یکی از کارکردهای مهم خانواده که از سوی بسیاری از جامعه شناسان و روان شناسان مورد تأکید قرار گرفته، کارکرد تنظیم رفتار جنسی است اما درحال حاضر غرب به دلیل از بین بردن خانواده به بحران بزرگی گرفتار شده است
یکی از مهمترین محورهایی که می توان بر اساس آن به نقد رویکرد فمینیسم درمورد خانواده و ازدواج پرداخت، اشاره به پیامدها و آثار مخرب زوال خانواده در غرب است که بحران هویت و معنا، وضعیت نابهنجار کودکان و فرزندان طلاق، افزایش بی بندوباری و فحشای بی رویه افزایش جرم و جنایت و خودکشی از این قبیل هستند.
بحران هویت و خودکشی
هربرت هندین روانکاو آمریکائی، نرخ بالای خودکشی در سوئد را با بی تفاوتی مادران سوئدی در قبال فرزندان شان مرتبط می دانند. مادران سوئدی دوست دارند به جای مراقبت از فرزندانشان به سرکارشان برگردند. آن ها در ابراز عاطفه به کودکانشان کوتاهی می کنند. انتظاراتشان از فرزندانشان بسیار بالاست، لذا آن ها را به استقلال زودرس سوق می دهند. کودکان سوئدی باید خیلی زود از مادرانشان جدا شده و روی پای خود بایستند و این امر به نوبه خود به تضادهای روانی و در نهایت به خودکشی ختم می شود. (Popenoe, ۱۹۹۶).
در اوایل دهه ۱۹۷۰ در گزارشی ذکر شده است که ۲۵ درصد از جمعیت سوئد نیاز به معالجه روانپزشکی دارند. این گزارش را روانپزشکان نیز تایید کردند. در سال ۱۹۷۵ از کودکان ۱۱ ساله پرسیده شد «فکر می کنید کسی هست که شما را دوست داشته باشد؟» ۱۱ درصد در پاسخ گفته بودند «هرگز»؛ پاسخی که در هیچ یک از کشورهای بررسی شده، دریافت نشده بود. این پاسخ ها عمدتاً از سوی کودکان خانواده های کوچک بود. بسیاری از کودکان سوئدی خود را نه متعلق به خانواده، بلکه متعلق به همسالان می دانستند. (Dizard & Gadlin, ۱۹۹۶,۴۶).
همچنین بر اساس مطالعاتی که در غرب صورت گرفته است، کودکان از طلاق والدین، آسیب های روحی جدی و شدیدی می بینند که تا سالیان درازی در خاطرشان باقی مانده و تاثیر آن در زندگی آن ها مشهود است و این مساله برای پژوهشگران غیرقابل پیش بینی بود (Wallerstein & Blakeslee, ۱۹۸۹-۱۹۹۶). یک روانپزشک غربی نیز معتقد است: تعداد کسانی که به درمان حرفه ای مشکلات عاطفی و رفتاری خود نیاز دارند، در میان کودکانی که با پدر و مادر مطلقه خویش زندگی می کنند ۳۵% بیشتر از کودکانی است که با والدین خود زندگی می کنند (رین،۶۳:۱۳۸۳).
گسترش جرم و جنایت
با نگاهی به آمار جرایم ناشی از بحران هویت در میان افراد جوامع غربی، این ادعا بیشتر بروز پیدا می کند. مطالعه ای که در آمریکا انجام شد، حاکی از هم بستگی قوی میان افزایش مشکلات جوانان و تغییرات خانواده به ویژه اکولوژی تربیت کودکان است. در سوئد نرخ خودکشی بین سال های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ برای مردان ۱۵ تا ۲۴ ساله دو برابر شده است(یوسف زاده،۱۰۱:۱۳۸۵). نویسنده کتاب «جنایت در آمریکا» نیز در این زمینه می نویسد در مراکز اصلاح و تربیت جوانان پلیس فدرال، تقریبا تمامی زندانیان به جرم هایی که پیش از ترک تحصیل از دبیرستان مرتکب شده بودند، اعتراف کردند. سه چهارم آن ها از خانواده های فروپاشیده بودند (Clark, ۱۹۷۰:۳۹). صاحب نظر دیگری در زمینه تاثیر فروپاشی خانواده بر بزهکاری فرزندان می گوید خانواده های فرو پاشیده رابطه تنگاتنگی با پراکندگی بزهکاری دارند (Monachesi, ۱۹۶۳:۷۸).
افزایش فساد و فحشا
یکی از کارکردهای مهم خانواده که از سوی بسیاری از جامعه شناسان و روان شناسان مورد تأکید قرار گرفته، کارکرد «تنظیم رفتار جنسی» است اما در حال حاضر غرب به دلیل از بین بردن خانواده به بحران عظیمی گرفتار شده است که از جمله این بحران ها فساد و انحطاط اخلاقی است و این مساله به دلیل ارضا نشدن نیازهای عاطفی و احساسی افراد است که در بیرون از محیط خانواده و به دور از روابط گرم و محبت آمیز رشد کرده اند. افرادی که در بیرون از خانواده جامعه پذیر شده اند ارزش های اخلاقی در آن ها به طور کامل درونی نشده و لذا به انحطاط کشیده می شوند. از بین رفتن حیا و عفاف در میان دختران و زنان در کشورهای غربی باعث گسترش فساد و بی بند و باری در این کشورها شده است.
با مروری بر آمار وضعیت فساد در کشورهای غربی می توان به عمق فاجعه و بحرانی که جنبش فمینیسم به دنبال آن بود، پی برد. بین سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۸ تعداد زوج های همزیست بدون ازدواج در آمریکا ۱۰ برابر شده است. بیش از یک سوم این خانوارها دارای فرزند هستند. به عبارتی امروزه یک سوم کودکان در آمریکا از زنان مجرد متولد می شوند و درصد چنین تولدهایی در دهه نود در جای جای آمریکا افزایش یافته است. (Hymowitz, ۲۰۰۱).
جدیدترین آمار نشان می دهد که ۵۰ هزار نفر دختر ۱۵ ساله و ۳۱ هزار نفر از دختران ۱۳ و ۱۴ ساله بریتانیایی در سال ۲۰۰۷ برای درمان های ضدبارداری به کلینیک های پزشکی مراجعه کرده اند. تعداد دخترانی که در دهه گذشته به دنبال چنین مسائلی بوده اند، افزایش یافته است در حالی که در سال ۱۹۹۶ فقط ۶ درصد از دختران این رده سنی به چنین کلینیک هایی مراجعه کرده اند. این آمار در سال ۲۰۰۷ به ۵/۸ درصد رسیده است[۱].
مردم آمریکا در سال ۲۰۰۷ شاهد تولد یک میلیون و ۷۱۴ هزار کودک نامشروع بودند. سال ۲۰۰۷ از هر ۱۰ کودک متولد شده چهار کودک نامشروع یا بدون پدر بودند و این مقدار ۲۶% بیشتر از سال ۲۰۰۲ بود. در آمریکا ۸۶% از بارداری های دختران نوجوان۶۰%، از بارداریهای دختران جوان و ۳۳% از زنان، بدون ازدواج رخ میدهد. از هر پنج دختر مجرد ۱۵ تا ۴۴ ساله آمریکایی فقط یک نفر باکره است. در آمریکا از سال ۱۹۴۰ تا سال ۱۹۹۴ میزان بچههای متولد شده در دوران تجرد نسبت به کل نوزادان از ۱۱% به ۳۰% رسیده است. از میان هر سه زایمان زن آمریکایی ۲۰ تا ۳۰ سال یک نوزاد نامشروع متولد میشود. در سال ۱۹۹۵ از میان زنان کمتر از ۳۰ سال آمریکایی که ازدواج نکرده بودند ۴۰% حداقل یک بارداری نامشروع داشت.[۲]
مایک جاج سخنگوی «انستیتوی مسیحیت» در این خصوص می گوید: من از شنیدن این آمارها شوکه نمی شوم. ما خودمان نباید به کودکانمان اجازه دهیم تا به این زودی به این روابط روی آورند. ما باید آن ها را از نظر اخلاقی حمایت کرده و راهنمایی کنیم. بسیاری از زنانی که هم اکنون به گذشته نگاه می کنند از اینکه روابط جنسی خود را در سنین پایین شروع کردند، پشیمانند. آنچه مسلم است اینکه غول فساد در مدارس و دیگر کانون های حضور نوجوانان غربی به تنفس شوم خود ادامه می دهد. در این میان سیاستهای مقامات کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان و فعالیت کمپانی های فیلمسازی نیز این روند را تشدید می کند (ثمری،۱۳۸۶).
[۱] گزارش سازمان ملل در نوامبر ۲۰۱۱ به شماره DPI/۲۵۴۶A
[۲] http://unstats.un.org/unsd/databases.htm