
کتاب «از انسان هنرمند تا هنرمند معنوی» تالیف ناهید یوسف زاده شوشتری از سری کتابهای روانشناسی است که به راهکارهایی برای توسعه فردی و تکنیکهای عملی کاربردی در بعد جسم و روان میپردازد.
به گزارش هیچ یک _ در پیش گفتار کتاب «از انسان هنرمند تا هنرمند معنوی» آمده است: این کتاب به ما کمک می کند نتیجه گیری کنیم، باید با خودمان رو راست باشیم اگر می خواهیم خواندن این کتاب را با انگیزه انجام دادن یا سپرده شدن بخوانیم باید به خودمان اعلام کنیم که می خواهیم این کار را انجام بدهیم باید در درون و برون خود؛ در فیزیک و متافیزیک خود بنگریم و مسدودی ها که موجب محدودیت شده اند را «باز» کنیم.
ابتدا باید ذهن خود را بعد گارد خود را بعد قضاوت خود را … «باز» کنیم و از همه بیماری ها دست بشوییم. همه چیز این عالم با بود و نبود ما سر جای خودش است و این ماییم که سرانجام نیست و نابود می شویم روح سالم در بدن سالم را در این کتاب بجویید.
ناهید یوسف زاده شوشتری نویسنده کتاب «از انسان هنرمند تا هنرمند معنوی» در مقدمه نوشته است: وقتی کتاب به همین سادگی آماده نشر بود بنا شد که متنی را برای پشت جلد کتاب انتخاب نمایم، ناشر از من پرسید برای این کار چه ایده ای داری؟ ناگهان یاد کتاب «تا می توانی بنویس افتادم» در آن جا از ناتالی گلدبرگ به نقل از کاناگیری آمده بود: «وقتی انسانی معنوی در برابر شاهکاری هنری می ایستد احساس آرامش می کند. وقتی انسانی هنرمند در برابر شاهکاری می ایستد. ترغیب می شود اثر تازه ای را بیافریند.
از هنرمند، شور هستی می تراود، از انسان معنوی آرامش، پشت آرامش انسان معنوی شور هستی و خودانگیختگی عظیمی نهفته است که به معنای کنش در لحظه است و هنرمند، اگرچه شور هستی را نمایان می سازد، باید در پس آن از آرامشی عظیم بهره مند باشد اگر نه هنرمند با اعتیاد یا خودکشی یا بیماری روانی می سوزد. با خود اندیشیدم که نوشتن از جایگاه آرامش بر می خیزد و جایی در درونمان شکل اولیه پیدا می کند و برای این که به پختگی برسیم لازم است در عین سادگی به بیان کامل احساسمان بپردازیم.
این کتاب در ۳ بخش شامل تکنیک های عملی کاربردی در بعد جسم، تکنیک های عملی کاربردی در بعد روان و تکنیک های عملی کاربردی در بعد روح عنوان می کند که راهی طویل را از انسان هنرمند بودن تا هنرمند معنوی باید طی کرد.
بخشی از کتاب:/ نزدیک شدن به افراد مثبت
بله درست حدس زدی معکوس این جمله می شود. دور شدن از افراد منفی، جایی خواندم که شخصیت ما از مجموع ۵ نفری که در اطراف ما هستند شکل گرفته است. پس کاراکتر مثبت اطرافیان خیلی در نگرش و باور ما مهم و پیش رونده و برعکس کاراکثر منفی بازدارنده است.
آدم ها با خدایی و مثبت هستند و یا شیطانی و منفی.
در کنار آدم هایی که تلاش برای مثبت بودن می کنند. یعنی شاد. با ایمان و آرام و متوکل و معتقدند، تو می توانی به آرامش واقعی برسی و برعکس در کنار آدمهایی که مدام به دنبال انتشار خبرهای بد و ناکامی ها و حسرت ها هستند تو زندگی خود را می بازی.
من خودم هرگز اخبار رسانه ها را گوش نمی دهم چرا که شنیدن آنها من را نومید و منفعل می کند.
سعی می کنم وقت خواب زیاد در گوشی پرسه نزنم و فکر خود را سطل زباله میلیون ها کامنت، فیلم و اتفاق های ناگوار که گاهن ساختگی و غیر واقعی هستند نکنم، وقتی به تازگی کتاب داستان کوتاهم را چاپ کردم با ذوق و قیافه حق به جانب داستان های آن را در محافل و لایوهای ادبی می خواندم.
یک روز با خواندن داستان «قدم خیر» یکی از منتقدین جوان که بسیار دوستش می دارم صاف و رک و پوست کنده گفت که انگار دارم مرثبه می خوانم.
کلمه مرثیه من را به فکر فرو برد، به این فکر که نباید از اون سر بوم بیفتم. باید هر لحظه این را محک بزنم که شاید من برای اطرافیان و خوانندگانم حکم آدم منفی گرا را داشته باشم…
کتاب «از انسان هنرمند تا هنرمند معنوی» در ۱۵۰ صفحه توسط انتشارات روزگار به چاپ رسیده است.