، صبح فردا به او تلفن بزنم یا ایمیلی برای او بفرستم تا در عرض چند ساعت به من پاسخ دهد. او مرزهای زندگیاش را تعیین کرده بود و نمیخواست وقت باارزشی را که به خانواده اختصاص داده بود فدای چیز دیگری کند.
«رهاکردن» به معنای کمکخواستن از دیگران هم هست.
یکی از تئوریهای محبوب من «قانون بازده نزولی» است. گاهی اوقات این موضوع زمانی خود را نشان میدهد که بیش از 50 ساعت در هفته برای کارم وقت میگذارم و میبینم که نتایجی کمتر از حد معمول گرفتهام. یا زمانی که به درخواستهای زیادی پاسخ مثبت میدهم و دیگر وقتی باقی نمیماند تا با خانوادهام بگذرانم.به عبارت دیگر وقتی به حدی میرسم که نتایج دریافتی کمتر از انرژی صرفشده است، این موضوع بدان معناست که دارم بیش از حد تلاش میکنم.
حد مشخصی برای همه ما وجود دارد که باید از تلاش بیش از حد دست بکشیم تا به سلامت، تعادل و روابط شخصی مهممان برسیم.اگر قانون بازده نزولی را به خوبی درک کنیم، متوجه میشویم «پیشرفت متداوم» و «یادگیری» مهمتر از کمالگرایی هستند.البته حواستان باشد هدف «تنبلی» نیست، «کارایی» است. به عنوان مثال گاهی اوقات پیش میآید که مجبور شویم برای انجامدادن کاری بیش از حد وقت بگذاریم. عاملی که کار درست را از اشتباه متمایز میکند، این است که بدانیم چه زمان کاری را خود انجام دهیم و چه وقت آن را به شخص دیگری واگذار کنیم.