
سروانتس، رماننویس، شاعر، نقاش و نمایشنامهنویس زاده ۲۹ سپتامبر ۱۵۴۷ و درگذشته ۲۲ آوریل ۱۶۱۶ اسپانیایی اولین رمان را با شخصیت ماندگار دن کیشوت خلق کرد.
🪽میگل د سروانتس، نویسنده اسپانیایی اولین رمان را با شخصیت ماندگار دن کیشوت خلق کرد. این کتاب دو جلدی برای دو دسته افراد توصیه میشود. اول برای کسانی که طرفدار داستانهای طنز با فضایی مفرح هستند. دوم برای افرادی که رمانخوان حرفهایاند یا میخواهند تبدیل به خواننده خوبی شوند. زیرا که این اثر هم قابلیت تحلیل دارد و هم از طنز فاخری برخوردار است. طنزی که به روزهای تعطیل پیش رو رنگ و بوی منحصر به فردی میدهد. از طرفی اولین رمان نوشته شده است که از این لحاظ هم ارزش ادبی آن را بیشتر میکند و خواندنش را مهمتر.
این اثر هم قابلیت تحلیل دارد و هم از طنز فاخری برخوردار است
دن کیشوت که بود؟ دن کیشوت مردی روستایی است که به دلیل مطالعه زیاد و بیمارگونه رمانهای شوالیهگری، تحت تاثیر این داستانها دچار توهم میشود. این افکار سرآغاز ماجراهای بزرگ زندگیاش است. با یک اسب و زره بر تن به همراه دستیارش «سانکوپانزا» به مبارزه با خطرات احتمالی که جهان را تهدید میکند، ظلم و ستمها و… میرود؛ به این امید که دنیا را تبدیل به مدینه فاضله کند و در سرتاسر آن صلح و عدالت برقرار سازد.
در این راه خودش را نامیرا و آسیب ناپذیر میداند و گرفتار هر بلایی که میشود آن را نزدیک شدن به لحظه پیروزی و تبدیل شدن به قهرمان قهرمانان تعبیر میکند. او تماماً با دشمنان فرضی میجنگد. با آسیابهای بادی، درختها و….تا جایی پیش میرود که از سر ناآگاهی باعث رهایی دزدها شده و قافله کشیشها را غارت میکند. هر اندازه هم که اطرافیانش در صدد آگاه کردنش برمیآیند زیر بار نمیرود و همه را همدستان شیاطین میخواند.
خورخه لوئیس بورخس نویسنده آرژانتینی، این رمان را مبنای پرسشی بنیادین درباره وضع بشر میداند.
« اگر داستانهایی که خودِ متوهم ما به هم میبافد باعث رنج انسانهای دیگر بشود چه رخ میدهد؟ اگر ما هم مثل دن کیشوت به جهان واقعی حمله کنیم و باعث نابودی دیگران شویم چه؟!»
در این زمینه بورخس سه احتمال را عنوان میکند:
احتمال اول این است که در مواجهه با واقعیتها آنقدر وحشت زده میشویم که توهمات از سرمان میپرد و به دنیای واقعی باز میگردیم. درست مثل سربازی که با انبوهی از خیالات به جنگ میرود ولی در مواجهه واقعی با جنگ میفهمد گرفتار چه توهمی شده و سرخورده به دنبال فرار از جنگ است.
احتمال دوم این است که برای ما رنج انسانهای دیگر که واقعی هستند اهمیتی ندارد. قدرت توهمات آنقدر شدید است که نمیتواند میان واقعیت و خیال فرقی بگذارد. برای این انسانها چیزی به اسم -سیلی واقعیت- اصلاً وجود ندارد و هرگز آنها با مواجهه با هیچ واقعیتی از خواب بیدار نمیشوند.
اما احتمال سوم که بسیار عمیقتر، پیچیدهتر و آسیبزاتر به نظر میرسد این است که ما در جایگاه دن کیشوت وقتی میفهمیم تمام جنگیدنها، بیسبب و متوهمانه است و باعث آزار، رنج و مرگ بسیاری از انسانهاست تلاش میکنیم به آن رنجها و مصیبتها که مسبب آنها بودهایم معنا ببخشیم و تمام قد از آنها دفاع کنیم. در واقع اینجا واقعیت را درک کردهایم اما ترجیح میدهیم که سیلی واقعیت به همان شکل توهم باقی بماند.
این شکل سوم بسیار خطرناک است زیرا باعث میشود هرچه زمان میگذرد بیشتر داستان خود را جدی بگیریم و داستان متوهمانه ما قویتر به راه خود ادامه دهد. این مدل دن کیشوتها وقتی شکست میخورند برای اینکه ضایع نشوند و به شکست اذعان نکنند سینه خیز به مسیر خودساختهشان ادامه میدهند. میدانند واقعیت چیست اما دوست دارند به همان دنیای خیالی چسبیده و از آن نیرو بگیرند. در این راه به خرافات و ساختن تفکراتی که نشان دهد همه چیز قرار است به یکباره درست شود روی میآورند. محال است چنین انسانهایی تصور شکست را در ذهنشان جای دهند.
حاضرند هر آنچه هست و نیست را به نابودی بکشانند ولی یک لحظه هم این تصور که چیزی به نام شکست هم وجود دارد را به ذهنشان راه نمیدهند. گاهی در ادامه سینه خیز رفتن رجز هم میخوانند و در همان حال به شما ثابت میکنند که این مسیر به دلیل فلان و بهمان بهترین مسیر است.
روز به روز توهماتشان بزرگتر و فاجعه بارتر میشود. و اما سرنوشت این انسانها چه خواهد شد؟ احتمالاً تا لحظه مرگ به همین مسیر و این نوع زندگی ادامه میدهند.
بدا به حال کسانی که زندگیشان وصل به این دن کیشوتها باشد و با دست و پای بسته و چشمانی باز مجبور باشند با آنها طی طریق کنند؛ در حالی که میدانند عاقبت کار چه خواهد بود. در اینجاست که میگویند آگاهی باعث رنج و درد است.
خواندن این اثر در این روزها بسیار توصیه میشود. اینکه دریابیم کجای زندگی دنکیشوتوار زیست میکنیم. از طرفی با آن روبهرو میشویم چه عکسالعملی داریم؟!