هیچ یک،میخواهم حقیقتی را بهتان بگویم. آدم متعصبی هستید، مگر نه؟ بله هستید. نه فقط شما، همه ما اینطور هستیم. همه ما به طور ذاتی متعصبیم و این تعصب باعث جهل و ناآگاهی ما میشود. میدانم که فکر میکنید تمام باورها و عقایدتان در نتیجه سالها تحلیل و بررسی منطقی و بیتعصبتان به دست آمده است. اما این طور نیست! بسیاری از این باورها قبل از اینکه حتی خودتان هم متوجه شوید، روی سختافزار ذهنیتان نصب شدهاند. هرچیزی که میدانید و هرچیزی که بلدید را از کس دیگری آموختهاید. دانش به این شکل از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و قبل از اینکه توانایی استدلال، تحلیل و بررسی را به دست آورید، بسیاری از عقیدههای مختلف از سوي دیگران به شما منتقل شدهاند و شما گزینه دیگری به جز پذیرش آنها به عنوان «حقایق» نداشتهاید؛ و از آن به بعد، هر زمان که در مورد باورهای پیشفرضتان جستوجو و تحقیق کردهاید.باعث تقویت آن باور ازپیشنوشتهشده در ذهن خود شدهاید. این موضوع را جهتگیری تاییدی مینامند. زمانی که دیدگاه خاصی داشته باشید، تنها دیدگاههایی را میپذیرید که در راستای نقطهنظر خودتان باشد. با هرگونه نگرش و دیدگاه دیگری که با آنچه فکر میکنید، در تضاد باشد نیز مخالفت میکنید. به شکلی فعال و با اشتیاق اطلاعاتی را گردآوری میکنیم که احساس خوبی به ما بدهند، زیرا مهر تاییدی بر تعصبات ما میزنند. به این ترتیب ممکن است اسیر فرضیههای شخصی خودمان شویم.ببینید، این دیدگاهها ممکن است دیگر به هویت شما تبدیل شده باشند و حاضر باشید به هر قیمتی که شده از آنها دفاع کنید. حتی اگر همه دلایلی که برای دفاع از دیدگاهتان میآورید، خندهدار و مسخره باشند. این دیدگاهها ارتباط زیادی به میزان هوش و روشنفکری مردم ندارد. میتوانید افراد موفق و باهوش بسیاری را ببینید که باورهای به شدت خندهدار و غیرمنطقیای دارند. دلیل اصلی این موضوع این است که ما از «تفاوت» میترسیم و به سوی «شباهت»ها کشیده میشویم. یکی از بهترین مثالها در این زمینه زمانی است که به مناظرههای انتخاباتی گوش میدهید. بسته به دیدگاههای پیشینتان ممکن است برداشت کاملا متفاوتی از مناظره داشته باشید، چون به شکلی فعال به چیزهایی گوش میکنید و به دنبال نکاتی هستید که در راستای دیدگاه شخصیتان باشد. حتی نمیتوانید نکات دیگر را به خوبی درک کنید، چون گوش و چشمتان را رو به آنها بستهاید. به همین خاطر است که دیدگاههای مردم در مورد این مناظرهها اینقدر با یکدیگر متفاوت است. احتمالا از خودتان میپرسید: «مگر بقیه مردم هم همین مناظره را تماشا نکردهاند؟» دیدگاههای مردم تا حد زیادی تحتتاثیر مسئله جهتگیری تاییدی است. همه ما ترجیح میدهیم دنیا همان شکلی باشد که ما میبینیمش. اگر همه با لنز چشم شما به دنیا نگاه کنند، دیدگاه درستی دارند. اگر این کار را نکنند، از آنها خوشتان نمیآید.
مردم فکر میکنند که به اطلاعات جدید نياز دارند، در حالی که در واقع به همان اطلاعات قدیمی بیشتر علاقهمندند! همان اطلاعاتی که به آنها میگوید، باورهای قدیمیشان درست هستند. این موضوع روی همه جنبههای یادگیری و رشد و پیشرفتتان تاثیر میگذارد. به عنوان مثال، افرادی که در انتخابات سال 2008 به اوباما رای دادند و از او حمایت کردند، آنهایی بودند که کتابهایی با طرح جلد اوباما میخریدند. آنهایی که از اوباما خوششان نمیآمد، کتابهایی میخریدند که اوباما را به شکلی منفی به تصویر کشیده بود.افرادی که به دنبال کتابهای اطلاعاتی بودند، در واقع داشتند به دنبال کتابی در زمینه تایید باورهایشان میگشتند!چرا؟ دلیلش را به شما میگویم. چون میخواهید نشان دهید که نگرش درستی نسبت به دنیا دارید. پس به دنبال اطلاعاتی میگردید که باورهایتان را تایید کند و همچنین از شواهد و مدارک مخالف دیدگاهتان نیز دوری میکنید. این جهتگیری تاییدی باعث ایجاد تعصب، جهل و ناآگاهی شده و اجازه درک تواناییهای واقعی، کشف حقیقت، پیشرفت ذهنی و تجربه دنیا به شکلی که هست را به شما نمیدهد.کاری که باید بکنید، این است که به طور مداوم این تعصب بیجا را از بین ببرید؛ بشکنیدش. چند روش برای این کار به شما معرفی میکنم.
1- نگران نباشید. بعضی از مردم فکر میکنند که اگر دیدگاه دیگران را نیز در نظر بگیرند، در واقع به آنها اجازه شستوشوی مغزی خود را دادهاند و میترسند که درگیر باورهایی عجیب شوند. اینطور نیست. این کار فقط به معنای کسب توانایی بیشتر ذهنی برای تفکر عمیقتر است.
2- خودتان فکر کنید لطفا! فکرکردن در دنیای امروزی واقعا توانایی منحصر به فردی محسوب میشود. اینترنت پر از ایدهها و اطلاعات گوناگون است و ما هم آنقدر کار و مشغله داریم (بخوانید: تنبل هستیم!) که فقط آن ایدههای اینترنتی و افکار دیگران را از جانب خودمان تکرار میکنیم. پس، خودتان فکر کنید. فقط به حرفهای دیگران اتکا نکنید؛ خودتان کشف کنید.
3- سوال بپرسید. از دیگران سوال کنید که «چرا به چنین چیزی اعتقاد دارید؟» یا «چه چیزی باعث شد که به این نتیجه برسید؟» و سپس گوش دهید. کاملا گوش دهید؛ نه این که فقط بخواهید به دنبال نکات اشتراک و چیزهایی باشید که خودتان به آن اعتقاد دارید؛ در عوض فقط گوش کنید!
4- تمام فرضیههای شخصی خود را به چالش بکشید. این فرضیهها برایتان هزینهای دربر خواهد داشت. شما هرچه را که به دنبالش هستید پیدا خواهید کرد. هرچه را که بخواهید پیدا میکنید و این موضوع باعث میشود تصمیمات ضعیفی اتخاذ کنید.