هیچ یک،کم نیستند از این افراد و آدمهایی که استعدادهای خدادادی دارند و هشتشان گرو نُهشان است برای اینکه نمیتوانند از استانداردهای موجود تبعیت کنند. این استانداردها شاید به درد میز و صندلی یا شماره کفش یا لباس بخورد، ولی مسلما برای انسان ساخته نشده. چشمهایمان را بشوییم و جور دیگر نگاه کنیم. درسها و مطالبی به نظام آموزشیمان اضافه کنیم که این بچهها را با قابلیتها و تواناییهای بیشتری بیرون دهد. احتیاجی به انقلاب نیست. فقط چند واحد به آنها اضافه کنیم.یک روزی تعریفِ سواد، خواندن و نوشتن بود. امروز در سازمان ملل، سالهاست که تعریف سواد عوض شده. سواد، یعنی قابلیتِ ایجادِ ارتباط. خواندن و نوشتن از این جهت ارزش دارد که من بتوانم گفتههای شما را بفهمم و اگر نوشتید، بخوانم و اگر لازم دانستم، خواسته خودم را بنویسم و به شما منتقل کنم. اصل، «ارتباط» است. آیا ما سواد به این معنا را در نظر گرفتهایم و به بچههایمان آموزش میدهیم؟ یا اینکه فقط مثل گلادیاتورها با هم بجنگند تا یکی از آنها برنده شود و زنده بماند؟سواد، امروز یعنی قابلیتِ کار با کامپیوتر، یعنی قابلیتِ تایپ ۱۰ انگشتی. کسی که امروز کامپیوتر و تایپ ده انگشتی نداند، بیسواد است. با اکثر مردمِ دنیا نمیتواند تماس برقرار کند، ایمیل بفرستد، تحقیق کند و یاد بگیرد. یعنی ارتباطش کم و محدود و ضعیف میشود. دنیای امروز دیگر مرزی ندارد. شما در این نقطه و در همین لحظه میتوانید پیامتان را در کسری از ثانیه به دورترین نقاط دنیا برستید و جوابش را بلافاصله بگیرید. باید زبان مشترکی وجود داشته باشد. فرزندانِ ما باید یک زبان خارجی، و تایپ ده انگشتی بدانند. جزو مهارتهای زندگی است. کارخانجاتِ آدمسازیمان را -اگر نمیخواهیم تعطیل کنیم- تغییر دهیم. کاری کنیم که مسائلِ عمدهتری از بچههایمان حل شود.آیا ما برای خجولیِ بچههایمان کاری کردهایم؟ آیا ما به بچههایمان آموزش میدهیم که چطور خودشان را بیان کنند و حرف بزنند؟ آیا آموزشی در هفته دارند که چطور گروهی با هم کار کنند و هر کسی در جای خودش بتواند ابراز وجود کند و در ضمن، مثل یک ارکستر، صدای جمعِ آنها صدای زیبایی باشد؟ آیا فرزندانِ ما آموزش میبینند که اگر از آنها انتقاد شد، انتقاد را به منزله دشمنی ندانند؟ آیا فرزندانِ ما اینها را میدانند؟ یاد میگیرند؟ یا فقط مسابقه میدهند برای اینکه نمره ۲۰ بیاورند؟هرساله، بدون اغراق، هزاران و بلکه میلیونها استعدادِ جوانانِ ما از بین میرود. جوانانی که در حدِ نبوغ استعداد دارند، با احساسِ خنگبودن و احساسِ ناتوانی زندگی را ادامه میدهند. برخی از اینها که فرصت میکنند و به فضاهای بازتر و راحتتری میرسند، میدرخشند. کسانی که پشتِ کنکورهای قلابیِ ما میمانند، در کشورهای دیگر جزو نوابغ هستند. یک جای کارمان اشکال دارد. باید چشمهایمان را بشوییم و جور دیگر نگاه کنیم. من از شما صمیمانه درخواست میکنم که به نجات فرزندانمان برویم. بذرهای گرانبهای خودمان را دور نریزیم. بستری برایش درست کنیم. این بذرهای کوچک، درختان تنومندی هستند که سایه و میوه و چوب میدهند و خودشان میلیونها بذر دیگر درست خواهند کرد. من و شما با تصمیم امروزمان، نهتنها سرنوشتِ خودمان و فرزندان و خانوادهمان را تغییر میدهیم، نهتنها سرنوشتِ شهرمان و کشورمان را تغییر میدهیم، بلکه سرنوشتِ دنیا را تغییر میدهیم. به شرطی که بیاموزیم «چطور بیاموزانیم». چه مطالبی را بیاموزیم، اصلِ مطلب درست باشد، روشش درست باشد و در نتیجه، این افرادی که آموزش میبینند، آدمهایی سازگارتر با خود، کارشان و سایر انسانها باشند. افرادی شوند که راههایی را باز کنند که حتی در تخیلِ من و شما نمیگنجد. از رشدِ آنها لذت ببریم. وظیفه سنگینی بر عهده من و شماست و وقتی ما این کار را خواهیم کرد که خودمان را جدی بگیریم و باور کنیم که ما تغییر میآفرینیم و باور کنیم که در درون هر انسانی، دنیای عظیمی از استعداد نهفته است. به قولِ «ماهاتما گاندی» که میگوید: «اگر انسانها به فاصله آنچه هستند و آنچه میتوانند باشند، پی ببرند، تمام مسائل دنیا حل خواهد شد.»من و شما میتوانیم. به شرطی که بدانیم و عمل کنیم. از شما دعوت میکنم با من تماس بگیرید. ما برنامه و طرحهایی داریم که میتواند کمک کند موسسات آموزشیِ شما (هر چه باشد) تغییرِ اساسی کند. شما میتوانید بهسرعت، یک موسسه آموزشیِ بینالمللی باشید. میتوانید بهسرعت، کاری کنید که از اقصا نقاطِ دنیا بیایند و در سازمان و موسسه شما بیاموزند و تغییر کنند. و این ممکن نیست مگر آنکه ما یک نمونهاش را نشان دهیم. معمولا مصائبِ بزرگ، ریشههای کوچکی دارند ولی ما چون خودمان در روتین گیر کردهایم و خودمان قربانیان سیستم آموزش و پرورش هستیم، همانطور فکر و طرح سوال میکنیم و همانطور هم نمره میدهیم. این نمرهها چه هستند؟ چه چیزی را نشان میدهند؟ اگر بچهاش خسته یا مضطرب است، آیا بیاستعداد و خنگ است؟ نه! مضطرب است. اگر زمینی مناسب نباشد، بهترین بذر را هم که بکارید، اشکال از بذر نیست. اگر باغبانِ نادانی زیاد کود میدهد، یا اصلا کود نمیدهد، یا علفهای هرز را وجین نمیکند، مشکل از بذر است یا جهل باغبان؟ اگر بذر را در شرایط نامساعد، مثلا در زمستان بکارد و بعد یخ بزند، اشکال از بذر است یا جهلِ کسی که آن را میکارد؟ من و شما مسئولیم. مسئولیت خودمان را بپذیریم و جالب است که خداوند من و شما را در جایی قرار داده که میتوانیم در زمانی بسیار کوتاه، تغییرات عظیمی ایجاد کنیم. شاید طی زمانی کمتر از پنج سال و با تصمیماتی کوچک ولی «اجرای آن». میتوانیم سرنوشت ملتی را عوض کنیم. پا پیش بگذارید. من هم در خدمت شما هستم.