استفاده از ظرفیت سینما برای «دیپلماسی فرهنگی» از ضرورتهای امروز ماست
سینما و کتاب
اخلاق و فلسفه در بستر «هنر» میتوانند پیوند بخورند چنانکه ما ثمره آن را به صورت عینی در زندگی روزمره خود لمس کنیم. حال از میان همه هنرها، این «هنر سینما» است که این ظرفیت را دارد با تجمیع دیگر هنرها، مخاطب را تمام و کمال درگیر خود کند و اثرگذار بر ذهن و زندگی او ظاهر شود. به این اعتبار، میتوان مدعی شد که امروزه جهانبینیها از دریچه دوربین ساخته و عرضه میشوند؛ فیلم با کشف جهان، آن را همچون لقمه آمادهای پیش روی ما میگذارد. از همین رو است که در بسیاری از عرصههای فکری و فرهنگی، «فیلم» جای «کتاب» را گرفته است؛ چه بسا با دیدن یک فیلم، فرد دینش را تغییر دهد و این نشان میدهد که سینما تا این حد به ذهن و زندگی ما نفوذ کرده است. از همین رو، بر این باورم در روزگاری بسر میبریم که «سینما به رسالت رسیده است»؛ سینما رسانهای است که فراتر از یک صنعت رفته و جهان را تفسیر و برای ما مقصد و مقصود را تعیین میکند.
بنابراین در شرایطی که سینما چنین پهنه گستردهای پیدا کرده، ما نباید صرفاً مصرفکننده این هنر باشیم و تنها از قرائتهای دیگران بهره ببریم. تولید هنر سینمایی با جهانبینی خودمان و ارائه قرائت و روایت خودمان از پدیدهها، امری ضروری در دنیای امروز است. بنابراین «تبادل فرهنگی» باید اتفاق بیفتد تا دچار استحاله فرهنگی نشویم و این خطری جدی در روزگار ماست.
سینما و سیاست
استوارت هال، از نظریهپردازان برجسته حوزه فرهنگ و رسانه، از مفهوم «بازنمایی» در به تصویر کشیدن رخدادها در رسانه استفاده میکند. به زعم او، اشکال رسانهای واقعیت، شکلی خاص از بازنمایی جهان هستند که از منطق زبانی تبعیت میکنند. آنها همچون سمبلها و نشانههایی هستند که ایدههای ما را نمایندگی میکنند؛ به گونهای که دیگران بتوانند آنها را بفهمند و رمزگشایی کنند و واکنشهای خود را در برابر آن، سامان دهند. سینما با توسل به «بازنمایی» قادر میشود «راهبردهای کلان فرهنگی» را در ذهن مخاطب نهادینه کند؛ تا آنجا که اسلاوی ژیژک و ژان بودریار «بازنمایی» در هنر سینما را زمینهساز اقناع و پذیرش سلطه معرفی میکنند که میتواند «سیاست خارجی» را از طریق «دیپلماسی عمومی» بسترسازی و اعمال کند.
سینما و فلسفه
روایتی در سینما پذیرش بیشتری پیدا میکند که مبتنی بر مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی درستی باشد. به همین دلیل، در دنیای کنونی سینما عمیقتر شده و رنگ و بوی فلسفه به خود گرفته است. فیلمسازان هم سراغ مضامینی میروند که ارزش دیدن و دانستن داشته باشد و «انسان» را درگیر روایتشان کند. از این رو، «فطرت انسانی» موضوع و درونمایه اغلب فیلمهای موفق جهانی است؛ چرا که «ضمیر پاک انسانی» یک زبان جهانی است که جغرافیا ندارد اما طرفداران جهانی دارد. به همین دلیل، از هنر سینما برای پیشبرد اهداف «دیپلماسی فرهنگی» استفاده میشود.
سینما و فرهنگ
در عصر حاضر «دیپلماسی فرهنگی» اعتبار ویژهای نزد سیاستگذاران فرهنگی پیدا کرده است؛ چنانکه از سفیران آن، حمایت مادی و معنوی بسیاری انجام میگیرد؛ سفیران سینمایی به دور دنیا سفر میکنند تا پیامهای فرهنگی کشور خود را به جهان مخابره کنند. البته باید این اصل را مدنظر داشته باشیم که «دیپلماسی فرهنگی» وجهه مردمی و خودجوش و غیردولتی دارد اما بیشک نیازمند حمایت همهجانبه مسئولان و سیاستگذاران است. ما در کشورمان نیاز داریم که در این زمینه گامهای بلندتری برداریم تا از مزایای آن بیشتر بهرهمند شویم. استفاده از ظرفیت سینما برای دیپلماسی فرهنگی، از ضرورتهای جامعه امروز ماست.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر داوری است که در نشست علمی «سینما و دیپلماسی عمومی» در محل خانه اندیشورزان ارائه شده است.