هیچ یک ،اغلب به من میگویند که چقدر خوششانسم که میتوانم درسهای مهمی از کارآفرینانی یاد بگیرم که با آنها برای آکادمی تخصصیمان مصاحبه میکنیم. من خود بهعنوان یک کارآفرین سریالی عاشق برقراری ارتباط با این افراد فوقالعادهام. چیزی که مصاحبههای ما را جذاب، قوی و هیجانانگیز میکند این است که من هم بسیاری از چالشها و موفقیتها آنها را تجربه کردهام درنتیجه میتوانیم با یکدیگر با بررسی دقیق آنها فرآيندهای دستیابی به موفقیت را کشف کنیم.در این مدت با جنبههای مختلف کارآفرینی و تجارت که تابهحال ندیده بودم آشنا شدم و چیزهای زیادی یاد گرفتم.اینها پنج درس مهمی هستند که از کارآفرینان موفق یاد گرفتم:
۱- ایده مهمتر از دیدگاه است.
در بسیاری موارد مردم از این گلایه میکنند که دیدگاه لازم برای دیدن مسیر خود را ندارند اما بيشتر کارآفرینان موفق امروز نیز بدون هیچ تصوری کار خود را شروع کردند. آنها با ایدهاي خاص درباره یک محصول، خدمت یا معاملهی پرخطر کار خود را شروع کردند که در نهایت به بصیرتی در راستای تلاشهای اولیه آنها تبدیل شد.دیدگاه در نتیجه توانایی دیدن آینده به دست میآید. این بدین معنی است که دیدگاه شما نسبت به زندگی دارای نقش مهمی است. طرز نگاهتان چیزی است که تجارتی را شروع میکند اما تصور و بصیرت شما در طولانیمدت باعث موفقیت و بقای آن در برابر ناهمواریها خواهد بود. از هر 10 نفری که با آنها مصاحبه کردم 9 نفرشان در ابتدا از موفقیتی که به دست میآوردند، باخبر نبودند. فقط میدانستند که مسیر درستی را طی میکنند، در نتیجه اقدام کردند. از دیدگاه خودشان آنها موقعیتی را شناسایی کرده بودند.
۲- بهصورت همزمان در افقهای متفاوت حرکت کنید نه کسبوکارهای متفاوت.
مردم اغلب از من میپرسند که باید چندین کار مختلف داشته باشند یا تنها بر یکی تمرکز کنند. من بر این باورم که باید تا زمانی که کسبوکار رونق بگیرد به آن متعهد بود و دیگر کارآفرینان موفق نیز تايید میکنند که موفقیت بیشتر از آن کسی است كه به جای تنوع کاری از همان ابتدا، به تنوع مسیرهای درآمدی در همان یک شغل بپردازد.آنها تمرکز خود را بر رشد یک کسبوکار گذاشتند اما دریافتند که آن كسبوكار برای بقا تنها به یک مسیر درآمدی واحد وابسته نیست. استفاده از چندین مسیر درآمدی، حتی باوجود رفتارهای متغیر مصرفکننده، نیاز بازار و تغییرات اقتصادی، به کسبوکار اجازه رشد میدهد. مکدونالد نمونهی خوبی از این موضوع است: هرچند ممکن است به نظر تنها مجموعه رستورانهایی زنجیرهای با هزاران شعبه و قیمت پایین به نظر برسد اما درواقع بازیگر باهوشی در معاملات ملکی است. مکدونالد یکی از بزرگترین مالکان خردهفروشی در ایالاتمتحده است. هدف شغلی رستوران پردرآمدبودن است اما درآمد آنها با یک استراتژی ملکی حمایت میشود که میتواند بهصورت مستقل حتی در زمان فروش نامناسب هم دوام بیاورد.
۳- نمیتوانید بر ترسهایتان غلبه کنید، آنها دگرگون ميشوند و شکل جدیدی میگیرند.
همگی ما ترسهایی داریم. آنهایی که یاد میگیرند ترسها و عکسالعمل خود را نسبت به آنها را کنترل کنند در زندگی و کار موفقتر خواهند بود. یکی از بزرگترین شگفتیهایی که در طول مصاحبهها متوجهشان شدم، دانستن این موضوع بود که آن ترسها هرگز ناپدید نمیشوند بلکه تنها در لایههای عمیقتری دفن میشوند، تا حدی که مانع کارهایی که موجب موفقیت فرد میشوند، نباشند.بهبیاندیگر، همان ترسهای قدیمی در ما باقی میمانند اما متحول شده و شکل دیگری به خود میگیرند. اینطور که بیش از 90 درصد از مهمانانم اذعان داشتند. آموختن کنترل عکسالعمل احساسی خصلت بسیار موفقی است.
۴- کسانی که مدیریتکردن را عمیقا میپذیرند بیشتر پیشرفت میکنند.
بسیاری در آکادمی من خود بهتنهایی به موفقیت دست یافتند- بدون شریک، بدون سرمایهگذاری و بدون کارمند. گذاشتن فشار تامین منابع خارجی و تقسیم وظایف بر دوش نهادهای دیگر میتواند سودمند باشد اما آنهایی که بیشترین اثر را بهعنوان یک کارآفرین داشتند در یک توانایی مشترکاند، مدیریت یک گروه -که خودشان درست کرده، رهبری و رشد دادند تا با هدف بلندمدت و مهارتهای لازم برای جاندادن به پروژه سازگاری داشته باشند.
به بیان ساده، آنهایی که مهارتهای مدیریتی را بهعنوان اولویت در کسبوکار خود قرار دادند به درجات بالاتری از موفقیت دست یافتند. همه میدانند که شش دست و سه مغز از دو دست و یک مغز بهتر است اما حالا قدرت آن سه مغز و شش دست را در هماهنگی با یکدیگر در راستای هدفی مشترک در نظر بگیرید. ایجاد و رشد انسجام تیمی مهارت بسیار بزرگی است.۵- خودآگاهی ارجح بر مجموع مهارتهاست.بيشتر مردم فکر میکنند که موفقیت با مهارتهای خاصی که فرد دارد مستقيما مرتبط است. اما من کاملا عکس این موضوع بودم، زیرا وقتی شروع به کار کردم نه مطالعهای در زمینه کسبوکار داشتم و نه درکی از آن. اما من مردم را که یکی از بزرگترین جنبههای کسبوکار است درک میکردم.بسیاری از مهمانانم مهارتهای خاصی را که به آنها در موفقیت کمک کند نداشتند اما به حد کافی آگاهی داشتند که ضعفها و قدرتهای خود را بشناسند و در این مسیر راههای متفاوتی را برای به سرانجامرساندن کارها در پيش گرفتند. خودآگاهی و صداقت از مهمترین مهارتهای بشریت است- و البته کمیابترین، زیرا ما محصول جانبی محیط خود و مشاهداتی هستیم که در گذشته داشتهایم.کسانی که خود را میشناسند دیگر به محیطشان اجازهی تغییر دیدگاهشان را نمیدهند بلکه درمیيابند چگونه بر این محیطها برای تغییر دیدگاه دیگران تاثیر بگذارند.این قابلیت بسیار مهمتر از کسب تمام مهارتهای لازم برای راهاندازی یک کسبوکار است. مهارتهایی که یاد میگیرید مانند صداقت با خودتان و تمرین خودآگاهی چیزی است که انتخاب میکنید.در طول شش سال گذشته آموختم که موفقیت در شکلها و طرحهای مختلفی رخ میدهد. بهعلاوه یاد گرفتم که پول سادهترین و معمولترین سرمایهای است که داریم و خیلی زود در زندگی ارزش آن را میفهمیم. اغلب هم کسب پول بیشتر میتواند به مسابقهی بیپایان موش و گربه تبدیل شود.افراد موفق میدانند که برای رسیدن به چیزی که دلخواهمان است باید احساساتمان را از پول جدا کنیم تا آزادی روحی لازم برای این کار را به دست بیاوریم.