– «صبحانه با زرافهها» اگرچه در امتداد نگاه ساختارگرایانه سروش صحت بر نقد جهان پستمدرن سوار است اما شیوه انتقال این مفهوم در شرایطی که اثر، چندان از سمبلیسم بهره نگرفته، با آن هوشمندی که از کارگردان و نویسندگان آن سراغ داشتیم، سازگار نیست.
جدیدترین ساخته سروش صحت، بهنوعی در امتداد همان نگاه ساختاری وی تعریف میشود. نقد جهان پستمدرن با تکیه بر نگاهی انتزاعی. فیلم با این محوریت، مفهوم خود را به خوبی به مخاطب منتقل میکند اما اشکالی که در این فیلم احساس میشود، عدمتبیین سادهتر وقایع در ریتمی تندتر است.
در جهان با من برقص، اگرچه همین نگاه چیستیانگارانه بر کلیت فیلم مستولی است اما کارگردان موفق میشود تا با داستانی چابک، نقضغرض خود را با ابزار سرگرمی به مخاطب منتقل کند. در صبحانه با زرافه، این روند، لکنت روایی دارد. فیلم در چند مرتبه دچار سکته روایی میشود و ریتم را میخواباند. به همین جهت، سکانسهای مردهای در فیلم پدیدار است که نه جلوبرنده است و نه مطابق با جهان فانتزی فیلم قدم برمیدارد. سکانسهایی که اگر حذف شوند نیز هیچ خللی در مسیر پیشبرد داستان رقم نمیزند.
آنچه اما نگرانکنندهتر مینماید استمداد نویسندگان از روشهایی است که تاکنون در جهان سینمایی آنها سابقه نداشته و منافاتی عجیب با جریان نقد و نگاه انتزاعی اثر دارد. اینکه فیلم بخواهد طی بیست دقیقه پایانی، ۲ کاراکتر اصلی خود را با مرگ حذف کند، چندان با روح نقد جهان پستمدرن، نگاه انتزاعی اثر و حتی جنس کمیک آن سازگاری ندارد. گویی سازندگان، این شیوه را برای تکراری نشدن آثارشان با یکدیگر اتخاذ کرده بودند وگرنه این حربه، هیچ کمکی به ستونهای محتوایی فیلم نکرده و بهنوعی مخاطبش را در شرایطی که هیچ الزام درامکاتیکی نیز پشت این قضییه احساس نمیشد، شوکه میکند.
صبحانه برای زرافهها، اثر پیشرویی برای کارگردان جهان با من برقص به حساب نمیآید. شیوه انتقال پیام بهمانند سبک ساختاری صحت، مبتنی برای دادههای کلامی به سادهترین روش ممکن است و اکت خاصی صورت نمیگیرد اما این انتظار وجود داشت که تجارب ارزنده جهان با من برقص و مگه تموم عمر چند تا بهاره بهعنوان دو کار ترقیخواهانه کارنامه صحت که چندگام جلوتر از دیگر آثار وی محسوب میشود، اینجا به کمک فیلم جدید وی بیاید نهاینکه این بیان انتزاعی با کاری چون خماری مقایسه شود.
سروش صحت به درک درستی از بیان مفهومی جهان انتزاعی خود رسیده است. برداشتهای اخلاقی، چندان برای این فیلم محوریت ندارد بلکه این تمامیتخواهی انسان در دوران مدرنیته است که مدنظر کارگردان است که توانسته بهخوبی از پس آن بربیاد. مشکل اما از جایی آغاز میشود که داستان به جاده خاکی میزند و طی چند بازه در فیلم، مسیر روایت را تغییر میدهد که مشهودترین آن، فصل فینال کار و اصرار عامدانه بر تلخ تمام کردن نقد جهان پستمدرن است. یک تلخی درست که کاش به شیوه دیگری جز مرگ ۲ کاراکتر رقم میخورد تا تناقضی عمیق میان فحوای فیلم و شیوه بیان آن پیش نمیآمد