هیچ یک،از سالهای دور در خانواده ما، رسمی در آغاز سال نو برقرار است که علاقهمندم ، آن را با مخاطبانمان در میان بگذارم. ما اول هر سال در لحظه تحویل سال، برنامهها و اهداف خود را بر یک برگه کاغذ مینویسیم و بین صفحات قرآن میگذاریم و تا سال بعد به آن رجوع نمیکنیم و تنها در آغاز سال بعد است که بار دیگر سراغ آن برگه اهداف میرویم و با خواندن آن متوجه میشویم که به چندتا از آن اهداف که نوشتهایم، دست پیدا کردهایم. مرور و خواندن آن اهداف سال گذشته و نگارش اهداف سال جدید و گذاشتن آن در صفحات قرآن، برای ما چنان جذابیت و کیفیتی دارد که رکن اصلی مراسم تحویل سال در خانه ماست. دقیقا خاطرم نمیآید که بنیانگذار چنین ایدهای در خانه ما پدرم بوده است یا مادرم و دقیقا نمیدانم که از چه سالی، این مراسم در هنگام سال تحویل در خانواده ما برقرار شده است.ولی خاطرم هست در زمان کودکی گمان میکردیم این جزیی از مراسم عید است که در هر خانوادهای رسم است و ما هم مثل بقیه اجرایش میکنیم. یادم میآید در سالهای جنگ، هر سال به مشهد میرفتیم و رسم اعضای خانوادهمان این بود که در شروع سال تحویل، اهداف و برنامهشان را روی یک برگ کاغذ مینوشتند و در قرآن میگذاشتند و بعد از آن به حرم امام رضا(ع) برای دعا میرفتند. نکتهای که برای من در طی این سالها که این برنامهریزی را بنا بر سنت خانوادگی، هر سال در لحظه سال تحویل انجام دادهام، وجود دارد این است که معمولا به شصت تا هفتاد درصد اهداف و برنامههایم دست پیدا کردهام. البته وضعیت پدرم کاملا متفاوت است. ایشان هر هدفگذاری که در لحظه سال تحویل انجام میدهد، سال بعد که برگه اهدافش را از بین صفحات قرآن بیرون میآورد و میخواند، بدون استثنا به تمام آنها دست پیدا کرده است.البته نکتهای در مورد نوع هدفگذاری که در ابتدای سال نو انجام میدهیم، وجود دارد که لازم است به آن اشاره کنم. در بحثهای مدیریتی معملا از نگارش اهداف بلندمدت و تقسیم آن به اهداف میانمدت و کوتاهمدت صحبت میکنند که اقتضائات و شیوه خاص خودش را دارد. در هدفگذاری زمان تحویل سال ما معمولا اهدافی مطرح میشود که در نظر گرفتن زمانهای نیمساله و یکساله برای تحقق آن، معقول به نظر میرسد و با همین شیوه هدفگذاری، عزم جدی برای تحقق آنها شکل میگیرد. یعنی نه هدفی آنچنان دور و دراز است که زمان یکساله برای آن منطقی نباشد و نه آنچنان سهلالوصول است که هیچ شوقی را برای تحقق آن به وجود نیاورد.وجود چنین سنتی در خانواده ما باعث شده است که ما بیش از پیش نسبت به اهمیت هدفگذاری و برنامهریزی در زندگی واقف شویم. این رویه را تلاش کردهام که در کسبوکار خود نیز پیاده کنم. همهساله در انتهای سال قبل و ابتدای سال جدید، هدفگذاری ما در مورد رشد کسبوکارمان به جمعبندی میرسد و در مشورت با نیروها و کارکنانمان آن را نهایی میکنیم و به اجرا میرسانیم. وجود همین دقت و تاکید روی هدفگذاری و برنامهریزی باعث سرعتگرفتن کارها و برنامههایی شده که به عنوان موارد ایدهآل برای کسبوکار خود در نظر داشتهایم. من چند شمارهایست که در مجله خلاقیت، نگارش مجموعه مقالاتی را در مورد ارتباط کارفرما و کارکنان شروع کردهام که با عنوان حقوق ابتدایی و بدیهی کارکنان در یک کسبوکار مطرح میشود. به نظر میرسد در مقیاسی دیگر، برنامهریز و هدفگذاری در ابتدای هر سال و تقسیم آن به واحدهای نیمسال و فصلی و ماهانه جزو موارد بدیهی باشد که هر کسبوکاری باید به اجرای آن همت گمارد و در این راه هم لازم است به قول کارشناسان حوزه انگیزش و کسبوکار روی کاغد فکر کنند. نتایج هدفگذاری درست و منطقی در ابتدای هر سال برای هر شخص و هر کسبوکار بیش از آن است که به عنوان امری تشریفاتی در نظر گرفته شود و برای درک اهمیت آن باید از کانونها و نهادهای پایهای نظیر خانواده این رویه پیگیری شود تا نتایجی مطلوب به دست آید.