محمود اربابی مدیر سابق سینمایی در تحلیل مخاطب شناسی سینما گفت: بیشترین مخاطب سینمای ما به تاریخ ۱۳۶۹ مربوط است که هشتادویک میلیون نفر به سینما رفتند. از سال ۱۳۶۹ به بعد این آمار سقوط میکند.
به گزارش پایگاه خبری هیچ یک _تاریخ سینمای ایران از ابتدای شروعش در جمهوری اسلامی ایران تا امروز روزهای پرفراز و نشیبی را تجربه کرده است، روزهایی که مخاطب سینما شاید حتی بیش از جمعیت کل کشور بوده است. بررسی این روزها و تاریخ سینما میتواند الگوی مناسبی برای ادامه مسیر سینمای ایران باشد.
شب دوم از دومین دوره سلسله نشستهای تخصصی با عنوان «بر سینمای ایران چه گذشت» به همت سازمان سینمایی سوره و به میزبانی امیر قادری با هدف واکاوی شیوه شکلگیری و مدیریت سینمای ایران پس از انقلاب، 14 آبان ماه با حضور فریدون جیرانی، ابوالحسن داوودی، ناصر شفق و محمود اربابی در پردیس سینمایی آزادی برگزار شد.
امیر قادری میزبان برنامه در ابتدای نشست مباحث طرح شده در سری دوم این نشست را مربوط به دهه 70 دانست، دههای که حوادث آن ناخواسته به سمت تحولات دهه 60 کشیده میشود، وی در ادامه بیان کرد: دهه شصت دوره مرکزی تحولات سینمای ایران است که نمیشود از آن فرار کرد؛ به همین دلیل در جلسات قبل به طور مفصل به آن پرداختیم. دیگر وقت آن است که سینمای ایران را در دوران اصلاحات بررسی و مرور کنیم. آقای ابوالحسن داوودی به تازگی در مصاحبهای با فریدون جیرانی عنوان کردند که آقای ضرغامی، جمال شورجه را به خانه سینما فرستاد اما ما نتوانستیم با او تعامل کنیم. پس از آن آقای شفق به خانه سیما فرستاده شد که تعاملاتمان بهتر شد.
ابوالحسن داوودی در ابتدای صحبتهای خود درباره ارتباط عزتالله ضرغامی در زمان حضورش در وزارت ارشاد با خانه سینما عنوان کرد: یکی دو سال قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ بود که من همراه با مرحوم سیفالله داد وارد خانه سینما شدم. در آن دوره فضای سینما بیشتر ادامه همان جریان، سیاست و نگاه ایدئولوژیک دهه ۶۰ بود.
قادری یادآور شد: در آن سال برای اولین بار بحث سیاسی شدن سینما هم مطرح شد.
داوودی اما گفت: سوال اصلی این است که سینماگران سیاسی شدند یا سینما؟ فضای سینمای ایران از دوم خرداد به بعد نمایانتر شد. قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ سینمای ایران موضع سیاسی دقیقی نداشت. یعنی یک جریان روشنفکری در سینمای قبل از انقلاب داشتیم که تفکرش به جریان جدیدتر منتقل شده بود و جریان دیگری هم بود که با تفکر ایدئولوژیک دهه ۶۰ همراه بود، مانند هیات اسلامی هنرمندان. این دو جریان در آن مقطع مقابل هم بودند.
سینماگران از چه زمانی وارد سیاست شدند؟
وی ادامه داد: از سال ۱۳۷۶ و قبل از شروع دوم خرداد، سینماگران به سمت سیاست رانده و سیاسی شدند. دلیل اصلی آن هم حضور آقای خاتمی بود که در زمان حضور در وزارت ارشاد هم ارتباطاتی با سینماگران و شکل نگاهی متفاوت به سینما داشت. اما گروهی که سینما را در آن مقطع اداره میکرد چه به لحاظ فکری و چه عملی، گروهی مستقل به نظر میآمدند و اینگونه نبود که بر اساس دستورات مقام بالاتر عمل کنند. آقای انوار خود به سیستم و شرایطی که ایجاد میکرد، معتقد بود و بر اساس استراتژی کاری خودش پیش میرفت. چیزی که ما بعدا در مدیریتهای سینمایی کمتر دیدیم.
وی ادامه داد: در آن شرایط به نحوی، تفکر سیاسی به خانه سینما تلقین شد. یکی دو سال قبل از این جریانات وقتی من و مرحوم سیفالله داد عضو هیات مدیره خانه سینما بودیم، حتی تصورش را هم نمیکردیم که یک روزی خانه سینما در شرایطی قرار بگیرد که از هر وزیر و معاون وزیری بخواهیم در کمیسیونهای تشکیل شده شرکت کند و به عنوان فعال فکری برنامه دهد!
داوودی تاکید کرد: بعد از رفتن مرحوم داد به معاونت سینمایی و زمانی که مسئولیت خانه سینما برعهده من بود، به معنای واقعی کلمه هر کس را که دعوت میکردیم، بلافاصله در آنجا حاضر میشد و جلسه تشکیل میداد. آن زمان فضای سیاسی هم شوکزده بود و جناح محافظهکار و اصلاحطلب بعد از جریان دوم خرداد شوکه شده بودند و تا مدتی فعالیت طرف مقابل کاملا متوقف شد. این دورانی بود که ما توانستیم در خانه سینما بیشترین میزان فعالیت فکری و تحقیقی را برقرار کنیم و از آن، برنامه بیرون بیاوریم اما متاسفانه بعد از غالب شدن یکسری جریانها و درگیریهای خانه سینما، این اتفاقات به خوبی پیش نرفت.
قادری در ادامه گفت: چقدر از این ماجرا به دلیل ریشههای مشترک هنرمندان بود و چه قدر برای هنر و سینما بود؟
دیکتاتوری دلسوزانه محمد بهشتی در سینما
داوودی پاسخ داد: شاید این ارتباط و نزدیکی به این دلیل بود که اهالی سینما خاطره خوبی از روند تحولات سینمای بعد از انقلاب داشتند. به ویژه شخص محمد بهشتی که دیپلماسی فرهنگی بیشتری داشت و شرایطی را به وجود آورده بود که خودش اسم آن را دیکتاتوری دلسوزانه در ارتباط با اهالی سینما گذاشته بود. در آن مقطع توجهی که به سینما شد و دیگر این نبود که سینما عنصری مزاحم باشد و برخی بخواهند بگویند ما به سینما نیاز نداریم.
در این بخش از برنامه ناصر شفق اظهار کرد: من اعتقادی به اینکه سینمای ایران را به دهههای مختلف تقسیم میکنند، ندارم. از نظر من سینما نهالی است که از ۱۳۰۹ کاشته شده و هرکسی که آمده این نهال را آبیاری کرده است. نمیتوان سینما را دستهبندی کرد؛ بلکه فیلمسازهای شاخص، در هر دورهای تعیینکننده وضعیت سینما هستند. من حتی به سینمای قبل و بعد از انقلاب اعتقاد ندارم؛ هر دوی آنها یک سینما است. این سینما به دلیل زحمات افراد در هر دو دوره توانسته ادامه پیدا کند.
تعطیلی سینماها بعد از انقلاب به یک ماه هم نرسید
وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب، سینماها از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۵۸ تعطیل شدند. در تابستان هم فیلمهای قبل از انقلاب مانند «گزارش» کیارستمی و «از نفس افتاده» را پخش میکردند. فیلمهای بروسلی هم اکران میشد و میتوان گفت سینما به مقدار زیادی آزاد بود.
در واکنش به این بخش از اظهارات شفق، فریدون جیرانی متذکر شد: البته سینماها از 15 بهمن 1357 تا 12 اسفند همان سال تعطیل شدند و سپس با دستوری که حضرت امام خمینی(ره) برای پایان اعتصابات دادند، باز شدند و اکران فیلمها هم از سر گرفته شد.
شفق در ادامه صحبتهای خود گفت: در همان دوران آقای مهدی کلهر معاون سینمایی و آقای سیدجوادی معاون هنری شدند. من در آن دوره دبیر جشنواره تئاتر ۱۷ شهریور و رییس سیاستگذاری سینمایی جشنواره وحدت بودم و با آنها درباره رونق گرفتن سینما به وسیله برگزار کردن جشنواره صحبت کردم. من معتقدم که در دهه ۶۰ جریانات خوبی در سینما شکل گرفت و میخواهم بگویم در طول تاریخ صد ساله سینمای ایران، باید قدردان هرکسی باشیم که آجری روی آجر دیوار این سینما گذاشته و قد کشیده است و بسیاری از امکانات دولت را به سینما تزریق کرد.
وی با اشاره به اینکه در سال ۱۳۷۶ بنیانگذار و مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس بوده است، در پاسخ به این پرسش که آیا سینماگران در آن سال به دو جبهه طرفداران آقای خاتمی و طرفداران آقای ناطق نوری تقسیم شده بودند یا نه؟ مطرح کرد: من به این گزاره اعتقادی ندارم. چرا که سیدمحمد خاتمی ۹ سال وزیر ارشاد بود و سبقه خوبی بین سینماگران داشت. سینماگران هم به ایشان علاقه داشتند.
سینماگران هیچگاه آگاهانه وارد سیاست نشدند
داوودی در این میان تأکید کرد: حضور ناصر شفق در واقع به دورانی برمیگردد که خانه سینما یک ناظر و رابط با وزارت ارشاد داشت و با حضور ایشان ارتباط خانه سینما با وزارت ارشاد ارگانیک شد و بسیاری از مسایل گذشته که دچار سوتفاهم میشدیم، برطرف شد. پیش از آن جواد شمقدری نماینده ارشاد در خانه سینما بود که نمیتوانستیم با او تعامل کنیم. ناگفته نماند سینماگران در دوم خرداد به این نتیجه رسیدند که سیاست ابزاری است که میتوانند حرف خود را با آن بزنند و حقوق خود را به عنوان فیلمساز به دست آورند. سینماگران هیچ زمان به صورت سیستماتیک، آگاهانه و حزبی وارد عرصه سیاست نشدند.
در ادامه محمود اربابی عنوان کرد: من در سالهای دهه ۶۰ دانشجو سینما بودم. آنچه که الان میدانم به دلیل ارتباط و مطالعه است و من به شخصه درگیر ماجرا و اتفاقات نبودم. ای کاش عنوان این نشست را «بر سینماگر ایرانی چه گذشت» میگذاشتید. مهم این است که بدانیم دیدگاههای غالب در دورههای مختلف چه بر سر سینماگران آورده است.
امیر قادری در پاسخ گفت: شاید دلیلش این باشد که سینمای ایران همیشه صنفی و بر اساس صنف بررسی شده و معمولا منافع مخاطب و ارتباط سینما با جامعه به شکل جدی در آن مورد بررسی قرار نگرفته است.
اربابی افزود: سینمای ایران از گذشته جریان موثری در جامعه بوده و هست. سینما بعد از انقلاب براساس بررسی آماری و کیفی یک نسبت کاملا متفاوتی با سینمای قبل از انقلاب دارد. سینمای ایران قبل از انقلاب، یک سینمای بومی داخلی بود. بنا به دلایل مختلف عرضه خارجی و شناخت بین المللی از سینمای ایران وجود نداشت. قبل از انقلاب جشنواره تهران را داشتیم اما به جای معرفی سینمای ایران به جهان بیشتر سینمای جهان به ایران معرفی میشد. این در حالی است که بعد از انقلاب برای معرفی سینمای ایران به جهان برنامهریزی شد.
وی ادامه داد: من طبق مطالعاتم از دهه ۶۰ میگویم که فیلمسازان موفق آن دوره محصول تفکر همان دیکتاتوری دلسوزانه مدیریت سینما در آن دوره هستند. سینماگران آن دوره احساس میکردند در مقابل نگاهی که ممکن بود بر اساس آن اساسا سینمایی وجود نداشته باشد، باید تلاش کنند تا سینما بماند.
داوودی درباره این موضوع گفت: من فیلمسازی هستم که کل هویتم را مدیون کارکرد همان زمان هستم. یعنی اگر همان دوره شخص بهشتی وجود نداشت، سینماگر نمیشدم.
سال 69 هشتاد و یک میلیون مخاطب سینما داشتیم
اربابی در ادامه اظهار کرد: اما درباره اینکه چگونه سینماگران به سیاست دل بستند، باید تاریخ را مرور کنیم متوجه میشویم که تا سال ۱۳۶۸ ارتباط بین سینما و مخاطب در حال افزایش بود. به شکلی که بیشترین مخاطب سینمای ما به تاریخ ۱۳۶۹ مربوط است که هشتادویک میلیون نفر به سینما رفتند. از سال ۱۳۶۹ به بعد این آمار سقوط میکند. الزاما نمیتوان این آمار را به کارکرد سینما و سینماگران ربط داد بخشی از آن به سیاستگذاری و حتی شرایط جامعه و رویکرد مردم هم بازمیگردد. هر چه از سال ۱۳۶۹ به جلو حرکت میکردیم سیاستگذاریها و سختگیریها کمرنگ میشود. به طوری که در اواخر دهه ۶۰ تعداد فیلمهایی که وجه داستانگویی و قهرمانپردازیشان پُررنگتر بود، فروش بیشتری هم داشتند.
این مدیر سینمایی سابق در ادامه عنوان کرد: سال ۱۳۷۲ سال تعیین کنندهای برای سینمای ایران است چرا که تمام فشارهای درست و غلطی که برای حذف جریان سیاستگذاریهای دهه ۶۰ وجود داشت، به نتیجه میرسد. آقایان انوار و بهشتی مجبور میشوند از سینما بروند. در این مرحله شخصی مانند آقای لاریجانی از سینما به تلویزیون میرود و مدیران سینمایی را که از دید خودش دیدگاههای قابل دفاعی داشتند، به آنجا برد. بعد از آن هم آقای بهشتی به میراث رفت و اما آقای انوار هم دیگر هیچ مسئولیتی را نپذیرفت.
وی افزود: پس از آن، آقای ضرغامی و دوستانش روی کار آمدند و آقای میرسلیم هم وزیر شد. در سال ۱۳۷۲ ابتدا شرایط نامتعادل شد و سینماگران نگران شدند که چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد تا به سال ۱۳۷۶ رسیدیم. در این میان آلترناتیو وزارت ارشاد و معاونت سینمایی در حد فاصل سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۲ حوزه هنری بود. حوزه هنری در آن زمان با معاونت سینمایی تعارض و اختلاف داشت. معاونت سینمایی معتقد بود که حوزه هنری هم باید مانند بقیه باید مقررات را رعایت کند. ضمن اینکه حوزه هنری همه سینماها را تا قبل سال ۱۳۷۰ در اختیار گرفته بود. در پایان سال 72 ناخودآگاه حوزه هنری به معاونت سینمایی نزدیک شد و اختلاف دیدگاهها به نسبت قبل بسیار کمرنگ شده بود.
اربابی ادامه داد: در سال ۱۳۷۲ مدرسه کارگاهی فیلمنامهنویسی حوزه هنری راه افتاد. در نگاه این مدرسه فیلمنامه مهم بود و باید برایش سرمایهگذاری میکرد. فیلمسازان اگر با هم کار کنند، در سرنوشت فیلمنامه موثر است و در نهایت سینما با مردم معنا پیدا میکند. در این مدرسه نزدیک به ۷۰ نفر از فیلمسازان، نویسندگان و کسانی که در سینما بودند، در این مدرسه حضور پیدا کردند از جمله مرتضی پورصمدی، فریدون جیرانی و… . شاید تنها فیلمسازان برجستهای که در مدرسه حضور نداشتند، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و رخشان بنیاعتماد بودند. در آن فضا ضمن صحبت کردن درباره فیلمنامه، خود جمع حاضر محصول فضای اجتماعی پیرامون بودند که نگرانیشان کار نکردن فیلمسازان بود.
زمانی در سینما دچار مشکل شدیم که فتوای امام را کنار گذاشتیم
وی تأکید کرد: بعد از رسیدن به سال ۱۳۷۶ و زمانی که تنور انتخابات داغ بود افراد جمع مدرسه فیلمنامهنویسی تصمیم گرفتند در اتفاقاتی که قرار بود رخ دهد، سهیم شوند تا بتوانند وضعیت موجود را تغییر دهند. بر خلاف نظر آقای داوودی من معتقدم بخش زیادی از فیلمسازان ما نگاه سیاسی داشتند. این شرایط باعث شد بیانیه معروف فیلمسازان بیرون بیاید. بله دو دسته وجود داشت اما نسبت این دو دسته با کل سینما 50-50 نبود بلکه 10 به 90 بود. در اینجا شکل به سیاست آمدن فیلمسازان، معنا پیدا میکند.
در ادامه اکبر حر به عنوان یکی از سینماگران پیشکسوت که در جمع مخاطبان نشست حضور داشت عنوان کرد: ما سینمای بعد از انقلاب را فقط مدیون شخص امام خمینی (ره) هستیم و جمله معروفشان هستیم که فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم.» در روند انقلاب دو نماد فرهنگی و اقتصادی یعنی بانکها و سینماها مورد آتشسوزی قرار گرفت. ما زمانی در سینما دچار مشکل شدیم که فتوای امام را کنار گذاشتیم و به سراغ فیلمهایی رفتیم که مصداق تهاجم فرهنگی بودند.
داوودی در این میان گفت: در صحبتی که من کردم دو جریان فکری ابتدای انقلاب بود؛ یکی به دنبال حذف کلی سینما بود و دیگری قصد نگه داشتن سینما را داشت. صحبتی که امام (ره) در بهشت زهرا انجام داد، کدی شد که بتوانند با آن سینما را نگه دارند اما سینما را افراد نگه داشتند و فقط یک حرف آن را سرپا نگه نداشت. سینما با آقای بهشتی به ویژه چراکه آقای انوار موقعیت اجرایی داشت نه تالیفی و فکری، یک دوران کودکستان، دبستان، دبیرستان و ورود به دانشگاه را طی کرد.
وی افزود: عملا شرایط سینما در آن سالها مانند کسی بود که وارد کودکستان میشود. اما پس از گذشت سالها که عنصر سینما رشد کرد و به تعبیری چموش شد، مساله جدی برای خود سینماگران و کسانی که میخواستند آن را تحت سیطره خود دربیاورند، ایجاد کرد. جریان فکری آن دوره، سینما را به صورت انحصاری در خدمت ایدئولوژی میخواست. تفکرات سینمای دهه ۶۰ دو وجهی بود در کنار دیکتاتوری موجود در برخی مدیران، تفکر سازندهای هم وجود داشت که سینمای ایران، وجودش را به آن مرهون است.
فریدون جیرانی با اشاره به اینکه اکبر حر به جریان معتقد به سینمای اسلامی تعلق دارد، عنوان کرد: تا قبل از صحبت امام خمینی(ره) در بهشت زهرا در محافل مذهبی رادیو، سینما و تلویزیون حرام بود. یعنی به سینما نمیرفتند در رادیو فقط اخبار گوش میدادند و تلویزیون زمان شاه را هم تماشا نمیکردند. واژه سینمای اسلامی از ابتدای انقلاب به وجود آمد اما شناختی نسبت به آن وجود نداشت و عدهای که مخالف بودند نمیدانستند با آن چه کنند. بخشی که مخالف سینما بود تا قبل از انقلاب و در محافل مذهبی سینما را میزد. در میان گروههای مذهبی هم غیر از فدائیان اسلام که درباره سینمای مستند نظر داده بودند، هیچ گروه مذهبی درباره سینما نظر نداده بودند. به همین دلیل پس از صحبت امام (ره) بود که محافل مذهبی وارد سینما شدند.
اکبر حر در پاسخ به این پرسش که جریان او و افرادی مانند جواد شمقدری از چه سالی وارد میدان سینما شدند، عنوان کرد: از سال 59 که جزو انجمن اسلامی دانشگاه بودیم وارد سینما شدیم.
زمانی که مخاطب مهم نبود!
ابوالحسن داوودی با پیگیری ادامه مباحث خود، ضمن اشاره به اینکه یکسری فیلمها در دوران کودکستانی سینمای ایران ساخته شده است، تاکید کرد: در آن مقطع خود فارابی همه امکانات را میداد و بخش سرمایهگذاری خصوصی و مخاطب اصلا مطرح نبود؛ یعنی سینما در یک شکل و تصویر دیگری زاده شد. در این دوره و بهدلیل شکل تفکر حاکم بر سینما، سینمای ایران نتوانست با تمام حمایتها به جز فیلمهای معدودی مانند «بازمانده» که ویژگیهای خود را داشتند، با مخاطب ارتباط بگیرد.
داوودی در پاسخ به این پرسش قادری که آیا فکر نمیکنید که مشکل مدیریت دهه 60 همین ایراد را داشت و آن زمان هم آقایان بهشتی و انوار به دنبال حذف برخی جریانها بودند، گفت: در همه دورانها عدهای حذف شدند در دوره اصطلاحات هم همینطور. امروز اما میزان حذفشدگان سینما از همه دورهها بیشتر است. شرایطی که در مدیریت الان وجود دارد، میزان حذفشدگی را از همه دورههای بعد انقلاب بیشتر و وحشتناکتر کرده است.
اختلافات گذشته سینما واقعی نبود/ اختلاف امروز حقیقی است!
شفق در ادامه با اشاره به اینکه اختلافاتی که در حال حاضر در سینما به وجود میآید، جدی جدی اختلاف است، بیان کرد: آن زمان حتی در سال 76 اختلاف به معنای واقعی نبود. چراکه همه میخواستند کمک کنند سینما پا بگیرد نه اینکه پای آن را بکشند. من زمانی انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس را تشکیل دادم که احساس کردم سینمای دفاع مقدس متولی ندارد. البته خیلیها دوست داشتند کمک کنند. ما در آغاز فعالیت سالی 2 تا 3 فیلم ساختیم و بعد در یک سال هم تجربه 22 فیلم را داشتیم. به طور متوسط 30 درصد فیلمها در سال برای دفاع مقدس و از حمایتهای دولت برخوردار بود. ناگفته نماند که ما کلی امکانات رایگان در اختیار سینماگران قرار میدادیم. جلسهای را با آقای لاریجانی داشتیم که پیشنهاد کردم حق رایت فیلمهای دفاع مقدس را خریداری کنند. مثلا به دنبال آن بودیم که فیلم بوی «پیراهن یوسف» با پیشخرید تلویزیون شکل بگیرد چون اثر خوبی بود.
وی یادآور شد: در این دوره 82 فیلم ساخته شد و بیشتر آثار خوب دفاع مقدس از سال 69 تا 75 ساخته شد. من سینما را به صورت آکادمیک دنبال و احساس میکردم وضعیت سینما فاجعه است. در دهه 60 دولت به سینما سوبسید میداد اما از 74 یا 75 بحث کمبود بودجه مطرح شد و اینکه بخش خصوصی باید شکل بگیرد. ما هم دوست داشتیم سینما خصوصی باشد.
از ۴۸۰ سالن سینما به ۱۸۰ سالن رسیدیم!
شفق افزود: آن زمان که آقای حیدریان مدیرکل نظارت بود، میگفت شما یک بار شرکت را تایید میکنید پس لزومی ندارد شرکت برای پروانه فیلمسازیاش اقدام کند و این مسئولیت برعهده تهیهکننده است. اتفاق ناگواری که در سینمای ایران رخ داد مصادره سینماها بود. طی این اتفاق بخشی از سینماها به داروخانه، انباری، دفتر فلانآقا و… تبدیل شدند و یکباره برای جمعیت ۳۶ میلیونی از تعداد ۴۸۰ سالن سینما به ۱۸۰ سالن رسیدیم! بعد از این اتفاق من سال ۷۷ من دیگر نمیتوانستم در انجمن بمانم چراکه مشکل اصلی، دیگر تولید نبود. ما نزدیک به پانصد نفر فیلمساز داشتیم که توانایی کار داشتند اما ۱۰ تا ۱۵ سالن بیشتر موجود نبود و مابقی آثار میسوختند. در حقیقت آن زمان ۳ تا ۴ فیلم پرفروش داشتیم و بقیه آثار در اکران ورشکست میشدند.
شفق با اشاره به اینکه بعد از این اتفاق فیلمها شروع به قشریگری و حرکت بر اساس سلیقه عام کردند، تصریح کرد: البته من مخالف این اتفاق نبودم و در دوره اصطلاحات طرح پردیسهای سینمایی را دادیم. آن زمان با آقای داوودی و مرحوم داد مباحث مختلفی را مطرح کردیم و جلسات متعددی گذاشتیم. حتی به مرحوم داد پیشنهاد دادیم که عضو هیات مدیره انجمن شود و ما هم با خانه سینما تعامل کنیم. در این میان چه کسانی مخالفت کردند؟ خانه سینما، حوزه هنری، اتحادیه تهیهکنندگان و… . دلیلشان هم این بود که قدرت ما افزایش پیدا میکند. درحالی که من در طرح پیشنهادی گفته بودم که یک سالن برای من نباشد. در این میان شاید بتوان گفت از کارگردان و فیلمبردار تا تدوینگر، موسیقیدان و نویسندهای که کار بزرگ کرده است، با ما مشکل داشتند.
وی ادامه داد: در این مسیر وزیر ارشاد، وزیر مسکن و آقای حیدریان همراه بودند. یکبار هم از غلامرضا موسوی پرسیدم که چرا با ساخت سالن سینما مخالفت کرد، گفت ما مخالفت نداشتیم اما انگار چون شخص من دنبال این قضیه بودم، مخالفت کردند. من اعتقاد دارم که سینماگران و فرهنگیان از سیاستمداران محترمتر و قویتر هستند. یک سینماگر باید به سیاستمدار بگوید که پایش را کجا بگذارد و فرهنگ فراتر از سیاست است. باید به این مساله توجه کنیم هنرمند، هنرمند است و کسی حق ندارد بالاسر باشد و بگوید این کار را بکند یا نه.
شفق در پاسخ به این پرسش قادری که آیا برای قدرتمند شدن سینماگران پیشنهاد ساخت سالن سینما داده است، تصریح کرد: بله. ما به تلویزیون هم پیشنهاد دادیم که برای سینما و ورزش برنامه زنده پخش کند و برنامه «سینما دو هزار» در شبکه پنج و بعد برنامه «نود» در شبکه سه بر این اساس شکل گرفت. بعد هم که برنامه «هفت» ساخته شد که علاقه مند بودیم به صورت زنده پخش شود چراکه سینما زنده باشد، جامعه زنده است.
خانه سینما از ابتدا بهصورت معکوس بنا شد!
وی ادامه داد: ما در همان دورهای که در خانه سینما بودیم برای ایجاد تفکر سینمای صنعتی و سینمایی که به جای متکی به تک محصولی، کمپانی شکل بدهد، گروهی را جمع کردیم و سینماگستر را به تعبیر کمپانی شکل دادیم تا در عرصه سینماداری، تولید، آموزش و به روز کردن سینما کمک کند اما مقاومتهایی از همه جانب بود. اولین جریانی که مخالفت کرد جریان محافظهکاری سرمایهدار سینما بود؛ کسانی که از قبل از انقلاب تک به تک پول میگذاشتند و فیلم فارسی را تقلید میکردند. مشکلشان این بود که این جریان میتواند عرصه آنها را تنگ کند چون به مخاطب توجه دارد. بلافاصله جریان دولتی هم احساس کرد عوامل کنترلکننده از دست آنها خارج میشود؛ منظور عوامل نظارت و هدایتیست که برای خود تعریف کرده بودند. بنابراین جریان دولتی هم به صف مخالفان جدی درآمد و یکسال بعد سینماگستر منحل شد. من از خانه سینما دفاع نمیکنم چراکه از ابتدا به صورت معکوس بناگذاری شده و سیستم صنفی معیوب و هرمی بود. این اشکال هنوز وجود دارد و باعث میشود هر نوع تنوع و استقلال در خانه سینما با مشکل مواجه کند.
قادری ادامه داد: به نظر میرسد در این دوران بیشتر از اینکه سینما برای مخاطبش بجنگد چه از طریق ایجاد کمپانی و یا تولید محصولات مشخص، مدام گروههای مختلف در سینما بر سر منافع خود دعوا میکردند.
جیرانی در ادامه نشست درباره توجه به مخاطب در دهه 60 عنوان کرد: فیلمهای «سناتور» در سال 63، «گلهای داوودی» در سال 64، «گمشده» در سال 65، «دبیرستان» در سال 66، «زیر بامهای شهر» در سال 67 و «در آرزوی ازدواج» در سال 69 که سناریست آنها من بودم همگی جزو فیلمهای پرفروش دهه 60 بودند. پس تماشاگر و فروش در دهه 60 بوده است. آن چیزی که انوار و بهشتی مخالفت میکردند بازگشت به جریان قبل از انقلاب بود. این دو نفر با همه مخالف نبودند بلکه مخالف نسل میانه بودند. حذف در اینجا صورت میگیرد. بازیگران حذف شدند برای اینکه فضای جامعه 57 ایدئولوژیک بود. همه دانشجویان دانشکده و آدمهایی که در نهادهای حکومتی بودند مخالف محمدعلی فردین و بهروز وثوقی بودند.
حضور فردین در انجمن سینمای انقلاب
شفق درباره این موضوع گفت: محمدعلی فردین زمانی که ما انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس را داشتیم، به انجمن آمد. آن زمان سینمای جمهوری را با علی حاتمی داشت. ما فردین را با کشتی و قهرمان جهان بودنش میشناختیم. چهرهها را دوست داشتیم منتهی دوران فطرتی به وجود آمده بود. آقایان جیرانی جزو روشنفکران سینما و آن را بلد است اما بعد از جنگ برخیها میخواستند به سینما وصل شوند یعنی یک فیلم تولید و بعد به سینما راه پیدا کنند.
در ادامه نشست جیرانی در پاسخ به پرسش قادری مبنی بر اینکه چرا افرادی همچون رسول صدرعاملی بعد از دهه 60 و تا مدتی حذف شدند و یا فیلم ضعیف ساختند، گفت: رسول صدرعاملی بعد از «گلهای داوودی»، «پاییزان» را ساخت. فیلمسازانی که مدنظر دارید، فیلم ضعیف نساختند. صباغ زاده خواست فیلم بهتری بسازد اما «خانه خلوت» را ساخت چراکه درجه بندی آمده بود و میخواست خود را با آن تطبیق دهد و درجه الف هم گرفت. ایشان سازنده «سناتور» و «گمشده» اما میگوید اینها فیلمهای بد من و بقیه آثارم خوب هستند.
وی ادامه داد: فیلمسازان تغییر مسیر دادند برای اینکه از سال 66 به بعد کیفیت در مقابل کمیت قرار گرفت. درجهبندی کیفیت را بالا برد و کمیت را پایین آورد. وقتی کیفیت بالا رفت، بسیاری از فیلمسازانی که قبلا سینمای عامهپسند و جریان اصلی کار میکردند، سعی کردند کار متفاوت بسازند حتی از طریق وزارت ارشاد به آقای خاچیکیان هم متاسفانه پیشنهاد دادند «چاوش» را بسازد که اشتباه بزرگی بود. دوستان میخواستند فضای سینما عوض شود و اگر قرار است اثر اکشن و مطلوب ساخته شود، مثل «کانیمانگا» باشد. به اعتقاد من این اثر از «عقابها» به لحاظ ساختار، کارگردانی و قصه پردازی بهتر است. با اکشن مخالف نبودند. همان زمان «دبیرستان» هم اکشن داشت و درجه ب گرفت و مورد تایید واقع شد.