هیچ یک،فرق است میان آن که یارش دَر بَر با آن که دو چشم انتظارش بَر دَر / سعدی
پاسخِ کوتاهِ پرسشی که بر صدر این مقاله نشسته است، «مثبت» است. بله، با پول میتوان خوشبختی خرید. اگر کسی خلاف این را میگوید، یا نمیداند پول چیست، یا خوشبختی را نمیشناسد یا پولش را در جای نادرستی صرف کرده است. البته، هزار نکته باریکتر ز مو در این میان است. و در این مقاله میکوشم این موضوع را تا حد ممکن باز کنم.کمی بالاتر، بیتی از سعدی را نقل کردم. این شاعر شیرینسخن شیرازی، در این بیت با کمال ایجاز و زیبایی توصیف کرده است حالت کسی را که یار و دلدار را در آغوش خود دارد، در مقابل کسی که چشمانتظار رسیدن یار، چشم بر در دارد. اگر این وضعیت را کمی مادیتر و زمینیتر کنیم، حتما این حس و حال را در مورد پول، شما هم تجربه کردهاید. وقتی حساب بانکی شما پول قابل توجهی دارد (که میزان قابل توجهبودن آن بسته به فاکتورهای مختلفی است و کاملا شخصی است؛ برای کسی ممکن است ده میلیون تومان باشد و برای دیگری یک میلیارد تومان)، حال شما و حس شما بهتر است. تعارف که نداریم، ژستهای اخلاقی هم نمیخواهیم بگیریم، میخواهیم مسئلهمان را با پول حل کنیم (حتی شده تا حدی)، تا هم از پول و هم از زندگی بیشتر لذت ببریم. وقتی داخل جیب و توی حساب بانکی پول هست، آدم احساس اطمینان بیشتری دارد. بلبلها هم قشنگتر میخوانند، آسمان هم آبیتر است و مردم هم انگار مهربانتر شدهاند. زندگی مثل یک غزلِ زیباست و همه چیز امکانپذیر به نظر میرسد. گویی پول، یک عصای جادویی است که با آن میتوان هر درِ بستهای را باز کرد.
اما امان از روزی که پول به میزان کافی موجود و در دسترس نباشد. فرد حتی ممکن است احساس کند که انسانبودنش هم زیر سوال رفته است. در برابر همسرش هم شرمنده است. در برابر فرزندش هم شرمنده است. خودش را لعن و نفرین میکند که چرا نمیتواند مثلا از عهده خرید فلان ماشین برآید؟ چرا قادر نیست یک زندگی بیدغدغه برای خانوادهاش فراهم کند؟ چرا فرزندش باید در برابر دوستانش سرافکنده باشد چون آنها اسباببازیهایی دارند یا مسافرتهایی میروند که او قادر نیست بخرد و فراهم کند؟
تحقیقات علمی درباره رابطه پول و خوشبختی چه میگویند؟
تحقیقات مختلفی درباره ارتباط میان پول و خوشبختی انجام شده است. تصور عمومی بر این است که این تحقیقات، نشان داده که پول و خوشبختی ارتباط معناداری ندارند. اما حقیقت این است که این تحقیقات، نشان دادهاند که «پس از داشتن مقدار مشخصی از پول»، دیگر نمیتوان ارتباط معناداری میان پولِ بیشتر و خوشبختی یا خوشحالیِ بیشتر پیدا کرد. به بیان دیگر، برای اینکه حس خوشی و خوشبختی داشته باشیم، لازم است خیالمان راحت باشد که میزان مشخصی از پول در زندگیمان وجود دارد.این موضوع را یادم هست که در یک برنامه طنز، خیلی بامزه نشان داده بودند. طرف میگفت ترجیح میدهد در لامبورگینی بنشیند و برای ناراحتیهایش گریه کند. حداقلش این است که کسی که لامبورگینی دارد، دیگر نگرانِ کرایهخانه و خورد و خوراک و خیلی امور اساسی دیگر نیست! اما آیا واقعا همین طور است؟
آیا ۳۰۰ هزار دلار برای خوشبختی کافی نیست؟
همین اواخر، یک بازرگان کانادایی به خاطر ۳۰۰ هزار دلار (حدود یک میلیارد تومان) که از او کلاهبرداری شده بود، خودش را کشت. او قادر بوده آنقدر پول بسازد که ۳۰۰ هزار دلارش را از او بدزدند، رقمی که متوسطِ جامعه باید حداقل شش سال کار کند و همهاش را هم پسانداز کند (یعنی یک امر غیرممکن) تا در حساب داشته باشد.اما چرا آن بازرگان خودش را کشت؟ یعنی نمیتوانست آنقدر خودش را جمعوجور کند که دوباره از نو آغاز کند و حداقل مثل یک شهروند متوسط کانادایی زندگی کند؟ آیا خوشبختیِ او آنقدر وابسته به مقدار موجودی حساب بانکیاش بود که وقتی آنها را از دست داد، دیگر دلیلی برای ادامه زندگی ندید و ترجیح داد برای همسر و فرزندانش نامه خداحافظی بنویسید، آنها را در این دنیا -با همه سختیهایش- تنها بگذارد و خودش را بکشد؟میبینید، سطح را که بخراشیم، خیلی سوالات اساسیتر درباره ارتباط میان پول و خوشبختی آن پایین هست. و تا زمانی که نتوانیم پاسخی درخور برای این پرسشها بیابیم، چه پول داشته باشیم و چه نه، احساس عدم رضایت از زندگی دست از سرِ ما بر نخواهد داشت.
آیا پول حلّالِ همه مشکلات است؟
اکثر آدمها به این باور رسیدهاند که با پول نمیتوان خوشبختی خرید (هرچند در کلام چیز دیگری بگویند، باور قلبی و ناخودآگاه چیز دیگری است و کار خودش را در ایجادِ نتایجِ زندگی انجام خواهد داد)، و در عین حال، به جد معتقدند که پول، حلال همه مشکلات است. تصور میکنند پول را روی سنگ که بگذاری، آب میشود؛ و پول که داشته باشی، روی سبیل شاه هم میتوانی نقاره بزنی! اما همانطور که برای داشتن احساس خوشبختی، داشتن میزان مشخصی از پول ضروری است (در ادامه بیشتر در این باره توضیح میدهم)، حقیقت این است که پول قادر نیست همه مسائل را حل کند و هر جور مشکلی را از میان بردارد.یک نمونه ساده، افرادی در ایران هستند که پولشان از پارو بالا میرود اما در عطش این میسوزند که شهروندیِ یک کشور دیگر مثل آمریکا یا کانادا را بگیرند. اما برنامههایی که این کشورها برای مهاجرت به شیوه سرمایهگذاری دارند، محدود است و هزار جور اما و اگر دارد. بسیاری افرادِ دیگر با پول کمتر اما واجد شرایطی دیگر بودن، اقامت و شهروندی کشورهای جهان اول را گرفتهاند و با یک شرایط مالی معمولی و متوسط، زندگی خوشتری نسبت به برخی کسانی دارند که برجهای فرشته هم برایشان مثل قفس شده است و ماشینهای میلیاردیشان را از ترس خطافتادن، نمیتوانند گوشه خیابان پارک کنند. مثال معمول دیگر، مریضیهایی است که مزمن میشوند و درمان هم ندارند. فرد عاشق پدر و مادرش است و برایشان جان میدهد. اما مثلا بیماری آلزایمر یا ناتوانی در نگهداری از خود و انجام امور شخصی، زندگی را بر فرزندِ صاحبِ مکنت تلخ کرده است. بله، البته آن فرزند میتواند به واسطه پول، بهترین پرستارها را استخدام کند و بهترین برنامههای مراقب پزشکی را تدارک ببیند، اما هیچ میزان از پول قادر نیست کمی از درد و رنج او را -که پدر یا مادرش را در آن وضعیت میبیند- کم کند. در مقابل، فرد دیگری هست که چهار ستون بدنش سالم است، خانوادهای خوب و مهربان دارد، مسئلهای که در ظاهر لاینحل باشد در زندگیاش نیست، اما هر ماه به سختی درآمد را به مخارج میرساند و در اضطراب اینکه اگر کارش را از دست بدهد و حقوقش قطع شود زندگیاش چه خواهد شد، صبح تا شب و شب تا صبح را با اضطراب و ناشادی میگذراند. با هر متر و معیاری بخواهیم حساب کنیم، این آدم خوشبخت نیست.
اما چرا؟ چطور شده که پای صحبت و درد دل بیشتر آدمها که بنشینی، همهشان نالانند؟ یک بار یک آدم خیلی پولدار در جمعی خصوصی میگفت که نمیتواند بخندد؛ و من با خودم فکر میکردم پس این همه پول چطور او را از اسارت رها نکرده است. آدمهای بیپول و کمپول هم که برای ناشادی نیاز به بهانه ندارند!
نه پول را به درستی میشناسیم و نه خوشبختی را تصور میکنم ریشه این ناشادی و نارضایتی عمیق از زندگی، بیشتر به این بازمیگردد که تعریف درستی از پول و خوشبختی در ذهن ما حک نشده است. پول یک «ابزار» است. همانطور که خانه یک سرپناه است و بسیار فرق هست که آدمی خانهای داشته باشد تا اینکه کنار خیابان بخوابد، فرقِ بسیار است میان اینکه انسان پول کافی برای محققکردن خواستههایش داشته باشد تا اینکه برای تامین مایحتاج معمولی زندگیاش هم مجبور باشد سگدو بزند. ببينيد دوستان عزیز، زندگی امروز هر لحظهاش خرج دارد. نفسکشیدنِ ما خرج دارد. هر لحظه که قلب ما میزند، زندگی برایمان کنتور میاندازد. چطور؟ اجازه بدهید عرض میکنم.
الان زمانهای است که شما در طول یک ماه هیچ کاری هم نکنی و هیچ خرجی هم (برفرض محال) نتراشی، پولِ یکسری چیزها را باید بدهی. برای آب و برقی که مصرف میکنی باید پول بدهی. احتمالا باید قسط خانهات را بدهی یا برای جایی که اجاره کردهای، کرایه بپردازی. خورد و خوراکت (از شیر و گوشت گرفته تا برنج و نان و غیره) را باید از مغازه بخری و برای خریدن آنها نیاز به پول داری. زمانی بود که زندگی این خرجها را نداشت. طرف در روستایی زندگی میکرد که زمینهایش صاحب نداشت. هر کسی یک قطعه زمینی را برای خودش گرفته بود و خانهای با دستهایش ساخته بود و باغی و باغچهای و چند حیوان داشت، و نیازش هم از این امور معمولیِ خورد و خوراک فراتر نمیرفت و همه اینها را هم بدون صرف پول میتوانست تامین کند. آن دوره و زمانه دیگر تمام شده است. واقعیتش، دوره و زمانه خیلی خوبی هم نبود. انسان تقریبا مثل گوسفند زندگی میکرد: کتابی نبود که بخواند، تفریحی نبود که سراغش برود، و فقط کارِ گِل میکرد تا خوراکِ شکمش تامین شود. در هر صورت، پول در آن دوره و زمانه یک امر فرعی بود. حتی اگر فرد یک صندوقِ پر از طلا هم داشت، آن طلاها خیلی به کارش نمیآمدند.
هر لحظه نفسکشیدن ما، برایمان خرج دارد
امروزه اما همه چیز تغییر کرده است. شما ممکن است فقط برای گذرانِ عادی ماهانهات، پنج میلیون تومان نیاز داشته باشی. اگر نتوانی این مقدار پول را بهراحتی تامین کنی، اگر پول کافی در حساب بانکیات نباشد که اگر جریان درآمدت قطع شد، حداقل ششماه بتوانی مخارجت را تامین کنی، اضطراب به سراغت خواهد آمد و از خوشیات کم خواهد شد. به بیان ساده، احساس خوشبختیات کمتر خواهد شد.حالا فرض کن کارهایی انجام داده باشی (اعم از سرمایهگذاری، ایجاد سیستمهای خودکار تولیدِ درآمد مثل یک سایت اینترنتی، نوشتن کتابهای پُرفروش و بهرهبردن از درصد فروش آنها طی چاپهای متعدد و اموری نظایر اینها) که حتی اگر در طول ماه هیچ کار مستقیمی هم برای کسب درآمد انجام ندهی، پنج میلیون تومان وارد حسابت شود. و فکر کن افزون بر آن، پانصد میلیون تومان هم دارایی به شکل پول نقد و سرمایههای دیگر داری. آیا واقعا احساس خوشحالیات بیشتر نخواهد بود؟ آیا احساس آزادی نخواهی کرد؟ آیا احساس نمیکنی که چقدر خوشبختتر از وقتی هستی که مجبور بودی برای تومان به تومانِ مخارجت عرق بریزی؟ آیا حس خوبی نیست که وقتی مثلا میخواهی گوشی موبایلت را عوض کنی، یک ماشین جدید بخری یا به سفر بروی، فقط تصمیم بگیری و اصلا نگران مخارج نباشی؟ قطعا اگر به قلبت رجوع کنی، تصدیق خواهی کرد که در این شرایط، خیلی خوشحالتر خواهی بود و واقعا خود را خوشبختتر احساس خواهی کرد.
آیا واقعا میدانیم خوشبختیِ ما چقدر خرج دارد؟
کلید این است: باید دقیقا بدانی چه مقدار پول تو را از اسارتِ پول آزاد خواهد کرد، و تلاش کنی تا آن را به شکل درآمد غیرفعال در زندگیات محقق کنی. اگر این کار را نکنی، هر مقدار که پول و درآمدت بیشتر شود، خواستههایت هم فزونی میگیرد و همواره خود را در عقبِ خواستههایی تمامنشدنی خواهی دید و همین، باعث خواهد شد خوشحال و خوشبخت نباشی. اگر واقعا با داشتن یک تویوتا کمری خوشحال هستی و در کنارش ترجیح میدهی وقتِ آزاد برای کتابخواندن داشته باشی و یک اتاق از خانهات را کتابخانه کنی و با خیال آسوده بنشینی و ساعتها کتاب بخوانی، آن وقت ديگر با دیدن مرسدس بنز یا مازراتی در خیابان حالت دگرگون نخواهد شد.اما یک بار برای همیشه، بهدرستی به این سوال پاسخ بدهیم که آیا میتوان با پول، خوشبختی خرید؟ بلند بگوییم: «بله!» با پول میتوان خیال را از خرج و مخارجِ معمول ماهیانه راحت کرد، برای محققکردن خواستههایی که داریم زجر نکشید، و وقت و فکر آزاد برای خلاقیت و ارزشآفرینی بیشتر در این جهان داشت. چقدر آدمهای مستعدی که میشناسم، و میتوانند نقاشها، نویسندهها یا موسیقیدانهای بزرگی باشند؛ اما دویدن در پی زندگی برای تامین مخارج آن، آنها را به اسارت گرفته و از ارزشآفرینی باز داشته است. آنها خوشبخت نیستند چون نمیتوانند کاری را که برای آن آفریده شدهاند به انجام برسانند، و جامعه هم ناخوشبخت است چون آدمهایی ناخوشبخت دارند در آن زندگی میکنند.وقتِ آزاد، فکرِ آزاد و خیالِ راحت برای لذتبردن از زندگی، ابزارهای زندگیِ خوب و خوش و لازمه احساس خوشبختی هستند؛ و اینها چیزهایی است که پول، بهواقع در جهان امروز میتواند آنها را فراهم کند. یکی از مهمترین وظیفههای ما این است که به استغنای مالی برسیم. با تمامِ در ظاهر مادیبودنش، این یکی از معنویترین اهداف زندگی است. و اگر بدانیم چقدر پول میخواهیم و اگر بلد باشیم آن را در جای درست خرج کنیم، قطعا یک قدم به خوشبخت زندگیکردن نزدیکتر خواهیم بود.